در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | نگاهی به آخرین نمایش از سه گانه خشونت کوشکی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:26:59
نمایش سیزده | نگاهی به آخرین نمایش از سه گانه خشونت کوشکی | عکس

امید طاهری
عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران

این صورت های جوان. این اندامهای پر جنب و جوش. این جوانان، نوجوانان؛ گمان می بریم هرگز تجربه ای از خشونت نداشته اند. با سرخی صورت از سیلی غریبه اند، با فواره ی خون از زخم تیزی غریبه اند. نه لگد خورده اند، نه فحش شنیده اند. نه فشار انگشتان دستی زمخت، گلویشان را فشرده، نه توهین های دهانی هرزه، قلبشان را.

اینها، جوانان و نوجوانان را می گویم؛ اینها آیا به راستی با خشونت غریبه اند؟! شما بگویید آری تا من ده ها و صدها مصداق برایتان بیاورم که نه؛ غریبه نیستند.

خشونت همنشین همیشگی شیرین ترین دوران زندگی آنهاست. آنجا که راه می روند و خشونت می بینند. می نشینند و خشونت می بینند. می خوابند، دوست می دارند، دوست داشته می شوند، می پوشند، نمی پوشند، چاق می شوند، لاغر می شوند، خوش تیپ می شوند، زشت می شوند، فکر می کنند، فکر نمی کنند، حرف می زنند، حرف نمی زنند، گوشه گیر می شوند، به میهمانی می روند، می رقصند، رابطه می گیرند، خطا می کنند، غفلت می کنند، اشتباه می کنند و همواره خشونت می بینند. خشونت هایی با زبان، با مشت، با تهدید، با اسلحه، با چاقو با لگد با توهین با تجاوز و ... . در سراسر عمر نوجوانی و جوانی شان، خشونتی عریان، در کمین نشسته. در خانه، در مدرسه، در دانشگاه، در خیابان و در میهمانی های در عرف و خارج از عرف شان. 

نوجوانی و جوانی، برای مردم من، بهترین دوران زندگی نبوده و نیست. شیرینی اش فقط در یافتن دوستانی است، که بتوانی در قهقهه ی مستانه شان، زخم های زندگی را تاب بیاوری. وگرنه ما در جهان های مختلفی زندگی می کنیم. جهان های دور از همی که گویا هر کدام ارتش متخاصم خود را دارند و مدام در مرزهایشان جنگی خونین بر قرار است. 

جهان کودکی، جهان نوجوانی، جهان جوانی، جهان میانسالی، جهان پیری. و جهان های تعریف شده ی دیگری چون جهان مذهب، جهان لامذهب، جهان سیاست، جهان مصلحت، جهان قدرت، جهان شهوت، جهان جنون و جهان های دیگر. 

جایی که ما در آن زیست می کنیم، فقط یک کره ی خاکی کوچک نیست. سرزمینی است پر از جهان های بسته و ارتباط ناپذیر. در هر سری، جهانی است در حصار. در هر جهانی، خشمی است نهفته برای دیگر سرها. 

نمایش سیزده، به کارگردانی مهدی کوشکی، از لایه های نخستین زندگی جوانان و نوجوان عبور کرده، جستجو کرده آن خشونتی که آنها زیر پوست جوان خود پنهان می کنند. تیغ برداشته و این لایه ی بشاش اولیه را پاره کرده تا چرک و خونی که همه سعی در پنهان کردنش دارند را آشکار کند. مگر لزوما همه، همیشه درست فکر می کنند؟!

دو نوع خشونت در این نمایش در کنار هم جمع بسته می شود. در نیمه نخست و پیش از بر هم خوردن میهمانی، خشونت تحت پوشش لایه ای از رفتارهای برساخته که هنوز انگی نخورده اند و باورهای فردی، مدام در حال رخ دادن است. این نوع از خشونت چیزی است که همواره در مناسبات اجتماعی جریان دارد و از آنجایی که درد بیرونی، زخم و خونی از اِعمال آن دیده نمی شود، معمولا به یک نُرمِ رفتاری تبدیل می شود و کسی متوجه قدرت تخریبش نیست. تمسخر کردن دیگران به بهانه های مختلف، سو استفاده از دیگران، دروغ و فشارهای روانی مختلف نسبت به اطرافیان، از این نوع خشونت است که تقریبا می توان گفت اغلب افراد جامعه هم قربانی آن هستند و هم مجری آن. 

اما نوع دیگری از خشونتِ سازمان یافته و خشونتی که محصول باورهای جمعی، اعتقادی و نژادی است، در نمایش مهدی کوشکی کنار نوع اول قرار می گیرد و این دو در انتها با هم جمع بسته می شوند و آنجاست که می توان دریافت هر یک محصول و زاییده ی دیگری است. خشونت نوع دوم ( هجوم به میهمانی و قتل عام افراد به بهانه گناه، تحتِ آموزه های انجیل ) تنها تفاوت اش با اولی در این است که از اِعمال آن، خون جاری می شود. بدنی پاره می گردد و مرگی اتفاق می افتد. به همین دلیل است که این نوع خشونت، خودش، نقطه ی توقفی در مسیر خودش محسوب می شود. وقتی مرگ رخ می دهد، همه متوجه قدرت تخریب این خشونت می شوند و جامعه به کنش در برابر آن مجبور می گردد. اَنگ زده می شود و قانون وارد عمل می شود. 

در نمایش سیزده، این دو نوع خشونت، در کنار هم قرار می گیرند، در بافت یکدیگر تنیده می شوند و خون و مرگ نقطه پایانی است بر هر دو.

