سجاد تابش؛ کارگردان نمایش «مختومه» میگوید: این روزها به واسطه خصوصی شدن تئاتر، ما دیگر کمتر آثار متفکرانهای را روی صحنه میبینیم. چون در تولید نمایشها به بازگشت سرمایه باید بیشتر از هر چیزی دقت کنیم. بدبیاری نسل امروز تئاتربین این است که با توجه به گران شدن بلیت تئاتر و باقی ماجراها نمیتواند همه نمایشها را ببیند. اما زمان ما خیلی راحتتر میشد تئاتر دید.
«سجاد تابش» کارگردان نمایش «مختومه» که این روزها در خانه هنرمندان روی صحنه است، در گفتگو با خبرنگار ایلنا از اجرای این نمایش، دغدغهاش به عنوان یک بازیگر حتی در مقام کارگردان، افزایش هزینههای تولید تئاتر که منجر به افزایش قیمت بلیت شده و تغییر مخاطبان تئاتر در سه سال اخیر میگوید. مشروح این گفتگو را میتوانید در ادامه بخوانید.
نمایشنامه «مختومه» داستانی پر تلاطم در مورد صدور حکم به ناحق را روایت میکند؛ چرا این نمایشنامه را انتخاب کردید؟ و اساسا چه دغدغهای را به عنوان کارگردان در مورد انتخاب متن داشتید؟
من به واسطه تجربههای شخصی خودم و مطالعاتی که درباره گذشته ایران داشتم، با این مساله مواجه بودم که از خیلی قبلتر، با معترضانی نسبت به سیستمهای دیکتاتوری مواجه بودیم که توسط آن سیستم مورد غضب واقع میشدند و همیشه برای سرکوبشان راهکارهایی اتخاذ میشد؛ بعضی از سیستمها به حذف فیزیکی روی میآوردند و برخی دیگر طرف را زندانی و حبس میکردند. اما همیشه به واسطه حضور جراید و مطبوعات باید پاسخگو میبودند. این اتفاق در همه نظامهای دیکتاتوری وجود داشته و دارد. و همیشه هم یکسری راهبازکنهایی بودهاند که وقتی پای جوامع بینالمللی مانند حقوق بشر و سازمان ملل وسط میآمده مجبور بودند مسئولیتش را گردن یکسری آدم بیاندازند. این آدمها عموما مجرمهایی هستند که خودشان خیلی راحت و به سادگی حذف میشوند. این مساله دغدغه فکری من در چند سال گذشته بوده است و همیشه دربارهاش حرف میزدم. وقتی دیدم متن «مهدی زندیه» یکی از بزرگترین دغدغههایم را مطرح میکند، سراغش رفتم. من جامعهشناس نیستم و نمیتوانم راهکار ارائه دهم چون کار آرتیست این نیست؛ بلکه باید فقط و فقط یک معضل را نمایش دهد. برای همین به نظرم رسید که این متن را تبدیل به تئاتری کنم تا متفکران و جامعهشناسان آن را ببینند و مانند یک دمل چرکین که سرش باز شده آن را بررسی کنند و شاید به راهکاری برای برطرف کردناش رسیدند.
