در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش درخت شیشه‌ای آلما
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:36:35
امکان خرید پایان یافته
۱۱ شهریور تا ۰۷ آبان ۱۴۰۰
۲۰:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه
بها: ۶۰,۰۰۰ تومان
کتابی به دست یک زوج جوان و عاشق می‌رسد که صفحه اول آن نوشته شده: «بعد از ورق زدن این صفحه زندگی شما تغییر خواهد کرد.لطفن با احتیاط ورق بزنید.». زن و شوهر کتاب را ورق می‌زنند.

- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۲ سال خودداری نمایید.

  • تماشاگر گرامی، درب سالن راس ساعت آغاز نمایش، بسته می‌شود و به هیچ عنوان امکان ورود پس از بسته شدن درب وجود ندارد.

اخبار

›› نمایش «درخت شیشه‌ای آلما برای بار آخر تمدید شد.

›› نمایش «درخت شیشه‌ای آلما» تمدید شد

›› نمایش «درخت شیشه‌ای آلما» به دکتر حمیدرضا صدر تقدیم شد

›› با حضور رضا بهبودی نمایش «درخت شیشه‌ای آلما» افتتاح می‌شود

›› علی کوزه‌گر نور و محمدصادق زرجویان گرافیک نمایش «درخت شیشه‌ای آلما» را طراحی می کنند

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل لوشاتو، نبش تقاطع رازی، پلاک ۱۸، عمارت نوفل‌لوشاتو
تلفن:  ۶۶۹۵۲۶۰۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نگاهی به نمایش «درخت شیشه‌ای آلما» کاری از فرید قادرپناه
زیر درخت شیشه‌ای
آریو راقب کیانی
روزنامه اعتماد 29 شهریور 1400


