در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | گذر از رئالیسم در بازشناخت ارتباط از دست رفته
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:46:05
نمایش زنانی که به بزها خیره شده اند | گذر از رئالیسم در بازشناخت ارتباط از دست رفته | عکس
به گزارش تیوال به نقل از ایران تئاتر
شناسه مطلب: 63946

سید علی تدین صدوقی:نمایش زنانیکه به بزها خیره شده اند به نویسندگی وکارگردانی ایوب اقاخانی درتماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه است . نمایش به موقعیت زنانی می پردازد که در استانه میانسالی و اوایل چهل سالگی هستند.

نمایش شاید بیشتر یک متن رادیویی است یعنی بیشتر برای اجرای رادیویی مناسب است تا نمایشنامه ای صحنه ای با تمام خصوصیاتی که برای آن تعریف شده است .همانطور که نویسنده در بروشور می نویسد : ( با نگاهی ازاد به اسطوره ژوکلست ، و با ادای احترام به پائولا وگل ،جان رانسون ،استیون نایت ، سوفکل ) البته این نمایش مرا یاد فیلمی می اندازد که در آن یک مهندس ساختمان در حال رانندگی است .

فیلم در شب می گذرد و تماما درجاده و خیابان. مرد در حین رانندگی همه اش با تلفن صحبت میکند از حل مشکلات کاری خود و بحث با دوستش که سر کارگر و معاون اوست. بر سر مسایل ساخت و ساز پروژه ساختمانی تا صحبت با همسرش بر سر زندگی شان و برگشت به گذشته و رفتن به آینده و برنامه هایی که دارد یا بحث با دوست دخترش و ... عصبی می شود ، ناراحت میشود. به گذشته می رود بعضی از  تقصیرات خود را می پذیرد و مباحث شبه فلسفی میکند و... در نهایت تصادف میکند. این نمایش نیز شبیه آنست بااین تفاوت که جای مهندس مرد با زن عوض شده است و ... البته بعضی از مباحث مربوطه نیز شبیه هستند.

در روزگاران قدیم تجسم باروری انسانها بود و با خدای حاصلخیزی سومری و به نام "تموز" و "نین گیر سو" یکسان بشمار می آمد. در اساطیر یونانی برای زئوس و ژوپیتر مقدس شمرده می شد وبه طور کلی نماد نیروی جنسی نر بود و بنابراین در هنر، مربوط به دیونوسوس و باکوس و پیروان آنها یعنی ساتیرها و پان بود ، که دارای جنبه های شبیه به بز است. ( دیو وهفت گناه بزرگ شهوت ) در هنر عیسوی بز نماینده لعنت شدگان در آخرین داوری رستاخیز است . بز به منزله هشت شاخه زمینی در تقویم چینی است .

 نمایش به رابطه زنان با مردان می پردازد اینکه زنها چگونه درباره مردان می اندیشند و شناختشان در خصوص آنها در چه حد است و بر پایه چیست و البته بر عکس یعنی نگاه مردان نسبت به زنان . هرچند که در سنین مختلف این نگاه و شناخت متفاوت است و میدانیم که در سن پختگی یعنی دهه چهل انسان می تواند کاملتر بیندیشد و تفکرات خاص خود را سرو سامان دهد. متن یک رئالیست اجتماعی است که با سوررئال آمیخته شده است یا شاید بهتر است که بگویم در جاهایی به گونه ای یک رئالیست جادویی است. آنجا که با تخیل و عالم ماورا در می آمیزد. مردی که نامش کاووس است در کماست او به یکباره با گوشی همراه همسر سابق خود تماس میگیرد همسری که پنج سال است از او جدا شده  (هرچند که توضیح و یا دلیل دراماتیکی برای این کار از سوی نویسنده وکارگردان ارائه نمی شود.).

زن سابق او "شوکا" دوسال است که با مردی بنام ادیب ازدواج کرده و حالا عازم رشت است برای عیادت از همسر سابقش یعنی کاووس که در کماست و انقریب است که از دنیا برود. او کسی را ندارد و شوکا  از سر نوع دوستی ، محبت ،عشق سابق، و البته فهمیدن حقایقی که هنوزدرخصوص زندگی مشترکشان برای اوکشف نشده به ملاقات او میرود .(زن در پی دانستن و کشف این حقایق و فهمیدن دلیل یادداشتی است که شوهر سابقش برایش فرستاده دارد به عیادتش میرود.) در واقع زن درپی شناخت خویش و رابطه خود با همسر سابقش است. در این میان البته مسایل عاطفی و غرایز انسانی نیز دخیل هستند.

