در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش آلبوم حشرات
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:40:46
امکان خرید پایان یافته
۰۳ تا ۲۶ خرداد ۱۳۹۴
۲۰:۳۰  |  ۱ ساعت
بها: ۱۵,۰۰۰ تومان

شماره تماس گروه: ٠٩٣٣٢٢٣٢٦٥٢


گزارش تصویری تیوال از نمایش آلبوم حشرات / عکاس: مهدی اسماعیلیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› سه اجرای پایانی «آلبوم حشرات»

›› یادداشت حمید پورآذری و رضا بهبودی درباره‌ی نمایش آلبوم حشرات

›› نمایش «آلبوم حشرات» از روز یکشنبه ۱۰ خرداد به روی صحنه باز می گردد.

›› لغو اجرای آخر هفته نمایش «آلبوم حشرات» به دلیل آسیب دیدگی بازیگر

›› آلبوم حشرات در تماشاخانه موج نو

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان شریعتى، خیابان میرداماد، خیابان رودبار شرقى(شمالى)، بعد از خیابان فلسفى، پلاک ٥٧
تلفن:  ۲۲۲۲۴۵۱۸

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
عوامل عزیز آلبوم حشرات
اگر فیلمی از این نمایش بی بدیل قابل تهیه و خریداری هست و یا احتمال اجرای مجدد قوت گرفت، لطفا هر زمان میسر شد بنده را از چگونگی آن مطلع فرمایید.
سپاس.
وحید هوبخت این را خواند
ذوق زده، صادق قویم، محمد رحمانی، گلشن قربانیان و sonia gh این را دوست دارند
آیکون من هم همین رو میخوام خیلی زیاد!
۰۱ تیر ۱۳۹۴
بنده هم در صورت امکان همین تقاضا را دارم...واقعا از بین تمام تئاترهایی که تا به حال به تماشاشون نشستم از هیچ کدوم تا این حد لذت نبردم...فکر می کنم همونقدر که میشه از خوندن چندین باره مسخ و بوف کور لذت برد...از تماشای چندین باره آلبوم حشرات لذت ببرم.
۲۵ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت علیرضا شیخان کارگردان نمایش «آلبوم حشرات» در روزنامه آفتاب یزد

http://www.aftabeyazd.ir/6304-%D8%AA%DA%A9%D8%A7%D9%BE%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D9%86%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87.html


