حسن پارسائی: در اجرای "تروما" به نویسندگی و کارگردانی افسانه ماهیان هیچ تقابل یا ارتباط دو سویه یا چند سویهای که خاص یک داستان نمایشی و دراماتیک است، رخ نمیدهد.
نفی همه دستاوردهای تئاتر و روی آوردن به اجراهای صرفاً گفتاری که برای تماشاگران حالت شنیداری دارند، سبب شده اغلب سالنهای تئاتر ایران از کارکردها و کاربردهای قبلیاش به درآید و صرفاً از آن استفاده ابزاری بشود؛ عملاً نوعی "تظاهر به اجرای نمایش" جای خود اجرای نمایش را گرفته است؛ در چنین اجراهایی هیچ داستان عینی، حادثه، موقعیت و پرسوناژی شکل نمیگیرد و برای مدیوم نمایش عملاً "بدلسازی" میشود. بنابراین، اصولاً نقشی در کار نیست تا کسی آن را ایفا نماید. بازیگران، "مجری – بازیگر" هستند و فقط حرف میزنند؛ گفتارشان هم در مونولوگهای یک سویه خلاصه شده است که آنها را رو به تماشاگران بیان میکنند: دقیقاً مثل آن است که یکی یا چند نفر از تماشاگران روی صحنه بروند و برای بقیه، نظرات شخصی و اتوبیوگرافی خود و نهایتاً گزارشهایی روایی مربوط به دیگران را از زبان خود یا به جای حضور فرضی آنها برای جمع بازگو کنند. ساختار بیان آنها هم ترکیبی از "حرف زدن، دکلمه کردن و کمک گرفتن از حالات ظاهراً نمایشی به هنگام بیان" است.
در اجرای غیرنمایشی "تروما" به نویسندگی و کارگردانی افسانه ماهیان که در سالن ناظرزاده کرمانی ایرانشهر روی صحنه رفت، تماشاگران با چنین اجرایی روبهرو میشوند. در این اجرا هیچ تقابل یا ارتباط دو سویه یا چند سویهای که خاص یک داستان نمایشی و دراماتیک است، رخ نمیدهد. "بازیگر- مجری"ها رو به تماشاگران گزارشهایی روایی درباره خود و دیگران بیان میکنند: آنچه مربوط به دیگران است با همذاتپنداری با آنها به طور نوبتی ارائه میشود و در نتیجه هرکدام از آدمهای روی صحنه به جای چند نفر حرف میزنند: همین نکته خودش ضعف و ایراد بزرگی است، چون به تعداد آدمهای روی کره زمین بیوگرافی و برونفکنی وجود دارد و نمیتوان همه را بازگو کرد؛ با استناد به چنین ضعفی که نشان میدهد حداقل میتوان به دلخواه باز به آن افزود، عملاً ثابت میشود که آغاز و پایانی در کار نیست و آنچه روی صحنه است، اساساً ساختار هم ندارد؛ در این اجرای غیرنمایشی، به تناسب تاکید کامل بر حرف زدن، جملاتی کلی و گاه بیمعنا هم بیان میشود: "میخواهم به سیاه بگم سفید"، "میخواهم به غلط بگم درست"، "من میخواهم کره زمین را به کره ماه گره بزنم"، "من یک عروس دریائیام با بیلیارد بیلیارد سلول نامیرا"، "من عاشق شدهام ، خندهدار نیست؟" و...
طراحی صحنه شامل سه دوچرخه است که ثابت نگه داشته شدهاند و چرخهای آنها کمی از زمین فاصله دارد. بازیگر- مجریها گاهی روی آنها سوار میشوند و رکاب میزنند و چرخها به حرکت در میآیند که مثلاً هر کدام در زمان سفر میکنند. یک پرده خاص نمایش تصاویر ویدیوئی هم در انتهای صحنه تدارک دیده شده است. آنها رکاب میزنند و همزمان بیوقفه برونفکنی میکنند یا گزارشهایی روایی ارائه میدهند. تصاویر ویدیوئی کارکرد چندانی ندارند. یک بار هم از تصویر نوشتارهای معینی که در اصل ترجمه حرکات یکی از بازیگران است، استفاده میشود: یکی از بازیگر- مجریها در آن مقطع اجرا با حرکات دست و صورت اظهارات یک آدم کر و لال را نشان میدهد. بازیگر- مجریها به جز در یک صحنه که آن هم به طورغیرمستقیم انجام میشود، ارتباطی با هم ندارند و به نوبت به روایتهای گزارشی مستقیم از زبان "من"های گوناگونی که تعداد قابل توجهی از آنها بیماران سندرمی و غیرهاند، شکل میدهند؛ تماشاگران با هیچ صحنه نمایشی تئاتری روبه رو نیستند و اجرا عبارت از "یک ساعت و نیم حرفزدن یک سویه" است.
صحنه و دیدن، کارکردی عملی و واقعی پیدا نکرده: همه چیز شنیداری است. اجرا به اعترافات و برونفکنیهای "رادیوئی" شباهت زیادی دارد که با ترفندهایی سعی شده از لحاظ بصری صرفاً به عنوان صحنههای برونفکنانه مشابه، عرضه شود. اجرا جزو "نمایشهای مستند" هم محسوب نمیشود، زیرا تصاویر ویدیوئی انتزاعی و بیربط هستند و "سندیت" ندارند؛ ضمناً در ارتباط با موضوع، موقعیتها و صحنههای نمایشی عینی هم در نظرگرفته نشدهاند؛ ضمن آنکه خود بیان هم از لحاظ ترکیبی و ساختار زبان، آمیختهای از دادههای واقعی، انتزاعی و کلی است.
داستانی عینی و پرسوناژهایی کاراکتریزه شده در اجرا نیست؛ لذا مقوله بازیگری در این اجرای غیرنمایشی و گزارشی، معنایی ندارد. از لحاظ فنی و ساختاری فقط یک طراحی صحنه، آن هم با اشکالاتی نسبی، معنا پیدا کرده است. کارگردانی نمایش در حد همان طراحی صحنه و استفاده کردن از دوچرخهها به عنوان تمثیلی از گذشت زمان است که نهایتاً در قیاس با امکان نمایشی و تئاتری بودن اجرا چیزی جز کوششی محدود، سطحی و گذرا نیست. میزانسنهای "سوار دوچرخه شدن و رکاب زدن" و نیز بر لبه سن ایستادن و حرف زدن (کلیشهای که در دهها اجرا تکرار شده) بسیار ساده و تحمیلیاند. ژانر و سبک و سیاقی هم محقق نشده است؛ چنین اجراهایی در اصل "ضد تئاتر" و حتی "ضد تئاتر مستند" به شمار میروند. یکی از بازیگران در اواخر اجرا میگوید: "اصلاً دنیا منو میخواد چکار!"، این جمله در مورد اجرای ملالآور فوق که حتی در چارچوب " بیان شفایی موضوع" هم "چندین گانه" است ، کاملاً صدق میکند.
اجرای غیرنمایشی "تروما" به نویسندگی و کارگردانی افسانه ماهیان، چون متن و اجرایش ساختار تئاتری ندارد، تماشاگران را با دافعهزائی بسیاری، خسته میکند.