زن شاید در این میان یک سفر ادیسه وار را در پیش می گیرد او در این سفر خویش و روابطش با همسر سابق و همسر فعلی و دوستش که نقش آن را نگار فروزنده بازی می کند باز می شناسد. زن در این سفر ادیسه وار به نوعی خود را پیدا میکند. گویی می فهمد که چه باید بکند البته پس از آنکه تصادف میکند و برای دقایقی روح از بدنش جدا می شود و با روح شوهر سابقش روبرو می گردد . (که البته این تصادف به عنوان تعلیق خیلی کارساز نیست چون لو میرود چرا که ازروند نمایش مشخص است که تصادفی روی خواهد داد.) آن دو برسر مسایلی که در قبل داشته اند حرف می زنند که در جاهایی تبدیل به شعار می شود و در نهایت زن تصمیم میگیرد که زنده بماند تا بتواند این بار با شناختی که از خود و زندگی اش و ایضا مردها پیدا کرده به زندگی مشترکش ادامه دهد. البته با تمام حرفهایی که زن با همسر سابقش می زند بجز اختلاف فکری ای که داشته اند و البته باز خیلی مشخص نمی شود بر سر چیست؟ (یعنی دقیقا موارد اختلاف آنها که منجر به جدای شان شده معلو م نمی گردد.) مرد بیشتر شعار می دهد و انقلت می کند زن هم به گونه ای همینطور در واقع نشخوار حرفهای دیگران مانند نیچه ، و...

زن نیز به نوعی سرگردان است شاید اختلاف انها بر سر بچه بوده باشد چون پس از پانزده سال زندگی مشترک بدون داشتن بچه از هم جدا شده اند .البته درمتن به این موضع اشاره نمی شود . هرچند که زن در حال حاضر بار دار است وبه گفته خودش این موضوع را درست قبل از حرکت  به سوی رشت متوجه شده است .مسئله اصلی شاید عدم صداقت و صراحت باشد صداقت در گفتار به گونه ای که ما هرگز نمی توانیم حرف دل خود را حتی با شریک زندگی امان بی پرده باز گوییم . این عدم صداقت گفتاری موجب رفتار وکردار وکنش وواکنشهای بی مورد ، بیهوده وشک بر انگیز می شود . مثل رفتار زن با شوهرفعلی اش ادیب . شوکا صادقانه نمی گوید ویا نمی تواند بگوید که می خواهد به رشت برود وبه شوهر سابقش کاووس که در کماست سر بزند .

شاید این عدم صراحت وصداقت در گفتار از سوی زنان به نوعی تقصیر مردان نیز باشد اینکه انها نیز نمی توانند حرف صریح ورک را بشنوند . بخصوص با مواردی چون غیرت وناموس و ...که برای مردان ما هماره مطرح بوده است . متن در جاهایی رو به تکرار می رود واطلاعات تکراری می دهد که در روند نمایش انها را شندیده ایم این موجب نوعی کلیشه در گفتار میگردد . حرفهایی که چون  کلیشه ای می شود برای حرفهای دیگر . اما نمایش انگشت بر روی موضوع های حساسی می گذارد که مبتلابه جامعه امروزما وروابط بین مردان وزنان وهمسران است .
بخصوص در مقطع سنی ای که هستند . نویسنده با شناخت از نحوه اندیشیدن زنان در خصوص مردان دست به نوشتن زده واین  خود اشراف اورا نسبت به این مسایل و وجوه روانشناختی وجامعه شناختی و... زنان ونگاه انان نسبت مردان  را می رساند .از سویی شاید انتخاب اسم شخصیتها نیز با حساسیت خاص صورت گرفته یعنی شوکا که ئام زن اصلی نمایش است که نقش انرا بهاره رهنما ایفا میکند و شوهر اول زن که نامش کاووس است انسان را یاد پرواز می اندازد .نویسنده می خواهد بگوید زن ومرد دو بال ویا دو اند یشه ای هستند که می توانند باهم به پرواز در ایند در صورتیکه یکدگر را بفهمند ودرک کنند ونه انکه هرکسی "کار خودش بار خودش و...  معیار خودش " کاووس که مرد است به پرنده که زن است نیاز دارد تا تخت زرین اندیشه ها وافکار ودست یافتن به ناشناخته ها و رسیدن به امیال وامال وارزوهایش را به پرواز دراورد یعنی اندیشه اش وفکرش به بلندای اسمانها رسد چرا که زن بن اندیشه ای است که می تواند با تکامل تفکر وخرد مرد ان انانرا در اسمان  خیال و مهر ولطافت وزیبایی وکشف وشهود وعشق و... به پرواز دراورد تا او بتواند جولان دهد اگر مرد این را متوجه نشود بطبع سقوط خواهد کرد وزن را نیز با خود به سقوط خواهد کشاند .این می تواند تلویحا یکی از زیر متن های نمایش باشد .واین البته میسر نمیشد مگر به مدد تجربه واشراف نویسنده ایوب اقا خانی نسبت به مسایل وجامعه وانسانها که به نوعی شناخت شناسی می انجامد .

