نوشته ای بر نمایش مردی که... / رضا مولایی
منتشرشده در روزنامه ایران 15 بهمن 98
"مشاهدات بالینی کمعمق"
رضا مولایی که از دانشآموختگان تئاتر در موسسه حمیدسمندریانست، یکی از فعالترین هنرمندان عرصه تئاتر و بازیگریست که اجراهای متعددی را در کارنامه هنریاش دارد. و دراین مسیر تجربه کارگردانی نیز داشتهاست.
آخرین اثر او "مردی که.." در مقام کارگردان با بازی شیوا اردویی و یک تیم جوان بازیگرست، نمایشنامهای از پیتربروک و هلن اشتاین براساس کتابی از مشاهدات بالینی و کیسهای مورد تحقیق پزشکی بنام ساکس بعنوان "مردی که زنش را با کلاه اشتباه گرفت"، برای صحنه تنظیم شدهاست.
با
... دیدن ادامه ››
این پیشزمینه انتخاب این اثر، گزینش جذاب و قابل تعمقی برای علاقمندان تئاترست.
متن درباره مواجهه و مشاهدات پزشکیست که دریک مرکز نگهداری افراد دچار اختلالات اعصاب و روان و بیماریهای خاص مربوط به آن، مشغول بهکار میشود و درنظر دارد مسیری به جهان آنان بازکند. و با وجه نمایشی به شناخت بیشتر این گروه، بپردازد. در طی اجرا، بیماران به صحنه میآیند و هرکدام دربارهی بیماری و اختلالشان، توضیحاتی میدهند. اما آنچه در نهایت ازاین مواجهه باقی میماند چندان تاثیرگذار نیست. و عملا قادر به نفوذ به ترسیم عمیق و درستی از وضعیت هر بیمار و موارد مورد طرحِ متن اصلی، به مخاطب نمیشود.
جهانِ هر بیمار چنان بهشکلی فانتزی، و غیرقابل باور طرح و ارائه میشود که گویی فاقد هرگونه واقعیتی در وجود چنین نمونههاییست. با وجود آنکه، متن اصلی و کتاب مورد نظر دکترساکس، تمرکز بر ارائه نمونههایی واقعی و نادریست که در مراکز ویژه وجود دارند و کمتر با آنها مواجه و معرفی شدهاست، اما چنین آشنایی برای مخاطب برقرار نمیشود و او را عملا به دنیایِ متفاوت این گروه پیوند نمیزند.
نزدیکشدن به این موضوعات، با وجود پیچیدگیِ ذاتی در این گروه از بیماران، تنها یک اجرا و یک تجربهی صحنهای نیست، به ویژه که در همین چند ماهه اخیر، نمایشهای بسیاری با موضوع تیمارستان و یا پرسوناژهای اختلال روانی، بر صحنه، پیاپی آمدهاند. لازمهی چنین انتخابی، درک و تحقیق بسیاری از این دسته بیماران خاصست که در اجرا، پرداخت موفقی شکل بگیرد.
"مردی که.." نمایشیست که بیشتر نمونهای کارگاهی و یادآور اجرای پایان ترمست، تا اجرایی حرفهای با المانها و استخوانبندی قرص و محکمی که حداقل برای یک اجرایِ قابل قبول، مورد نیازست.
آنچه در صحنه دیده میشود، در سطحی ابتدایی، و آماتوریست که قادر نیست در هیچ بخشی، قدرتِ کارگردانی و یا بازیگری، محتوا و فرم را به معرض بگذارد؛ نه محتوا عمقی دارد و نه بازیها چنگی بهدل میزند. صحنه و میزانسها، گاهی چنان شلوغ ومغشوش است که عملا شلختگی غالبی را منتقل میکند تا قرار باشد فضاسازی درستی از مرکز نگهداری افراد دچار اختلال اعصاب و روان ارائه دهد.
دکور و صحنهپردازی، هرچند تلاشهایی دارد اما در جهت تکمیل محتوایی اثر، کارکردی ندارد و عملا نمیتواند بهعنوان یکی از عناصر دخیل در اجرا، تاثیرگذار باشد.
از رضا مولایی با درخشش نقشهای بسیاری از او، و سابقه حضور سالیان زیاد در حوزه تئاتر، انتظار میرفت انتخاب و اجرای متنی صحنهای، چنان باشد که مخاطب پس از تماشای اثر، چیزی با خود برای اندیشه و تجربه، ببرد که چنین مهمی دست نمیدهد.
نیلوفرثانی