نمایش‌های سوررئال، به ‌طور مشخص قصد ندارند که واقعیت‌های داستانی را همان‌گونه که هستند روی صحنه ببرند و طبیعتا قائم به قواعد نمایش‌های رئالیستی نیستند. از این رو جریان زندگی در این‌گونه سبک نمایشی به شکل دیگری تعریف می‌شود که مشخصا به ضمیر ناخودآگاه شخصیت اصلی که نقش دانای کل را نیز ایفا می‌کند، برمی‌گردد که متعاقبا به بخشی از به رویاها و تصورات عجیب و غریب او وابسته می‌شود. در نتیجه تماشاگر به مرور و رفته رفته متوجه می‌شود که در اعماق ... دیدن ادامه ›› ذهنی اینچنین کاراکتری آشفته حال و سردرگم چه می‌گذرد که خود پرسوناژ هیچ‌گونه علم و اشرافی به چگونه پردازش آنها ندارد و به ناچار در گوشه رینگی اسیر ضربات سهمگین تداعی‌های ذهنی‌اش می‌شود.
نمایش «درخت شیشه‌ای آلما» به نویسندگی و کارگردانی فرید قادرپناه نمایشی است که روایت خود را در دو جهان عینی و جهان ذهنی شده شخصیت «جوزف» (با بازی کاوه مرحمتی) غوطه‌ور ساخته تا با استفاده از تقویمی ذهنی این کاراکتر مشوش، کیفیتی وهم گونه و رویاپرداز به خود بگیرد. تماشاگر در مواجهه با این نمایش شاهد طراحی صحنه‌ای خانه‌ای است که بخش عمده آن را آشپزخانه تشکیل می‌دهد که زن و شوهری در آن مشغول خرید اجناس نه چندان کارآمد از آگهی‌های حراج در ژورنال‌های آبونمان‌شان می‌باشند و به مساله گران بودن و به‌صرفه بودن خرید آنها توسط دو طرف توجه می‌شود. قصه این زن و شوهر از زمانی حال وهم گونه و خیالی به خود می‌گیرد که زن، یعنی خانم آلما (با بازی آذین ‌نظری) اقدام به خرید کتابی به نام «درخت شیشه‌ای آلما» می‌کند. این پوست‌اندازی فضای نمایش از موقعیتی رئالیسی به دگرگونی سوررئالیستی سبب‌ساز آن می‌شود که مخاطب با درگیری‌های ذهنی نقش اصلی یعنی جوزف همراه و همسو شود. بنابراین نمایش «درخت شیشه‌ای آلما» نشان می‌دهد که روایت خود را به جریان سیال ذهن جوزف بسیار مدیون است، زیرا با استفاده از همین المان است که قدرت تداعی‌گر کاراکتر به پیشبرد روایت کمک می‌کند. در این بستره هست که جهان‌های موازی روی همین صحنه محصور شده آشپزخانه برای جوزف به صورت توامان شکل می‌گیرد. خواه می‌خواهد به صورت حضور همزمان دو همسر او با نام‌های آلما در مقابل دیدگان جوزف باشد که مولف اثر به شکل ظریف و با استفاده از فرآیند یادسپاری و یادآوری کنشگر این موقعیت یعنی جوزف را در مقام واکنش‌گر مبدل می‌سازد، خواه می‌خواهد به صورت حضور عینی شده مردی زن‌پوش (آیدین بهاری) باشد که معشوقه سابق جوزف بوده و به شکل افریته‌ای بد ترکیب بر حال او حلول می‌کند و نمایه‌ای می‌گردد از بازشناسی و بازخوانی خاطرات گذشته جوزف که با تورق کتاب حاصل شده است و خواه می‌خواهد فرو ریختن دیوار خانه‌ای باشد که به شکل نمادین دیگر تکیه‌گاه و حجاب درونی امن آن خانه محسوب نمی‌شود، همه و همه همراستا می‌گردند که تعبیر کتابخوانی این کتاب سفارش شده، تداعی آزاد و متشکل از زنجیره‌های به هم پیوسته و مرتبط گردند که در هر لحظه برای جوزف معنا پیدا می‌کند.
نمایش «درخت شیشه‌ای آلما» با آنکه روایت غیرخطی دارد و از تکنیک تکرار موقعیت در صحنه‌های خود بهره جسته است، سرانجام خط سیر حلزونی خود را طی می‌کند و با فلش‌بک‌های مداومی که دارد بالاخره به نقطه سر خط خود باز می‌گردد. این نمایش شخصیت محور، به همین منوال موقعیت‌هایش را به شخصیت‌پردازی جوزف مرتبط می‌سازد و به نوعی او را در پس این تصاویر ذهنی ناخوشایند و تجربه‌های پیشین خیانتبار که او را به مرز جنون می‌کشاند، روانکاوی می‌کند. همه رخدادهای این نمایش که با قرائت کتاب «درخت شیشه‌ای آلما» پیشگویی و پیش‌بینی می‌شوند و این ورق زدن‌های کتاب و خوانش آنکه بارها از طرف این زن و شوهر رقم می‌خورد، تبدیل به یک قطعه موسیقی تکرار شونده می‌شود که باید وقایع غیرخطی نامنظم را به شکل روابط علت و معلولی منظم سر و سامان دهد. ربط این موضوع را می‌توان در جایی به نظاره نشست که زندگی مدرن شده این زن و شوهر با رجعت‌های ممتد به گذشته، اثرات جنگ جهانی دوم را با فراغ بال پذیرفته است و حتی خود را در برابر حضور سرباز آلمانی در حریم شخصی‌شان تسلیم می‌کند. نمایش تا می‌تواند از فراخوانی ناخودآگاه کاراکتر «جوزف» در راستای قصه‌پردازی بهره می‌جوید و می‌توان این شکل داستان‌گویی را به تک‌گویی غیرمستقیم این کاراکتر با مخاطب در شرح حال و سرگذشتش قلمداد کرد. اما در این وادی تحول شخصیت نمایشی را می‌توان به صورت دگردیسی «جوزف» در خروج او از مرز‌بندی دنیای نورانی خانه و پرتاب او به ظلمات شبانه بیرون از خانه جست‌وجو کرد که چگونه او در پی عشق فعلی‌اش نیاز به کورسوی امیدی می‌گردد و در به در شده است. جوزف می‌فهمد که زیر درخت شیشه‌ای بالاخره باید خود را از قید دنیای تحمیل شده ذهنی رها کند و گذشته خود را فدای پیشرفت آینده‌اش نکند. اما نقطه عطف شکل‌گیری این نمایش بسیار دراماتیک‌تر است و آن‌هم به حفظ درخت‌های موجود در ملک تماشاخانه است و منجر به استفاده از این درخت در سالن نمایش نیز شده و نویسنده اثر از آن الهام گرفته است.
احسان زیورعالم
روزنامه توسعه ایرانی
پنجشنبه 25 شهریور صفحه 8