مهدی کوشکی در آثار اخیر خود، « شیطونی »، « تئاتر بد » و « سیزده »، بیرحمانه به نمودبخشی به نانموده های مبتنی بر خشونت در جامعه می پردازد. با کمترین ملاحظات در حوزه حقوق تماشاگر و مراقبت از تاثیر گذاری مخرب روانی بر او، رفتارهایی را در برابر چشم مخاطب بازنمایی می کند که فاصله اندکی با عینیت واقعی خود در دالان های تاریک اجتماع دارند. 

این نانموده ها اما واقعیت دارند و مصلحت اندیشی در انکار یا مخفی نگه داشتن آنها، دلیل بر عدم وجودشان نیست. وحشتناکترین مساله در خصوص آنها، این است که اغلب در مورد نسل جوان رخ می دهند. نسلی که در مواجهه با این خشونت ها، یا مرگ بر جوانی شان چیره می شود و یا سالهای زیادی از عمرشان باید تبعات آن را بر دوش بکشند. 

در مواجهه با آثار تجربی، همواره باید به یاد داشته باشیم که معمولا در شیوه های اجرایی این آثار، کشف اتفاق می افتد و نه ابداع. کشفی که تماما محصول امروز نیست و پیوندهایی به گذشته و تجربیات قبلی دارد. آنچه آرتو و دیگران در حوزه تئاتر شقاوت انجام دادند، مبتنی بر گریز از کلیشه هایی بود که تمام ارکان تئاتر را دچار رخوت و خمودگی کرده بود. از معماری تئاتر گرفته، تا نمایشنامه های به شدت قصه محور و کارگردانی به شدت وابسته به متن. 

گریز آرتو و دیگرانی پیش از او و بعد از او، شیوه های متعددی از اجرا و کارگردانی را در تئاتر ایجاد کرد، که همچنان، اغلب، پا در هر مسیری می گذاریم، رد پایی از گذشتگان بر آن هویداست. به همین سبب، جستجو در وضعیت های موجودِ زمانه، و تلاش برای یافتن فضا، بافت و اتمسفری که بتواند گویای زمانِ حالِ خودش باشد، به نوعی تجربیاتی است برای جستن زبان مخاطبِ امروز. پی بردن به دردها و نیازهایش. از این منظر، کوشکی می کوشد تا زبانِ حالِ جامعه و هم نسلانِ خود را پیدا کند. و برای یافتن این زبان، از مسیر درد حرکت می کند. این مسیری است که در آن نه تنها باجی به مخاطب داده نمی شود و او را در نشئگی تفنن و کمدی های سبک، گول نمی زند، بلکه مخاطب را در وضعیتی عذاب آور قرار می دهد. با احساسات او بازی می کند و به نوعی او را مورد شکنجه قرار می دهد. 

شما می توانید در اینجا یک پرانتز باز کنید و بحث را به این سو ببرید که آیا شکنجه مخاطب و بازی با احساساتش، کار درستی است یا نه؟!

من ترجیح می دهم در این مورد با قطعیت فکر نکنم. چرا که تاریخ اثبات کرده موضع در برابر هر امر کمتر تجربه شده ای، می تواند پس از مدتی فرو بریزد. 

بنابراین مهدی کوشکی ما را در برابر نمایشی قرار می دهد که :

- مبتنی بر داشته ها و دریافت های خودش است.

- دغدغه اجتماعی دارد.

- دغدغه انسانی دارد.

- بی پروا موضوع خود را تصویر می کند

- مسیر ارتباطی خود با تماشاگرش را در بازیگری پی می ریزد.

- ریتم مناسبی دارد و زمان طولانی را تسخیر می کند

- در نقد و تحلیل اثر، نسبت به تعاریف و شناخت ها، چالش برانگیز است.

اما بعد از تمام اینها در این نمایش و در مجموع، در سه گانه ی خشونتِ مهدی کوشکی، انباشت محتوا، آنطور که باید زاینده ی فرمِ مطلوب خود باشد، نقطه قابل بحث نمایش است. اگر بخواهم این سه گانه را به ترتیب نتیجه گرفتن و شکل گیری فرم مطلوبِ حاصل از انباشت محتوا، چیدمان کنم، از نظر من باید به این ترتیب کنار هم قرار بگیرند : 

- تئاتر بد

- سیزده

- شیطونی

کوشکی در نمایش « شیطونی »، در حالی که بازیگرانش کمترین تماس فیزیکی را با هم دارند، خشونت را عمیق تر از دو نمایش دیگر نشان می دهد. خود این مساله، نوعی کانسپت در اجرا تولید می کند که با فرم اجرایی ارتباطی ارگانیک دارد. به همین دلیل، به نظر می رسد در چیدمان این سه گانه، « شیطونی »، از فرم کامل تری و نتیجه یافته تری نسبت به دو نمایش دیگر برخوردار است. 

سیزده می توانست بر پایه تئاتر مستند شکل بگیرد، می توانست خود را وامدار تئاتر شقاوت کند، می توانست آپیا و دیگر تجربه گرانِ تاریخ تئاتر را به یادمان بیاورد، اما آنچه کوشکی برای اندام اثر خود بر می گزیند، چیزی بینابین است. نمایش، اندام خود را در هست و نیستی مبهم جستجو می کند. این جسارت و بی پروایی، شاید لازمه ی نوعی تجربه گرایی نوین باشد. تجربه گرایی بر مبنای داده های اجتماعی و وضعیت های آشنای زمان و مکانِ خود. سیزده اگر چه با اسامی و آدرسهایی فرامرزی با مخاطبش قرارداد می بندد، اما این تنها بند از قراردادِ کوشکی است که هیچ اهمیتی ندارد و ذهن مخاطب برای یافتن رمزِ عدد سیزده، لازم نیست تلاش زیادی داشته باشد. 

 

 

درباره نمایش سیزده
۱۳ آذر ۱۳۹۷