اما در کل باید گفت متن ایستاست والبته این  به لحاظ ساختاری  به نوعی جز ذاتی متن است . در  واقع دو بازیگر دیگر که یکی را نگار فروزنده در نقش دوست ومعاون شوکا یعنی  بهاره رهنما  بازی می کند ودودیگررا ایوب اقا خانی درنقش ادیب  شوهر دوم وکاووس شوهر اول  شوکا (واین می تواند تلویحا بدین معنا باشد که مردان تقریبا یکی هستند ویک جور شاید فقط اسمهایشان تفاوت میکند وبعضی از خصایصشان .) این دو شخصیت چناچه حتی اگر حضورشان به عنوان بازیگر در صحنه نباشند چندان لطمه ای به کار نمی زند .چرا که محور اصلی نمایش شوکاست همانطور که شوهر سابق او کاووس بجز چند دقیقه پایانی همه اش با تلفن صحبت میکند و ما تنها صدای او راداریم اما از تاثیرحضورش کاسته نمی شود .اگر حضور بازیگران دیگر کمرنگ تر می شد شاید به ریتم تندتری  هم دست می یافتیم واین خود زمان نمایش را به سطح مطلوب تری می رساند .

 بخصوص اینکه طنز حاصل از بازی نگار فروزنده مصنوعی ونچسب می نماید با تمام احترامی که برای ایشان قائل هستم باید بگویم که بازی یه چندان قابل قبولی ارائه ندادند درواقع ادای بازی کردن را در می اوردند وبازی را بازی میکردند حتی به جزئیاتی مانند تعویض کفش کتانی در منزل هم توجهی نکرده بودند یعنی زمانیکه شما لباس منزل به تن می کنید وروبدشام می پوشید می خواهید نشان دهید که به منزل امده اید پس باید کفشتان را هم عوض کنید ومثلا یک سر پایی روفرشی بپا کنید . اینها جزئیات مهم تئاتر هستند که نظامی پویا ،هدفمند ، معنا گرا ،در هم تنیده و... کلی را ،بنام تئاتر می سازند ومی دانیم که تئاتر از جزیئات تشکیل شده است .همانطور که بهاره رهنما بازی ای باجزئیات کامل را نشانمان می دهد . راحت وطبیعی وبدون ادا واطوار. رهنما نشان داد که تئاتر وبازی در چنین نقشهایی را خوب درک کرده وفهمیده است او حالا تبدیل به بانوی حرفه ای تئاتر شده است که بسیار مقوله مهمی است واز این بابت وبرای بازی این نقش باید به او تبریک گفت .در واقع اگر بازی بهاره رهنما نبود این متن به سامان نمی رسید وکسل کننده از اب در می امد او به درک وفهم کامل نقش وحضور صحنه ای در این نمایش رسیده است .به نوعی کشف و شهود . ابتدا در خویش به عنوان بازیگر وسپس در نقش .البته این مهم به هدایت درست وکارگردانی دراماتیک ایوب افاخانی نیز برمیگردد .

 شاید اگر یک دراماتورژی رو ی متن وایضا اجرا صورت می پذیرفت شاهد نمایشی منسجم تر با بکار گیری  عناصر دراماتیکی چون ایجاز وریتم مطلوب تر بودیم .هرچند که بهاره رهنما با میزان ایستایی که نقش داشت وتماما نشسته بود ونمی توانست به لحاظ موقعیتی که دارد یعنی رانندگی حرکت چندانی نماید اما با بازی ای درونی توانست احساس ،حس وحال ،کنش و واکنتشها و... رابیرونی نماید وبا میمیکهای به موقع وحساب شده این درونیات را بیرونی کرده ومنتقل نماید .ریتم درونی وبیرونی او حساب شده وبجا بود وشاید همین موضوع نمایش را سر پا نگهداشت .  نویسنده زندگی را به جاده ای تشبیه می کند که ما درحال رانندگی در ان هستیم تشابه بین رانندگی وراندن در پیچ وخم های زندگی بی شباهت به یکدیگر نیستند واین با صدای اشنای ایرج طهماسب نیز قابل درک تر می شود صدایی که برای همه ما حسی نستالژیک دارد وتداعی گر گذشته .واین به هوشیاری کارگردان در استفاده از استاد طهماسب بر میگردد . نریشن هایی که توسط ایشان گفته می شود به ایجاد ارتباط با مخاطب کمک می کند وتماشاکنان خود را به نوعی در بطن ماجرا می بینند . گویی که به گونه ای  در مقام دانای کل قرار گرفته اند . تلفیق تصوی بکراند با بازی روی صحنه از نقاط قابل توجه نمایش است . به ایوب اقا خانی وگروهش خسنه نباشید می گوییم .


۱۲ مهر ۱۳۹۵