در غیاب فانتزی در سینمای ایران، شاید تئاتر مأمن مناسب‌تری برای فانتزی‌بازها باشد. جایی‌که بشود دنیایی ساخت متعلق به خود که در آن قواعد و مناسبت‌ها بر پایه ذهنیت فردی باشد. اینکه به مخاطب اثبات کنیم جهان پیشِ‌ روی تو نه آن چیزی است که تو زیست می‌کنی؛ بلکه آن چیزی است که من ساخته‌ام. فانتزی‌ کردن دنیای اثر و عدول از واقعیت روز، لذت‌بخش است. با این حال در تئاتر هم اندک کارگردانانی تلاش می‌کنند جهانی برساخته و محتمل در دنیای فانتزی خویش بسازند. رسیدن به قواعدی متفاوت از واقعیت روز سخت است. هر از گاهی در نمایش‌ها تلاش‌هایی می‌شود برای بر هم ریختن قواعد، اینکه اتفاقی خرق عادت رخ دهد؛ اما این موضوع محدود و معدود است.

«درخت شیشه‌ای آلما» شاید یکی از اندک تلاش‌هایی است برای رسیدن به جهان فانتاستیک. نمایش فرید قادرپناه - که با وجود تولید چند کار دیگر، ... دیدن ادامه ›› نخستین مواجهه من با او بود - تلاشی است برای بر هم زدن دنیای محسوسات ما، جایی‌که بعد زمان و مکان در بند قوانین نیوتونی، به ما اجازه عدول نمی‌دهد و شاید تنها مکان برای شکستن این غل و زنجیر دردناک، جهان نمایش باشد.

نمایش «درخت...» بی‌شباهت به آثار علمی - تخیلی و یا فانتزی‌های مشهور نیست. چیزی شبیه دنیای نارنینا و آشوب جومانجی روی صحنه شکل می‌گیرد. کتابی توسط یک زوج خریداری می‌شود و در یک ساعت پیش‌رو، همه چیز کن‌فیکون می‌شود. شخصیت‌ها در زمان پس و پیش می‌شوند و در مکان بسان ذره‌ای معلق این سو و آن سو می‌روند. چیزی شبیه مفهوم اوربیتال در شیمی. شاید این وضعیت به سابقه مهندسی کارگردان هم بازگردد، جای‌که فیزیک کوانتوم به ما اجازه می‌دهد بعد نیوتونی زمان و مکان را نادیده بگیریم و دنیایی تازه بیافرینیم.

در «درخت...» ناگهان دنیای واقعی جوزف دستخوش تغییراتی می‌شود که طی آن گذشته و آینده‌اش پیش چشمش ظاهر می‌شود. او در وضعیت دوگانه‌ای نسبت به همسرش قرار دارد و این نسبت در تکثیر آلما - همسرش - بازنمایی می‌شود. همین موضوع جایی است که دست قادرپناه برای خلق دنیای فانتزی باز می‌شود. اینکه او به گره‌ای دراماتیک دست یافته است که به او اجازه بازآفرینی دنیای فانتزی را می‌دهد. یک منطق برآمده از گذشته، رابطه‌ای تاریخی میان آلما و جوزف و البته زندگی چندگانه جوزف همه چیز را برای خلق این موقعیت فراهم می‌کند.

