نمایش «پرستارزمان» به نویسندگی و کارگردانی مهسا نعمت پور امروز پنج شنبه در سالن موج نو به روی صحنه می رود. این نمایش در نوزدهمین دوره جشنواره تئاتر دانشجویی حضور داشته است.
قرارمان ساعت ۳ بوده. نیم ساعت از زمان مشخص شده گذشته است و ما در رودبار شرقی به سمت جنوب حرکت می کنیم به دنبال یافتن پلاک ۵۷ . دوباره همان مسیر را به سمت شمال بر می گردیم. نگاه مان به سمت راست است تا پلاک خانه ها را بخوانیم. بالاخره پلاک ۵۷ را پیدا می کنیم و با تاخیری بیش از نیم ساعت وارد سالن می شویم. کارگردان و مشاور کار بر روی سکو نشسته اند. سه بازیگر نمایش روی صحنه هستند. پرستار به سوی زن بیمار می رود. «آدمها میان. می رن حرف می زنن. می خندند. نه گریه می کنند. شاید هم دارن آواز می خوانند. » تمرین ادامه دارد. ما هم گوشه ای می نشینم و نظاره گر هدایت بازیگران توسط کارگردان جوان نمایش هستیم. وقتی تمرین تمام می شود اولین بازیگری که از به سمت سکوها می اید الناز رنجبر است از او درباره چگونگی پیوستن به گروه بازیگران نمایش «پرستارزمان» می پرسم.«من هم مثل خانم نعمتی عضو گروه «واحه» هستم. در این گروه با خانم نعمتی همکاری می کردم. زمانی که ایشان تصمیم گرفتند که یک بازیگر دیگر را به کارشان اضافه کنند با من صحبت کردند و به این صورت من به گروه بازیگری این نمایش اضافه شدم. » او درباره نقش خود در این نمایش می گوید:« من بخشی از ذهنیت شخصیت اصلی این نمایش هستم. و همواره رویه مخالف را در ذهن آن شخصیت دارم و سعی می کنم که در زمان کنونی مرتب این را به این شخصیت یادآوری کنم که من درست می گفتم. برای رسیدن به این نقش یک سری تمرین ها دو نفره و سه نفره ای داشتیم که توانستیم به آنچه که می خواهیم برسیم.»
نهال دشتی بازیگری که برای بسیاری از مردم سریال بین به واسطه نقش آفرینی در سریال شهرزاد آشناست از دیگر بازیگران این نمایش است. نهال دشتی درباره خود می گوید:« من فارغ التحصیل رشته سینما از دانشگاه سوره هستم. و از همان دوران دانشجویی کار بازیگری را هم انجام می دادم. بیشتر کارهایم تصویری بوده اند. این کار مهسا، کاری بود که ما برای جشنواره دانشجویی تمرین می کردیم. از همان ابتدا متن هم خیلی مرا جذب کرد. خیلی نسبت به فضای تئاترهایی که معمولا کار می شود، متفاوت است. از اینکه الان اجرای عموم می رویم خیلی خوشحالم چون احساس می کنم که جای همچین نمایش هایی هنوز خالی است. و اتفاق خوبی خواهد بود که این نمایش خوب توسط مخاطبان تئاتر دیده شود.»
او درباره نقش خود دراین نمایش می گوید:« اگرتوضیح بدهم ممکن است که داستان لو برود. اما نقش من درباره دختری است که ما او را در جهان دیگری می بینیم. نه جهانی که همیشه زندگی کرده و ما هم داریم زندگی می کنیم. وارد یک جهان جدی شده و با همه المانهای جدید و فضای جدید و آدمهایی که شروع به برقراری دیالو گ با او می کنند در حالی که از لحاظ موجودیت بشر نیست. تقابل این دو با هم، تقابل انسان با فرشته میشه. برای این زن برزخی است که گیر افتاده و نشات گرفته از حال بدی است که قبلا داشته است. مشکلاتی را که داشته و الان دنبال دلیل آنها می گردد و کمک نیاز دارد. می خواهد به خواسته هایش برسد اما نمی داند که چگونه و از چه کسی کمک بگیرد. »
این بازیگر جوان درباره تلاشش جهت رسیدن به این نقش می گوید:« ما راستش خیلی تمرین کردیم. حداقل ۸ ماه میشه که تمرین کردیم وآن شخصیت را در همین تمرین ها پیدا کردیم. چونکه موقعیت، موقعیت عادی نیست که ما بتوانیم برویم سراغ شان در فیلمها و تئاترهای دیگر. اصلا به اینگونه نیست.چیزی است که ما خودمان آن را به وجود آوردیم. در همین تمرین ها، در متن و در همین فضا که ما آن را کم کم ساختیم بدون هیچ اکساسواری آن را بدست اوردیم. »
او درباره ویژگی بارز این نمایش می گوید:« ویژگی بارز این نمایش به نظر من همین است که نمود بیرونی ندارد. و هیچ کدام از ما این را تجربه نکرده ایم و این عجیب است. ما در تمرین داشتیم آن را تجربه می کردیم و چیزی نبود که ما قبلا در خاطراتمان دنبال آن بگردیم. یا اینکه بتوانیم آن نقش را از جایی بازسازی کنیم.»
