من چیزی از این دنیا نمیخواستم.من چیزی از این دنیا نمیخواستم.
جز فقط یه خردهاش رو. فقط یه کماش رو، یه کم عاشق شدم، یه کم مجنونش شدم و یه کم هم دیوانهاش. یه کم. حالا یه کم بیشتر از یه کم.دیوونهاش بودم. بودم که بعد دیگه چیزی نموند ازم، چیزی نمیمونه ازم، چیزی نمونده ازم.
بارون با قطره های تندش روی صورتم می باره با قدمام می باره .تندو تندتر. داد می زنم که دیگه نمی خوام مثل یک قطره بارون بیام و برم .دیگه نمی خوام مثل یک قطره بارون باشم دیگه نمی خوام یه بارون باشم که هر از گاهی باشم .من یه دریام.من یه دریام و مثل این دریا می خوام اونقدر به این دیوارا ضربه بزنم تا آزاد بشم.من یه دریاام .