در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر کودک و نوجوان | اخبار | آموزش مفاهیم زندگی به زبان ساده
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:03:23
نمایش عشق که میگن چیه | آموزش مفاهیم زندگی به زبان ساده | عکس

احمدرضا حجارزاده: نسل کودکان و نوجوانان امروز با وجود دسترسی به تکنولوژی روز دنیا و برخورداری از هوش اجتماعی بالا، شاید هنوز معنای برخی واژه‌ها و مفاهیم اصلی زندگی را ندانند یا دست‌کم تعریف درست و دقیقی از آن نداشته باشند و اطلاعاتی که معمولاً به شکل فردی و اغلب از طریق فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی کسب می‌کنند، کامل و مستند نباشد. برای درک معانی کلمه‌های تازه و ناشناخته، راه‌های متعددی وجود دارد، مثل پرسیدن از بزرگ‌ترهای آگاه، مطالعه‌ کتاب و البته تماشای تئاتر که غیر از تفریح و سرگرمی، وظیفه روشنگری و آموزش به مخاطب خود را عهده‌دار است.
یکی از مهم‌ترین و پیچیده‌ترین واژه‌هایی که بشر از دیرباز تا امروز با آن درگیر بوده، «عشق» است. شاید بسیاری از کودکان، این کلمه را از زبان بزرگ‌ترها شنیده و برحسب دیده‌ها و حدسیات خود به برداشتی از مفهوم آن رسیده باشند، ولی خوب است اگر عشق را چنان‌که شایسته آن و قابل‌فهم باشد، برای بچه‌ها معنی کرد. کاری که نمایش «عشق که می‌گن چیه؟» می‌کند، دقیقاً همین است؛ ترجمه عشق برای مخاطب هدف و متناسب با درک و قدرت تحلیل او. هرچند که متن این نمایش توسط زهرا خسروی و براساس کتاب «عشق که می‌گویند چیست؟» اثر دیوید کالی نوشته‌شده، ولی نویسنده چنان با دقت و ظرافت آن را ایرانیزه کرده که انگار نمایش‌نامه از ابتدا به قلم یک نویسنده ایرانی رقم خورده است. فضاسازی کلی نمایش و تطبیق عناصر فرهنگی و اجتماعی آن با کشور ایران، اولین برگ برنده‌ای است که موجب ارتباطی عمیق میان اجرا و تماشاگر می‌شود.
داستان نمایش در عین سادگی، مهم و تأمل‌برانگیز است. اَفرا که به‌تازگی با خانواده‌اش به محله تازه‌ای اسباب‌کشی کرده، در روز اول مدرسه جدید با تکلیف عجیبی از سوی معلم روبه‌رو می‌شود. معلم می‌گوید «هر وقت خواستید چیزی را درست بشناسید، چه سؤالی در موردش می‌کنید؟» و از دانش‌آموزان می‌خواهد به‌عنوان تکلیف، چیزی را که نمی‌شناسند، انتخاب کنند و با پرسش درباره آن، پاسخ مناسبی بیابند. برای اَفرا و همکلاسی‌اش بهار، «عشق» مسئله‌ای است که دوست دارند آن را بیش‌تر و بهتر بشناسند.
نمایش در روند داستان، دو دختر را در معرض پاسخ‌های عجیبی از زبان بزرگ‌ترها قرار می‌دهد که ابتدا آن‌ها را نسبت به شناخت عشق، گیج‌تر می‌کند اما در نهایت با یک نتیجه‌گیری درخشان، بچه‌ها به جواب دلخواه خود می‌رسند. گرچه افرا ابتدا از مادرش نقل‌قول می‌کند: «هر چیزی که معنی‌اش رو نمی‌دونید، مربوط به بزرگ‌ترهاست»، ولی به‌تدریج می‌فهمند حتی بچه‌ها هم می‌توانند در زندگی برخورد عاشقانه‌ای با محیط پیرامون و اشیا و افراد داشته باشند. پاسخ‌های بزرگ‌ترها در قبال پرسش کوچک‌ترها، ابتدا خنده‌دار به نظر می‌رسند اما مجموع تفسیرهایی که هرکسی با دیدگاه خود ارائه می‌کند، آن‌ها را به شناخت مناسبی از عشق می‌رساند. مادربزرگ که آشپز حرفه‌ای است، عشق را به کلوچه‌ای نرم و خوش‌بو تعبیر می‌کند و می‌گوید: «عشق مثل عسل شیرین و سالمه». پس بچه‌ها نتیجه می‌گیرند عشق مثل کلوچه عسلی است! پدربزرگ که سال‌ها با اتومبیل‌ها سروکار داشته، عشق را مانند موتور ماشینی می‌بیند که خوب تنظیم‌شده باشد و با تک استارت راه بیفتد! او می‌گوید: «عشق همونیه که قلب آدم رو گرم می‌کنه» و ابعاد آن را خیلی بزرگ می‌داند، درست مثل عمر طولانی خودش و مادربزرگ!
مادر عشق را به بذر گُل تشبیه می‌کند که آهسته و آرام در بهار جوانه می‌زند و غنچه می‌دهد و پدر که گزارشگر فوتبال و عاشق «رونالدو» و «مسی» است، عشق را شبیه به توپ فوتبال و گُل می‌بیند و می‌گوید: «منتظرش هستی اما باز غافلگیرت می‌کنه».
جالب این‌که افرا و بهار از دل این پاسخ‌ها، به پرسش دیگری می‌رسند: «عاشق کیه؟!» و برای یافتنِ پاسخ، دوباره سراغ همان افرادی می‌روند که سؤال اول را جواب داده‌اند. جواب‌های اعضای خانواده به سؤال بعدی نیز جالب و البته بازهم متناسب با روحیه و شغل و موقعیت‌شان است. مادر می‌گوید: «وقتی عاشقی، مهربون می‌شی و آدم‌های عاشق به عشق‌شون گُل می‌دن».
پدر معتقد است: «آدم‌هایی که عاشق‌اند، سعی می‌کنند همه کارها رو باهمدیگه انجام بِدن. سعی می‌کنند باهمدیگه گل بکارند. باهمدیگه کتاب بخوانند. باهمدیگه تلویزیون تماشا کنند و آخر هفته‌ها باهم می‌رن تئاتر».
مادربزرگ می‌گوید: «وقتی کسی رو دوست داری، همه‌چیز رو باهاش قسمت می‌کنی، حتی اگه یه تیکه کلوچه باشه» و پدربزرگ عقیده دارد: «آدم کسی رو که دوست داره، سوار ماشینش می‌کنه و با خودش همه‌جا می‌بره، می‌بره به کوه، به جنگل، ساحل، شهربازی و جاده‌های شمال».
در چنین شرایطی وقتی بچه‌ها با منطق کودکانه خود نتیجه می‌گیرند «همه این جواب‌ها بامزه بود اما غلط هم نبودند» و افرا آن را با یک جمع ساده در ریاضی مقایسه می‌کند، بهار حکم می‌کند «عشق شکل ریاضی نیست» و آن‌طور که در خانه افرا و خانواده‌اش فهمیده، «همه‌ سؤال‌ها یک جواب درست ندارند»، ولی انگار افرا بازهم راضی نشده، چون برای دریافت پاسخ قانع‌کننده به مادرش پناه می‌برد و در توصیفِ عاشق، از زبان او می‌شنود: «وقتی که عشق از راه برسه، خودش معلوم می‌شه باید چی کار کنیم».