بازیگر دیگری که در این نمایش بازی می کند سیما صادقی است. او درباره چگونگی پیوستن به این نمایش می گوید:« من با خانم نعمتی در گروه هنری واحه همکاری داشتم. فعالیت مان ابتدا به خاطر هم گروهی مان بود. من هم مثل بچه ها تئاتر خواندم و مدتهاست که به صورت تجربی به کار بازیگری می پردازم. گروه بازیگری پرستار شب ابتدا بخاطر هم گروهی بودن شکل گرفت. چون ما عضو یک گروه هستیم و وقتی می خواهیم کار کنیم سعی می کنیم بیشتر از یکدیگر استفاده کنیم.
و به صورت گروهی کارمان را به اجرا برسانیم به واسطه آشنایی که با هم داریم. تجربیاتی که با هم داریم ابتدا به این صورت شکل گرفت.» او درباره نقش خود می گوید:«
در«پرستار زمان» من موجودی هستم که نمود بیرونی نداره . پرستاری است که حضور دارد و صرفا انجام وظیفه می کند. کسانی مثل این دختری که هست و فرد دیگری که مشابه اوست. و آنها را اماده می کند تا وارد زندگی بعدیشان شوند. بر اساس تصمیماتی که خودشان برای زندگی شان گرفتند. مثلا این دختر خودکشی کرده و حالا دختر دیگری که به مرگ طبیعی مرده . در اینجا پرستار در حال انجام وظیفه است اما در یک بی زمانی و بی مکانی. در عین حال این پرستار موجودیت انسانی ندارد».
او درباره سختی این کار می گوید:« سختی کار به تغییرات کار بر می گردد. از ابتدا که شروع کردیم کاراکترهایمان یک جور شروع کردیم و الان یک جور دیگر به اجرا می رویم. و این سختی کار بود و ما باید به نقش می رسیدیم اما به صورت های مختلف. یک سری خرده رفتارها و عادات وجود دارد و این عادات انسانی هستند اما تو نمی خواهی که انسانی باشند پس تو انها را تحت یک لایه ای که خودت ایجاد می کنی شکلش میدهی و بعد نشانشان می دهی. و همین خیلی سخت بود چون یک مرز باریکی وجود دلرد بین اینکه تو انسانی باشی و در عین حال انسانی نباشی. همین خیلی می توانست برای من بازیگر که می خواهم به آن نقش برسم سخت باشد. چون پیوسته باید به این فکر کنم که الان از بیرون به چه شکل هستم که بتونه به آن چیزی که مد نظر دارم نزدیک باشد. این سختی کار بود اما با تمرین هایی که می کردیم و اتودهایی که می زدیم آسان تر شد.»
مهسا نعمتی کارگردان جوان نمایش درباره فعالیت های خود می گوید:«۲۶ سال دارم و از سال ۹۱ کار تئاتر را شروع کردم. پرستار شب اولین تجربه نویسندگی و کارگردانی ام محسوب می شود. پیش از این تجربه بازی در نمایش و فیلم های کوتاه را داشته ام. اما همیشه این دغدغه نویسندگی و کارگردانی نمایش در وجودم بوده است. ما از مهر پارسال شروع کردیم به آماده شدن برای شرکت در جشنواره تئاتر دانشجویی. نوشتن متن را از تابستان سال گذشته شروع کرده بودم و در پاییز تونستیم که تمرینات را شروع کنیم. و تا همین الان هم که کار در آستانه اجرای عموم است در حال ادیت کردن آن هستم. ما در جشنواره یک طور دیگری اجرا رفتیم یک تغییرات جزیی دادیم. اما کار به آن صورت نیست که خیلی تغییر کرده باشد نسبت به اجرای دانشجویی. البته یک بازیگر دیگر به کار اضافه کردیم تا آن مفاهیمی که من مورد نظرم بود که به مخاطب انتقال داده شود بهتر این کار صورت گیرد.»
