پیام لاریان همه چیز را به جان خرید. جنگ و دعوای گرفتن سالن برای تعدادی جوجه ماشینی.(میخندیدیم)
تا همین جا کافی ست.با فریاد شروع می کنیم و با فریاد تمام می کنیم.گاهی فکر می کنم واقعا کارمان شده فریاد."تجربه کردن که گناه نیست"مدام در تمرینات این جمله را می شنیدیم .گاهی از سمت من گاهی از ان طرف صحنه از سمت بازیگران
با سلام.
همین کافی ست که بگوییم: ترس با ما بیگانه است. بله اموزش در تمام جنبه های تئاتر در اینجا به شکلی است که روایت می کنیم. زیست و هم زیستیِ (نفرت) و (عشقِ) بعد از آن. دو بازیگر با تمام ضعف ها و کاستی هاشان. بغض های خفه شده جوانی و نعره های سر پیری. سکون پیری و پویایی جوانی. چشمهاتان را با کلماتِ ناقص،فاسد نکنم.
تولد، زندگی و صد البته پیری و مرگ دو پدیده که بازیگر می خوانیم شان.دو موجود زنده که غرق شده اند در نیستی از جنس تقسیم خصوصی ترین لحضه های زندگی شان با تماشاگر..
محمد برهمنی
گروه بالن