تکاپو برای جستجوی ... دیدن ادامه ›› بدنی تازه

http://aftabeyazd.ir/?newsid=6304

علیرضا شیخان نویسنده و کارگردان- همواره سوالی را از خود می‌پرسم: چه چیز آدم را مجبور می‌کند به سراغ تئاتر (هنر) برود؟ به نظرم از یکسو روی آوردن به تئاتر می‌تواند در لزوم پاسخ به یک نیاز درونی که من آنرا به "دلتنگی" تعبیر می‌کنم، ریشه داشته باشد. دلتنگی برای چیزی که شاید درگذشته‌ای دور و فراموش شده باعث آرامش و امنیت بوده و ناگهان چنان غیبش زده که گویی هرگز وجود نداشته است وحالا جای خالی اش روح را آشفته ومضطرب می‌سازد و این اضطراب گاه چنان شدت می‌یابد که نمی‌توان آنرا تاب آورد و آدمی را به تکاپو و تلاش برای دستیابی و یا لااقل شناخت آن "چیز" از دست رفته وامی دارد. تاکید می‌کنم وامی دارد، پای یک جوراجبار در میان است. این خلاء در درون انسان منجر به آشوب گشته و پاسخی می‌خواهد که سکوت کردن را غیر ممکن، و فرد را به تلاش و جستجو کردن مجبور می‌کند. تلاشی که شاید مدام در یافتن آن "چیز" به شکست بیانجامد ولی باز ادامه یافته و به پایان تن نمی‌دهد زیرا نمی‌توان در برابر خلائی که گفته شد بی تفاوت بود و از جستجو دست کشید. اما از سوی دیگر بیرون از ما جهانی است که به ما خیره شده. با انسانها، موجودات، پرندگان و سنگ هایش و چنان عمیق در چشمان ما می‌نگرد که آدمی قلبش را زنجیر شده به قلب این جهان احساس می‌کند. جهان به انسان خیره شده؛ مثل مادری که به چشمان نوزادش وقت شیر دادن خیره می‌شود و همانند نوزاد که به مادرش وقت شیر خوردن می نگرد. جهان در چشمان ما خیره است مثل یک شکارچی به شکارش و یا مثل شکار که به شکارچی خیره می‌گردد. جهان همچون محتضر به مرگ و مرگ که به محتضرش چشم می‌دوزد به چشمان ما چشم دوخته و ما را رها نمی‌کند. این چشمان خیره چه می‌خواهند بگویند؟ آدم در برابر این نگاه چه باید کند؟ باید لبخند بزند؟ باید ماشه را بکشد؟ دندان‌های تیزش را نشان دهد؟ اشک بریزد؟ تسلیم شود؟ فرار کند؟... تنها می‌توان گفت این نگاه توانی برای سکوت کردن باقی نمی‌گذارد. هرچند که آدمی نمی‌داند چه باید بگوید و چگونه احساسش از آنچه می‌بیند را باید بازگو کند و اینکه چطور باید روایت کند قصه اش را از انسان، عشق، جنگ، صلح، مرگ، شادمانی، فقر، ستم... بله،پای یک جور اجبار در میان است، اجبار به بیان کردن. آن چشمهای خیره آدم را به "گفتن" وامی دارد ... از اینجاست که تلاش کردن آغاز می‌گردد و فرد دست به کنشی (هنر- تئاتر) می‌زند در جهت بیان چیزی که سکوت کردن را برایش غیرممکن ساخته و سعی می‌کند تصویر و یا کلمه‌ای برای بازنمایی آن بیابد. این تلاشِ برای بیان کردن و دست زدن به چنین کنشی با خود ضرورتی را به همراه می‌آورد که در درجه اول بسیاری از شکل‌های موجود و پاسخ‌هایی که تبدیل به کلیشه شده را بی اعتبار می‌کند، از بازنمایی صرف اتفاقات و اخبار و قصه‌های روزمره سرباز می‌زند و همچنین زیر بار صرفا سرگرم کننده یا زیبا و خوشایند بودن نمی‌رود. این تئاتر فرم و بدنی نو را در مسیر پاسخ دادن به خود و جهان جستجو می‌کند. گیرم چنین تئاتری (هنری) در نهایت نتواند جهان را از درد نجات داده و یا نتواند آرامشی را برای انسان میسر کند ولی ثمره‌ای قابل لمس و بسیار مهم دارد: نپذیرفتن خوشبختی کلیشه‌ای، آرامش ساختگی و انفعال تحمیلی از دست کسانیکه نمی‌خواهند آب از آب تکان بخورد و از همینجاست که تئاتر به عنوان یک کنش سیاسی، اجتماعی و حتی اخلاقی بسیار اهمیت می‌یابد. از اینجاست که نوع برخوردش با واقعیت، نحوه ارتباطش با مخاطب و همچنین فرم و شکلی که در این ارتباط ارائه می‌دهد بسیار مهم می‌گردد. چنین تئاتری در درجه اول شکل غالب، تحمیلی و ارگانیزه شده را پس زده و با فرم نامتعارفش به وضعیت منفعل موجود معترض می‌شود چون نمی‌خواهد کلاه خوشبختی رایج را بر سر بگذارد و به دروغ بگوید حال من و جهان خوب است و از سوی دیگر مخاطبش را نیز به رهایی از شکل‌های غالب (سلطه) دعوت می‌کند. چنین تئاتری در جستجوی یک بدن تازه است و از فرو کشیدن جهان به دورن خود و کشف دوباره آن و دور ریختن کلیشه‌ها و عادت‌ها و محافظه کاری‌ها پیکره و فرم آرمانی اش را جستجو می‌کند. تئاتری که در پی یافتن بدنی است که بتوان با آن در برابر چشمان خیره جهان ایستاد و در مسیر رسیدن به این مهم خود را به آب و آتش زده و دست از تلاش و سماجت برنمی دارد...