مهسا نعمتی درباره فکر و ایده نوشتن متن نمایشنامه «پرستارزمان» می گوید:« این نمایش درباره زمان و نسبی بودن زمان است. من قبلا دانشجوی رشته فیزیک بودم. در فیزیک درسی داشتیم با عنوان نسبیت انیشتن. نسبیت انیشتن دو جور است. عام و خاص. نسبت عام انیشتن، می گوید که زمان نسبی است و آن را ثابت می کند. نسبی بودن زمان در تک تک لحظه های زندگی ما تاثیر دارد. ما از صبح که پا می شیم میریم سر کار، تمام فعالیتهای ما خیلی به نسبی بودن زمان مربوط می شود. من تخیلی هم وارد داستان کردم و سعی کردم که داستان خودم را بیرونی تر اجرا کنم. به نظر من مقصر همه چیز زمان است. اینکه آدمها می میرند. زمان آن را از ما می گیرد. و خیلی چیزهای دیگر. آدمها انگار یک زمانی دارند برای زندگی و وقتی زمانشان تمام شود می روند. ولی کلا هویت زمان برای من جذاب است. چون هویت مجهولی داره. وقتی جهان هستی پدید می اید و به آن بیگ بنگ تئوری می گویند. آن انفجار بزرگ. در واقع یک مکان پدید می آید.
آنها می توانند در ذهن شان یک مکان داشته باشند. ولی زمان کجای آن است. از کی زمان پدید آمده است. من برداشت آزاد از نسبیت عام داشتم. همچنین باید از یک کتاب هم نام ببرم که روی من تاثیر داشت. آن کتاب دیگر اسمش «پرسیدن بهتر از پاسخ دادن» است. اون کتاب سوالهایی درذهن ما ایجاد می کند و در پایان می گوید همان که خودتان فکر می کنید درست است. اتفاقی که در کار ما می افتد همین است.» وی درباره شیوه کارگردانی این نمایش می گوید:« ما در این کار مینی مال کار کردیم. صحنه آرایی خاصی نداریم. دیالوگها سنگین هستند. اما یکسری فانتزی ها در کار وجود دارد. سوالاتی در طول کار ایجاد می شود که برای من مهم هستند و با این کار می خواهم که ذهن تماشاگر را حساس کنم. بدیهی ترین مواردی که در دنیای او وجود دارد. مثل این که می گوییم الان ساعت ۱۲ است و وقتی می بیند که الان ساعت ۱۲ است، خیلی راحت آن را می پذیرد. اما آیا می تونیم یه بار فکر کنیم که چرا ساعت ۱۲ است؟ وخیلی چراهای دیگر که دیگر به وجودشان عادت کردیم که به آنها فکر هم نمی کنیم. مسئله مرگ برای من خیلی ترسناک است نه از این نظر که همه ما انسانها روزی می میریم. بلکه بخاطر این است که عزیزان مان را از دست می دهیم. و این خیلی می تواند آن بعد احساسی مرا به چالش بکشاند.
او در پایان می گوید:« رویکرد من در کارگردانی این نمایش با آنچه که الان می بینیم خیلی متفاوت است. در اجرای قبلی بازی ها خیلی اگزجره بودند. در شیوه اجرا مفهوم زمان را داشتم. اما هرچه جلوتر رفتیم متوجه شدم که متن خیلی از این مفاهیم را نمی خواهد. آن انرژی درونی در این نمایش برای من اهمیت دارد انرژی که هر کدام از شخصیت ها با حضورشان در این کار دارند. حضور شخصیت ها هویت دارد گرچه به ظاهر هیچ کدام از آنها حرکت عجیب و غریبی ندارند.»
این آخرین تمرین گروه «پرستار زمان» است. پنج شنبه ۱۶ مردادماه ساعت ۴:۴۵ نخستین اجرای این نمایش بر روی صحنه می رود. از این گروه خوب و جوان تئاتری را به امید روزهای خوب تئاتری و اجراهای درخشان خداحافظی می کنیم. در حالیکه در مسیر برگشتن به خبرگزاری به مفهوم زمان فکر می کنیم.