در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | قربانی یا گناهگار ؟ 
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:49:23
نمایش مختومه | قربانی یا گناهگار ؟  | عکس

پدیده ی "گناه"، مفهومی نسبی است رنگ آن که بر حسب فرهنگ و گفتمان هر سرزمین، می‌تواند کم و زیاد، یا حتی متغیر شود. اینکه در اجتماعی یک مسئله جرمی محتوم و در جایی دیگر از درجه‌ی گناه بودن ساقط شود نیز بسته به شرایط فرهنگی و سنتها قابل تعریف است. اما بخشی از گناهان در هر جامعه‌ای به عنوان خطا، جرم و کاربر آن مجرم محسوب خواهد شد. نکته‌ی دیگر، احساس گناه است. اینکه آیا واقعی است یا روانی و البته این دو برای شخص، بابت دردی که به دوش خواهد کشید ممکن جهنمی از درونیات منفی بسازد؛ وقتی صحبت از احساس گناه واقعی به میان می‌آید به آن دسته از احوالاتی ارجاع می دهند که انسان بعد از ارتکاب یک جرم واقعی تجربه خواهد کرد، اما احساس گناه کاذب دقیقا در نقطه مقابل آن قرار می‌گیرد، و آن به خاطر یک گناه خیالی یا بسیار ناچیز، ذهن بسان یک گناهکار بی‌رحم وارد کار می‌شود و دوزخی با گدازه‌های منفی انگاری را برای شخص به وجود می‌آورد. همچنین، این تعاریف، در چرخشی مفهومی نیز می‌توانند قرار بگیرند. آنجا که فرد بایستی، میان آسایش جسمش و آرامش روانش دست به انتخاب بزند، و درست در این نقطه است که درام متولد میشود، جایی که انسانیتش را وسط نقطه پرگا ِر وجودیش می گذارد، حال یا به واسطه‌ی سوزن پرگار له‌اش می‌کند یا با آن دایره‌ی زندگی اش را بزرگتر ترسیم می‌کند.

نمایش "مختومه" در نگاه تحلیلی نگارنده، درست در همین نقطه انتخاب ایستاده است. جایی که شخصیت‌ها بایستی میان نیک و بد درونشان یکی را برگزینند، آیا فرشته درون پیروز میشود یا دیو بد سرشت، کفه ثواب سنگینتر است یا منفعت، آیا در کلیت حضورشان در میزان درستی از عدالت جمعی قرار گرفته اند؟ و این شرایط سبب می شود فلز انسانیت این افراد سنجیده شود، و رنگ "گناه" با تنالیته‌های مختلف خود روی چهره این افراد سایه بیاندازد. چه؛ تقصیرهایی که از پس پرونده‌های روی میز و پخش شده بر زمین خودنمایی می کنند، و چه؛ گناهان چهار مرد حاضر در اتاقی نمور، با آن پنجره های محصور شده با کرکره ها، تخته سیاه و گچ های بی رمقی که نای نوشتن ندارند و همه و همه ح ِس دلگیری و خفقان را به مخاطب منتقل می‌کنند. گویی، در پس هر یک از این کاغذها، بغضی، آهی، فریادی، و خوفی عظیم محبوس است و هر قدمی که این چهار تن برمی دارند، میزان حرص آنها دربرخورد با پرونده‌ای تازه، و حتی عوض کردن روزها که انگار برایشان تنها یک رقم است و نه طلوعی تازه که از دیدنش محروم هستند، آنها را در سراشیبی این انتخاب به سمت پلیدی سوق می دهد. تا جاییکه خودشان به دست خودشان‌ نابود می‌شوند.

در ابتدا که دیگران ایده‌ی صادق (پیمان مقدم) را جدی نمی‌گیرند، ما این بازی الاکلنگی را در درونشان میان خیر و شر شاهد هستیم، اما به محض اینکه یک به یک به این فکر به عنوان یگانه راه رهایی می اندیشند، خیلی زود در راه عملی کردنش با هم همراه می شوند، گویی اینبار نه به شکل وظیفه ای که هر روز باید انجام دهند، که با تمام جان می خواهند کار هر روزی را پیش ببرند. اما ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود و در صحنه‌هایی یک یا دو نفر به شکل واقعی یا دروغین مخالفت خودش را با بقیه ابراز می‌کند و اینجاست که باز کفه ی خیر کمی جان می گیرد. در جایی صادق می‌گوید: "وقتی راه حلی نداریم با هم خوبیم، اما وقتی یه راه پیدا می‌شه با هم بد می‌شیم" و این راه حل که شروع جدل‌های شخصی‌تر آن‌ها می‌شود درنهایت رفاقت‌شان را دچار اضمحلال می‌کند، به دیگر بیان، فردی مثل صادق که در ابتدا به شکل لوده‌وار با دیگران همراه است و به نوعی همرنگ جماعت می‌شود، حتی طرح همین رهایی جعلی را او پی‌ریزی می‌کند، در چرخشی ظریف بدل به منفی‌ترین کاراکتر نمایش می‌شود، گو این‌که تمام این‌ها نقشه‌ای شوم بوده برای بیرون کردن کوروش از بازی، و بعد سئوال این‌است، قربانی بعدی کیست؟