ایده به کاربردنِ عروسکِ افرا (فندق) نیز در نمایش‌نامه، به جذابیت داستان و عرضه شکلی دیگر از عشق، کمک فراوان کرده. افرا که زمانی عاشق فندق بوده و در تمام عکس‌های قدیمی‌اش آن را همراه داشته و حالا بعد از تخریب و کهنه‌شدن، عروسکش را دور انداخته، پس از تعمیر دوباره عروسک توسط مادر بهار، به آن عشق می‌ورزد!
علاوه بر نمایش‌نامه خوب و دیالوگ‌نویسی‌های بجا و تأثیرگذار، ترانه‌هایی که آزاده فرهنگیان سروده و آهنگ‌هایی که عبد ‌آتشانی برای کار ساخته، دل‌نشین و به‌یادماندنی‌اند.

ضمن این‌که تمام آنچه را به نثر در تعریف عشق از زبان شخصیت‌ها می‌شنویم، ‌فرهنگیان بی‌کم‌وکاست در ترانه‌های زیبای خود به نظم گنجانده: «عشق مثل کلوچه نرم و خوش‌بوئه/ عشق مثل موتور ماشینی که تعمیر شده باشه/ عشق قلب آدمو گرم می‌کنه/ عشق چیزیه که غافلگیر می‌کنه/ عشق همین بذر گُله/که آهسته و آروم تو بهار جَوونه می‌زنه» و در ترانه پایانی‌ست که تعریف نهایی از عشق ارائه می‌شود: «عشق چیه؟ چه شکلیه؟ چه رنگه؟/ هر کی ازش هرچی می‌گه قشنگه/ عشق چیز عجیبی نیست، یه حسّه/ می‌شه باهاش بگی هزار تا قصّه/ عشق همین دل‌خوشی‌های ساده‌ست/ عشق با این سادگی فوق‌العاده‌ست».