«درخت شیشه‌ای آلما»ِ فرید قادرپناه؛ تلاشی است برای رسیدن به جهان فانتاستیک، برای بر هم زدن دنیای محسوسات ما، جایی‌که بعد زمان و مکان در بند قوانین نیوتونی، به ما اجازه عدول نمی‌دهد و شاید تنها مکان برای شکستن این غل و زنجیر دردناک، جهان نمایش باشد

فضاسازی نمایش هم قرار است به این مهم یاری برساند. دکوری که در عین ظاهر ایستا می‌تواند تولید پویایی کند و بعد مکان را از میان بردارد یا نورپردازی که بعد زمان را درهم می‌ریزد. لباس‌ها و گریم‌ها نیز فاصله‌ای میان واقعیت و خیال می‌آفرینند و در نهایت فضاسازی صوتی ما را در خوف و هراس ناشی از ناآگاهی فرو می‌برد؛ اما یک چیز مانع از اتصال حداقل نگارنده با اجرا می‌شود. مرز میان واقعیت و خیال کجاست؟

در نمایش «درخت...» واقعیت واجد نشانه‌های ساده‌ای است. رابطه زناشویی زن و مردی که درگیر خرید از دل مجلات حراجی هستند، قرار است به یک واقعیت تکیه زند. البته منظور من از واقعیت رئالیسم نیست، چیزی که بپذیریم با قواعد زیستی ما همخوانی داشته باشد. آن دو غذا می‌خورند، عشق می‌ورزند، می‌نشینند و برای تماس از تلفن بهره می‌برند.

به عبارت ساده‌تر آدم‌های معمولی مثل ما هستند. این امر واقع است، اما ناگهان این قواعد شکسته می‌شود. این شکستن قرار است مرز میان تخیل و واقعیت باشد. همین جا باید مکث کرد که به چه میزان تخیل و واقعیت از هم فاصله می‌گیرد؟ اندک. گویی همان واقعیت هم درگیر و دار فانتزی است. لحن بازیگران و شیوه اجرایشان و حتی آن لحظه شکست، هنوز مرز تفاوت را رقم نمی‌زند. فانتزی غالب است و واقعیت مغلوب، حتی لحظه پایانی، جایی‌که انگار این کابوس بی‌زمانی و بی‌مکانی به پایان می‌رسد.

با این حال همه چیز در همین کابوس خلاصه می‌شود. همین کابوس است که مخاطب را به اثر الصاق می‌کند. تجربه زیستن در کابوس مجسم امروز، جهان کرونازده‌ای که ما را از زمان جدا کرده و نسبت ما با گذشته نه چندان دورمان، مخدوش شده است. حتی گویی امیدی به تغییر و بازگشت نیست. مکان نیز مخدوش است. دیگر مکان آن ملموس سابق نیست. اتوبوس، مترو، تاکسی و هر فضای عمومی دیگر برای ما جایی است پر از هراس. آدم‌های دور و فرمان شباهتی با گذشته ندارند. همانند قهرمان‌های آلن پو در تاریکی ناآگاهی سرگردانیم و نمایش «درخت...» در چنین نقطه‌ای می‌ایستد.

اگر نمایش زمانی پیش از کرونا بود، مخاطب به هراس درون متن الصاق نمی‌شد. حالا نمایش هرچند در خلوت شبانه روی صحنه می‌رود، اما همان اندک مخاطب به درکی از دنیای نمایش نائل می‌شوند. هرچند برای خودم این پرسش مطرح است اگر به جای آلما و جوزف، آدم‌هایی از دل همین دیار بودند چه تأثیری بر فانتزی نمایش می‌گذاشت!!؟ آیا ایرانی بودن مانع از فانتزی شدن می‌شود؟ این موضوعی کلی است و مشمول نمایش قادرپناه نمی‌شود. تجربه ده سال نمایش دیدن من منتج به این می‌شود گویی کارگردانان ایران را عاری از فانتزی می‌بینند.

https://static2.toseeirani.ir/servev2/L4s8TYNXh1ua/j1B63KgImKU,/08.pdf