اتفاقات نمایش مختومه ( به نویسندگی مهدی زندیه) در دوران پیش از انقلاب و جنایات ساواک می‌گذرد. چهار مجرم که به واسطه دستکاری در پرونده‌ها توانسته‌اند به طور مشروط آزاد شوند. آنها در آرزوی دیدن آفتابی که به طور کاذب تصور می‌کنند مثل فعالیت‌های دیگرشان دستیابی به آن هم آسان است، غروب فعلی‌شان را از دست می‌دهند، همین دوستی نصفه و نیمه را قمار می

کنند و البته بازنده خودشان هستند. آن‌جا که یکی از شخصیت‌ها می‌گوید: "ما هویت نداریم، اگر دست اینها رو بشه کتمان می‌کنند، این اتاق وجود خارجی ندارد" و چه سنگین است بی‌هویتی‌ای که این‌ها از آن حرف می‌زنند و حتی روزها و شب‌هایشان را سایه آن سپری می‌کنند.

بازمی‌گردیم به مبحث ابتدایی این مقاله، آن‌جا که بحث بر سر گناه بودن یک جرم در جایی و از دایره جرم خارج شدنش در اجتماعی دیگر است، دیالوگی میان سیامک (علیرضا ساوه درودی) که یک فرد توده‌ای بوده است و کوروش (محمدرضا ایمانیان) که به جرم قتل محکوم است رد بدل می‌شود، کوروش: "تو این کشور، همین کاری که کردی غیر قانونیه". سیامک: "آره مال من اینجا غیرقانونیه ولی مال تو همه جا جرمه". گویی اینان خودشان بهتر از هر فرد دیگری گناه را می‌شناسند، اما آنقدر در منجلاب غرق شده‌اند که توان تمیز بین خیر و شر را ندارند و در جایی دیگر که میان هفت سال زندان با حکم ابد تمایزی قائل نمی‌شوند، شدت فاجعه را نمایان می‌کند و در انتها وقتی مخاطب درمی‌یابد در پیش داوری خود راه به اشتباه برده و منفی‌ترین کاراکتر میان این چهار تن، صادق است که به نوعی همواره در جهت رسیدن به خواسته‌هایش از هیچ کاری ابا نمی‌کند، و به راحتی قادر است دیگران را کیش و مات می‌کند، و کوروش که بزرگترین قربانی این ماجراست در چشم بر هم زدنی از صحنه بیرون می‌رود، و حتی گفتن "دیشب خواب ننه‌ام رو دیدم" هم نه تنها مرهمی برای دو نفر دیگر نیست که شاید این سئوال مطرح شود که آیا واقعا چنین خوابی دیده؟ یا بازی‌ای دیگر برای دو نفر دیگر در راه است؟ در همین صحنه سیامک و شاهین (فرزان اسدیان) هراسان از آینده خود ظاهر می‌شوند، و اینکه صادق حتی در اینجا هم به تعهدات شوم خود پایبند است. این بازی‌ای است که در دایره‌ی چهار نفره‌ی آنها در گردش است.

معتقدم نمایش مختومه (به کارگردانی سجاد تابش) با بازیهای واقع‌گرا و در صحنه‌هایی آمیخته به استعاره و مجاز می‌خواهد این بعد "گناه" را بازنمایی کند. آنجا که در پس تصمیم اینان در متهم کردن دیگران به جرم ناکرده و چرخش بازی برای آزادی خود، دست به خودآزاری می‌زنند و در انتها خسته و بی رمق برجای می‌مانند، یا استفاده‌ی آنها از نور قرمز به مثابه هشداری که این راه می‌تواند به کوره راهی ختم شود که نه تنها خورشیدی آن پشت منتظرشان نیست که شاید تاریکی‌ای ابدی انتظارشان را می‌کشد. یا استفاده از تخته سیاه با آن گچ های کم جان، و نوشته‌های روی آن که گاه‌باری تراژیک (همچون نسبت دادن اتهاماتی دروغین به افراد، و یا حتی همسان دانستن محکومیت ۷و ۱۰ ساله با حبس ابد) و گاه حامل طنز و شوخی می‌شود (در جایی که صادق بنا به صحبت‌های سه نفر دیگر روی تخته سیاه واژه‌ها و تصاویر خنده‌آوری نقش می‌کند). اما یک چیز میان این چهار نفر و تمام آن پرونده‌های انباشته مشترک

است، اینان قربانی گفتمانی هستند که ساواک یکی از ستون‌های فاسد و چرکین آن است.

نویسنده: آیدا بصیری

درباره نمایش مختومه
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