از نظر شعر و موسیقی، باید گفت موسیقی نمایش مثل خودِ عشق، لطیف و زیبا و سرشار از احساس هستند. طراحی صحنه سینا ‌ییلاق‌بیگی نیز چشم‌نواز و کاربردی‌ست و در معرفی فضای داستان و تکمیل آن نقش موثری دارد. وقتی پارچه‌های سفید از روی اسباب و اثاثیه کنار زده می‌شود، با خانه‌ای روبه‌رو می‌شویم که گرچه هنوز وسایل آن چیده نشده اما هر گوشه از آن، کاملاً آشنا و معرف بخش خاصی از خانه جدید خانواده افراست.

از دیگر نقاط قوت نمایش «عشق که می‌گن چیه؟»، باید به بازی‌های فوق‌العاده تیم بازیگری اشاره کرد. هر چهار بازیگر نمایش در نقش‌های خود، بی‌نقص ظاهر شده‌اند و هر کدام به شخصیتی که ایفا می‌کنند، ظرافت‌های خلاقانه‌ای بخشیده‌اند که کاراکترها را شیرین و دوست‌داشتنی‌تر کرده است. هدیه حاجی‌طاهری و بهرام ‌بهبهانی نه تنها نقش پدر و مادر را به بهترین شکل ممکن بازی کرده‌اند، بلکه در صداپیشگی و عروسک‌گردانی مادربزرگ و پدربزرگ هم سنگ تمام گذاشته‌اند و همان‌طور که بهار در برخورد نخست با مادربزرگ می‌گوید، انگار مخاطبان هم در مواجهه با او و پدربزرگ، به تماشای پدیده‌های شگفت‌انگیز دیگری در نمایش نشسته‌اند.

سوده ‌سعدایی و فاطمه ‌اکبری هم با خلق دو دختربچه بانمک روی صحنه، به‌خوبی از پسِ بازی در نقش‌های افرا و بهار برآمده‌اند. تفاوت کاراکترهای این دو نقش، در پررنگ‌شدن شخصیت‌ها بسیار تأثیرگذار بوده‌اند. دقت کنید که هر چه‌قدر افرا متین و آرام است، در عوض بهار شلوغ و پرجنب‌وجوش است. همچنین طراح و ساخت عروسک توسط پری محفوظی‌نژاد تحسین‌برانگیز است. او همراه با آناهیتا ‌غنی‌زاده در طراح لباس هم عملکرد خوبی داشته و بر ترکیب رنگ و زیبایی صحنه و شخصیت‌ها افزوده. برای نمونه فقط نگاه بکنید به چکمه‌های مادر که مثل باغچه‌های پُرگُلش، رنگارنگ و مزیّن به تصاویر گُل‌هاست.

تمهید استفاده از انیمیشن در اجرا، کیفیت ساختاری اثر را ارتقا داده و موجب تنوع دیداری در نمایش شده. البته در کاربرد این تکنیک، طراحی کاراکتر انیمیشن توسط روشنک ستاری و انیماتوری بهنام فردافشار بی‌تاثیر نبوده است.

از همه این موارد که بگذریم، مهم‌ترین عامل موفقیت چنین اجرای بی‌نظیری، کارگردانی حرفه‌ای آناهیتا غنی‌زاده است. او با خلق فضایی یکدست و هماهنگ در مسیر اجرا، نمایشی به‌غایت سرگرم‌کننده، تماشایی و آموزنده روی صحنه آورده که علاوه بر کودکان و نوجوانان، به‌راحتی بزرگ‌سالان را با خود همراه و هم‌دل می‌کند. اجزا و عناصر نمایش «عشق که می‌گن چیه؟»، به‌قدری با یکدیگر در تناسب و هماهنگی‌اند که حین تماشای نمایش، مخاطب به‌سختی می‌تواند بر بروز احساسات خود غلبه بکند و هیجان‌زده نشود.

نمایش «عشق که می‌گن چیه؟» اثری قابل تامل و ستودنی است که بی‌شک در زمان درستی تولید و اجراشده و نباید به‌سادگی از آن گذشت. حتی باید تماشای آن را به تک‌تک خانواده‌ها پیشنهاد و توصیه کرد.

منبع:  ایران تئاتر

 

درباره نمایش عشق که میگن چیه
۰۵ اسفند ۱۴۰۳