در اواخر مهر و اوایل آبان، نمایشی از دانشجوهای دانشگاه دامغان به کارگردانی استادشان در سالن چهارسو روی صحنه رفت. به قول دوستی، اتفاق فرخنده ی پیوند حوزه ی نظر و عمل، دانشگاه و صحن حرفه ای رقم خورد و تا جایی که میدانم برای دانشجوهای هنر دامغان بسیار روحیه بخش بود. رفتم و کار را دیدم. خوشم آمد. قیاس آن، به خصوص با اجرای حمید سمندریان ناگزیر می نمود و این قیاس برای من، به نفع اجرای دانشجویی تمام شد. در عالم سنت پرست، به شدت واپسگرا، فالوسنتریک و فتیشیست "هنر حرفه ای" گفتن این جمله به سرعت با حمله به گوینده و فهم و دانشش از هنر و جمله به هفت جد و آباد آدم ختم میشود ما از این سکوت فرهیخته گونه و عدم ابراز نظر خودمان دربرابر عربده کشان محفلی، مرکزنشینهای فالوسنتریک جان به لب رسیده. پس حرفم را زدم. دست بر قضا، شنیدم در فضای دانشگاه، نقدی دست به دست میشود به قلم یک آدم شاخص. یکی از همانها. ویترین جایزه ها و کتابشناسی و چه و چه ایشان از تهران تا دامغان میرسد. شنیدم حسابی. کار را کوبیده. ولی کیست نداند که این جایزه ها و کتابهای چاپ شده یعنی چه؟ یکی مثل من با سه عنوان کتاب چاپ نشدنی، با زیست دائم در فراسوی خط قرمزها، قید رزومه را زدم اما تره هم برای فهرست کتابشناسی آقایان خرد نمیکنم. اما متاسفم که دانشجوهای یک مملکت پدرسالار، فقط به صدای عربده های پدرسالار عربده کش اخته ساز گوش میدهند و از ترس اخته شدن بدست او این پاره فحاشی را بازنشر میکنند. نمیدانند این آقایان، همان مردانگی گرز بدست غارنشینی اند که به مدال ادب و هنر مزین شده. نیت اصلاح هنری کجا بود؟ مگر تئاتر قیم نیاز دارد؟ از دید من، اجرای علوی طلب، آنقدر به واقعیت فلاکت در کار دورنمات نزدیک شده که مردانگی مرکزنشین با ویترین اپوزیسیون، دیگر نمیتواند آن را بفهمد. این کار دانشجویی، بازیگر چهره ندارد تا با ایجاد همذات پنداری کاذب، نمایشنامه را مصادره کند (مثلا پیام دهکردی و شامورتی اشک انگیز با خاکستر سیگار ندارد) آن دکور محقر و فضاسازیهای کم هزینه، ذات فلاکت شهر نمایشنامه است در فرم و متریال. حالت گیج و نامطمئن بازیگران جوان، با توجه به زامبی شدنشان در پرده آخر، کاملا عامدانه و بازنمایی وضعیت توسری خوردگی مردم شهر گرفتار رکود است (دخترک گلفروش را به یاد بیاورید که وسط صحنه لق لق میزد) ولی آقای جایزه بگیر ادبی که نمیفهمد اینها را. وانگهی، ناخودآگاه ایشان از اینکه زنی از یک دانشگاه، آنهم از دامغان با یک عده جوان بتواند از پس دورنمات بربیاید، اذیت میشود. به خصوص که به بت بزرگ نزدیک هم شده و اجرا را به سمندریان تقدیم کرده باشند.