برای رسیدن به چنین اجرایی که منطبق بر دغدغههایتان باشد چه روندی را طی کردید و بازیگران را بر اساس چه معیارهایی انتخاب کردید؟
پیمان مقدم و فرزان اسدیان از دوستان من بودند و به واسطه دوستی با آنها دلم میخواست کاری را با آنها انجام دهم. محمدرضا ایمانیان را به لحاظ خصوصیات فیزیکی و تجربه اجراییاش انتخاب کردم و دلم میخواست نقشی را ایفا کند که کمی با کاراکتر و پرسونای شخصیاش متفاوت باشد به همین خاطر برای نقش «کوروش» او را انتخاب کردم. علیرضا ساوهدرودی هم از آنجایی که به واسطه تجربهاش در تئاتر، تلویزیون و سینما بازیگر ویژهای است و در نمایشی هم باهم همبازی بودیم، همیشه دوست داشتم با او تئاتری کار کنم. تمرینها یک سال و نیم البته به صورت منقطع طول کشید چون با ورود هر موج تازهای از کرونا به کشورمان، متوقف میشد. هر موقع کار میخواست سر و شکلی بگیرد به ناچار تعطیل میشد تا رسید به اجرا روی صحنه. در پروسه تمرین تا اجرا، دلم میخواست خودم را از این نمایش حذف کنم تا همهجوره توسط بازیگران اتفاق بیفتد و روی صحنه هیچ چیزی به جز بازیگر دیده نشود. چون خودم را بیش از هرچیزی، بازیگر میدانم و دلم میخواست در نمایشی که کارگردانش هستم، اثری بازیگرمحور روی صحنه برود. به خاطر همین دغدغه، این متن را انتخاب کردم چون فرم روایی و میزانسنی که میطلبد، بازیگر محور است.
به عنوان کارگردانی که سالها کار بازیگری کردهاید، برای تجربه تئاتری بعدی خود، کارگردانی را ترجیح میدهید یا بازیگری؟
قطعا برای من بازیگری اولویت اول است اما هیچ وقت انرژی کارگردانی از من کم نمیشود و دلم میخواهد باز هم به این کار ادامه دهم. چون برایم شبیه یک مسیر کشف و شهود جدید است؛ همانقدر که بازیگران و سایر عوامل در پروسه اجرا تلاش و تمرین میکنند من هم به عنوان کارگردان دلم میخواهد تجربهای داشته باشم که فقط در حد کارگردانی نباشد. انتخاب متن، بازیگران و... همگی در نهایت به شیوه بازیها برمیگردد. دلم میخواهد یک کشف و شهودی در بازیگری داشته باشم. یعنی آزمون و خطاهایی که خودم قرار نیست طی کنم اما آن را با شیوهای که دوست دارم و الان به آن فکر میکنم با چند بازیگر پیش ببرم. به همین خاطر در چنین راستایی، کاری را کارگردانی میکنم. اما قطعا بازیگری برای من اولویت اصلی است و باز هم بازی را ادامه خواهم داد.
مخاطب امروز تئاتر بعد از کرونا با مخاطب قبل از این پاندمی چقدر فرق دارد؟ آیا یک هنرمند باید خودش را با ذائقه مخاطب همراه کند یا دغدغههایش را به صحنه ببرد؟
مخاطب امروز تئاتر بعد از کرونا خیلی با مخاطب قبلاش فرق دارد؛ جالب است که در این شبهایی که اجرا داشتیم خیلی کمتر پیش آمده کسانی را که به عنوان «مخاطب تئاتری» میشناسیم، در سالن ببینم. اکثرا با مخاطبهایی مواجه بودم که در این بازه کرونایی توسط نمایشهای پاپیولارتری با تئاتر آشنا شدند. به واسطه همین به نظر من نه الزام اما حضور کارهای مخاطبپسندی که ممکن است حتی از نظر کیفی هم بحث دربارهشان زیاد باشد را در تئاتر امروز بسیار موثر میدانم. چون باعث میشود مخاطب از جای دیگری به سمت و سوی تئاتر بیاید و با حال و هوای آن آشنا شود. درحالی که تا قبل از کرونا شاهد چنین جریانی لااقل به این شدت نبودیم. شاید این دسته از مخاطبان به واسطه قدرت گرفتن ویاودیها و شبکههای نمایش خانگی در سه سال اخیر، بهجای سینما رفتن، حضور در سالن تئاتر را انتخاب میکنند و فیلم را در خانه به صورت جمعی تماشا میکنند و به نظرم چنین اتفاقی ویژه و قابل بررسی است.
به اعتقاد شما، نسل امروز تئاتر چقدر میتواند با دیدن آثار نمایشی برای ارتقای خودش تلاش کند؟ آیا تئاتر دیدن در سبد فرهنگی دانشجوی تئاتر قرار دارد؟
این روزها به واسطه خصوصی شدن تئاتر، ما دیگر کمتر آثار متفکرانهای را روی صحنه میبینیم. چون در تولید نمایشها به بازگشت سرمایه باید بیشتر از هر چیزی دقت کنیم. بدبیاری نسل امروز تئاتربین این است که با توجه به گران شدن بلیت تئاتر و باقی ماجراها نمیتواند همه نمایشها را ببیند و بعضی موقعها در انتخاب اثری که میخواهد آن را روی صحنه ببیند کم میآورد و گاهی انتخاب غلطی میکند؛ یعنی آن اثر نمایشی چیزی به او اضافه نمیکند. اما زمان ما خیلی راحتتر میشد تئاتر دید. به طور مثال، در بازه سالهای ۸۹ تا ۹۳ هیچ نمایشی روی صحنه نبود که آن را ندیده باشم و اکثرا هم اجراهایی نبودند که برای مخاطب عام ساخته شده باشند. برای همین فکر میکنم این مساله در پرورش نسل بعدی بسیار اثرگذار باشد و باید به فکر تماشای تئاتر این نسل باشیم. راهکارهای فراوانی هم وجود دارد؛ دولت میتواند سوبسیدی به دانشگاهها بدهد تا بر اساس آن دانشجویان بتوانند بلیت آثار روی صحنه را با تخفیفهای خوب ببینند.
به طور کلی به نظر میرسد که بالا رفتن قیمت بلیت نمایشها نسبت به گذشته، منجر به کاهش تماشاگر شده است. آیا راهحلی برای تعامل بین قیمت بلیت و تعداد مشارکت مخاطب وجود دارد؟
این مساله خیلی تخصصی است و من نمیتوانم به طور کامل به آن ورود کنم. اما یادم میآید که قدیمها وقتی کسی کار تئاتر میکرد اصلا دغدغه مالی نداشت و میدانست که دولت و ادارهکل هنرهای نمایشی بخشی از هزینههایش را تامین میکند و در نتیجه میزان فروش یا «نفروختن» برایش دغدغه نبود و برای همین، تمام تبلیغاتش در راستای «دیده شدن» نمایش بود نه فروش. وقتی برای دیده شدن کار تلاش کنی، منطقیتر و اصولیتر کار و حتی تبلیغات میکنی اما امروز برای فروش بیشتر، کارگردانها دست به دامان هر ماجرایی میشوند. مثلا دستمزد بازیگران خیلی عجیب و غریب شده و هر کسی هر عددی میخواهد، میدهد. طوری که عدد دادن بازیگران برای دستمزدشان شبیه تاس انداختن شده است؛ اما آن موقع هیچ کسی نمیتوانست هزار تومان بیشتر از آنچه در قراردادهای تیپ مشخص شده بود بخواهد. نبودن این تیپ امروز باعث شده هر بازیگری که در کارهای تصویری بازی کرده برای اولین حضورش در تئاتر، دستمزدی را طلب کند که یک بازیگر تئاتری با ۱۵ سال سابقه جرات بیان چنین رقمی را برای دستمزد خود ندارد! جدای از این، افزایش قیمت بلیت تئاتر نسبت به گذشته هم برمیگردد به مسائل اقتصادی. قضاوت درباره این مساله آنقدر راحت نیست که بگوییم نباید بلیت تئاتر گران شود؛ در شرایطی که کارگردان نمیتواند هزینههای تولیدش را برگرداند به ناچار بلیت باید گران شود تا خرجی که کرده به این وسیله تامین شود. در نتیجه رقم فعلی بلیت بسیاری از تئاترها، عددی معقول است. اما سوال اصلی و مهمتر این است که آیا این عدد برای مخاطب هم قابل پرداخت است؟ کاهش تعداد تماشاگران نشان میدهد که پاسخ به این سوال متاسفانه «خیر» است.