مجتبی مهدی زاده و وحید هوبخت این را خواندند
محمد رحمانی، sonia gh، ناهید حدادی، کیان و ذوق زده این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب بعد از کلی اتفاق خنده دار که می خواست آرزوی تماشای این نمایشو در من به گور بفرسته...به طور معجزه آسایی ناگهان همه چیز جور شد و من تونستم بیام و نمایش رو تماشا کنم.من نمایش دیشب رو دوست نداشتم!عاشششششششقششششش شددددم!!!
با تمام گنجایش وجودم از تک تک لحظاتی که به تماشا نشسته بودم حظ کردم به وججججججججججددددد اومدم!فوق العاده بود!نمی تونم وصف کنم وسعت این شور و حال رو!آخه به من بگین چطوری میشه تشکر کنم از شمایی که خالق این نمایش هستید و چنین لذتی به من بخشیدین!نمی دونم بقیه آدما از تماشاش چه حسی دارن و اگر قرار باشه بین 0 تا 100 به اندازه وجدشون عدد بدن چند میدن!در مورد من....عددی فراتر از 100 بود!واقعاً تصورشو نمی کردم که یک روز تو سالن تئاتر چنین نمایشی ببینم که اعداد و ارقام و اندازه هامو به هم به زنه!...شاید به خاطر اینکه یکی از شیفتگان سبک کافکائی و عاشق پیچ و خم ها و تکرار های عامدانه نمادین که با توصیف های سورئالیش همین حقایق روزمرگی های احمقانه زندگی آدم رو به طنز می گیره...هستم!خصوصاً که محور نمایش روی بطالت زندگی دیکتاتوری! و همچنین زندگی زناشویی می چرخید(و این چیزیه که همیشه بهش فکر می کنم و طنز آمیزه برام!)واااای انقدر تکه تکه این نمایش عااااالیه که نمی دونم از کدومش بگم!
از باور احمقانه خود ساخته ژنرال کور که نمی تونست حقیقت رو ببینه!و حتی اگه سوءظن پیدا می کرد خودشو با دروغای شیرین گول می زد!ژنرالی که بدون اون چند نفر حتی نمی تونست پلک هم بزنه و در عین حال دو دستی به صندلیه قدرت چسبیده بود و نمی تونست از روش پاشه!از اینکه گاه به گاه با خودش می گفت این زندگی هر روز داره مزخرفتر میشه و به جای اینکه فکری به حال خودش بکنه خودشو وادار به سکوت می کرد...سر خودش شیره می مالید!از اینکه از آسون بودن مرگ می گفت ...و ادعا می کرد که به سادگی آروغ زدن می تونه روحشو بفرسته به درک!ولی هر بار می گفت:یکی اون تپانچه منو بیاره!!!و هرگز خودش دست به کار نمی شد!!...یا اونجا که می گفت "زیبای من" باید آرایش کنی با آرایش قویتری!!!چقدر خوووووب بود!حکایت شمار زیادی از خانومها برام تداعی می شد که فرت و فرت آرایش غلیظ ... دیدن ادامه ›› می کنن و این کار بهشون احساس قدرت میده!(و هر چی بیشتر و غلیظ ترآرایش می کنن در نداشتن آرایش بیشتر احساس ضعف و عدم اعتماد به نفس دارن!چقدر مضحکه واقعاً)...یا اونجا که زیبا...(شبیه اکثر خانوم ها که حس می کنن شوهرشون دیگه مثل سابق ازشون تعریف نمی کنه و تعامدی به شوهرشون میگن...چاغ و بدهیکل شدم!مثل قبلنا دیگه زیبا نیستم و ... تا شوهرشون به زبون بیادو بگه....نه تو خیلی زیبا و جذابی ...که مجیز بشنون و کیف کنن!) زیبا....گفت:"من زشت شدم!"...و شوهرش گفت شما مظهر تمام زیبایی ها هستید خانوم مخصوصا وقتی او یونیفرم ... و زیبا کیف می کرد!و دوباره و دوباره...تکرار می کرد:که شوهرش و اون دو تا خدمتکار یه سرباز....باز هم بگن:شما مظهر تمام زیبایی ها هستید خانوم!...که باز کیف کنه و کیف کنه.....اونجا که مراسم اجرا شد...اونجا که پیوند می بستن...زن یک عمر رنج و عذاب به شوهرش بده!و مرد در ازاش تعهد بده که یک عمر در بدن او(فقط و فقط!) لانه کنه!!چقدر ماهرانه به تصویر کشیده شده این طنز ... طنزی که میشه از این نمادها به خیلی از ابعاد جامعه تعمیمش داد واقعاً تو خیلی از زندگی ها وجود داره به واقع(نگم تو همشون که احیاناً باعث برخورندگی نشه!)......خلاصه که عاااالیه عاااااااالی بود...ببخشید انقدر زیاده گویی کردم...واقعاً پر از هیجانم ... کلی چیز دیگه هست هنوز که دلم بخواد بگم از ترس مضحک اون دو نفر به ژنرال و ... ولی کوتاه می کنم دیگه!بازیها...گریم...زبان بدن...میمیک ها...صدای بازیگرا....هماهنگی....در یک کلام محشر بود!ای کاش می تونستم با تمام جزئیات این نمایشو حک کنم تو ذهنم و همیشه با خودم مرور کنم.ای کاش ویدئوشو داشتم...که بتونم ببینمش بارها و بارهای دیگه....مرسی آقایان شیخان ... آقای شجره...خانم شریفی...مرسی دوستان هم تیوالی که خوندن نقدهای شما منو به سالن نمایش هدایت کرد...مرسی...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید