در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش انسانم آرزوست
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:06:36
۱۰ مرداد تا ۱۰ شهریور ۱۳۹۵
۱۹:۳۰  |  ۲ ساعت
بها: ۱۷,۵۰۰، ۱۴,۰۰۰ و ۱۰,۵۰۰ تومان

خلاصه نمایش: مهرک پولی از ارباب خود دریافت نموده تا آن را در جشن عمومی خرج کند اما در میانه راه هر بار اتفاقی باعث می شود مهرک بخشی از پول را برای کار دیگری هزینه کند و روز جشن دستش خالی است.

مکان

پایین تر از میدان حسن آباد، ضلع جنوبی پارک شهر، خیابان بهشت، تماشاخانه سنگلج
تلفن:  ۵۵۶۳۰۸۷۱، ۵۵۶۲۵۴۴۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش بسیار جذابی بود و تماشای آن را در روزهای باقیمانده به دوستان پیشنهاد میکنم. در حالیکه سنت سیاه بازی بر کمدی صرف کلامی و البته مقداری رقص بنا شده است هنر آقای فتحعلی بیگی این است که تئاتر جدید و مصالح آنرا با سنت قدیمی ادغام میکند. در نتیجه شاهد نوعی از تئاتر سنتی سیاه بازی هستیم که دیگر فقط به طنز کلامی اتکا ندارد بلکه بازی تئاتری با تمام مختصاتش نقش مهمی در آن برعهده دارد. در نمایشهای آقای فتحعلی بیگی برخلاف سیاه بازیهای سنتی محور اصلی فقط سیاه نیست و سایر بازیگران منفعل و کیسه بوکس شوخیهای سیاه نیستند بلکه در حالیکه سیاه به ظاهر باز هم در مرکز نمایش است اما بار طنز و کمدی به خوبی بین تمام بازیگران تقسیم میشود. در حالیکه در سیاه بازی سنتی فقط موضوع هجو قدرتمندان و ثروتمندان در میان است کارهای ایشان تمام معضلات اجتماعی را موضوع هجو و انتقاد قرار میدهد از جمله ظاهرسازیها و خرجهای اسراف گونه برای مراسم مذهبی درعین بی توجهی به وضعیت ضعفا در جامعه، فساد اخلاقی مردم و سیستم اداری و بی مسئولیتی و فردگرایی بیمارگونه که اینبار مورد نقد قرار گرفته بود. بعد از سالها که کار جذاب رام کردن زن سرکش را از ایشان در همین تئاتر سنگلج دیده بودم و بسیار هم عالی بود باز هم یک کار خوب دیگر از ایشان دیدیم و امیدواریم این مسیر را تداوم دهند.
کار البته میتوانست بهتر هم باشد. نقش پیر و چراغ، زیادی رو و شعاری بود و نیازی به آن نبود چون خود نمایش به خوبی حرفش را میزند. دو اجرای پشت سر هم برای این کار طولانی هم یک مقدار باعث خستگی برخی بازیگران شده بود و در بعضی جاها نمود پیدا میکرد. اما از اینها که بگذریم کار بسیار ارزشمند و جذابی بود که تئاتر ایرانی به این نوع کارها نیاز زیادی را احساس میکند!
سپاس از جناب فتحعلی بیگی که چراغ نمایشهای سنتی را در تئاتر ایرانی بدون غلطیدن به وادی هزل و ابتذال روشن نگه داشته اند و تمامی بازیگران و عوامل اجرایی نمایش.
انسانم آرزوست...
دل فریب، فراموش نشدنی و سراسر خنده، البته خنده از آن نوعش که می گوید کارم از گریه گذشت است به آن می خندم!
در این تئاتر
آنقدر می خندید که خودتان هم باور نمی کنید...
آنقدر همه چیز دوست داشتنی است که دلتان نمی خواهد در این دو ساعت حتی پلک بزنید...
و آنقدر مبهوتِ نمایشنامه، صحنه و بازیگران می شوید و در عمق داستان فرو می روید که انگار تک تک لحظاتش با وجودتان پیوند دیرینه دارد....
و اما پس از نمایش ...
به ایرانی بودنتان افتخار می کنید ...
یکی از بهترین شب های زندگیتان را داشته اید...
باور نخواهید کرد که این همه داستان و ملودی ماندگار ... دیدن ادامه ›› و دیالوگ های تکان دهنده و سیخونک های پاک برای روحتان را در همین دو ساعت گذشته در یک تئاتر دیده اید...
و از این پس روحِ بیدار شده تان با هر اتفاق و صحنه ای که در جامعه مواجه می شود فوراً در ذهنتان این دیالوگ جان می گیرد: " به من چه؟ به تو چه؟ پس به کی چه؟ "
و هو السلام
یک شب به یاد ماندنی...
و شاید تاریخی برای تیاتر ایران‌زمین.
دوشنبه، یازده امرداد هزار و سیصد و نود و پنج خورشیدی.
آیین افتتاح تیاتر "انسانم آرزوست" در قدیمی‌ترین تماشاخانه‌ی زنده‌ی کشور، "سنگلج"، با حضور استاد علی نصیریان.
آغاز اجرای نوترین و به‌روزترین نمایش آیینی "تخت حوضی" ایرانی به کوشش استاد بزرگوار، دکتر داود فتحعلی‌بیگی. پس از 5 سال دوری از صحنه‌های تیاتر و 2 سال نگارش متن.
روایتی از کشمکش میان پارادوکس‌های اعتقادی و رفتاری مردم این زمانه. زنگ خطری در مقابل جدال درونیِ "عدالت‌خواه"نماهای "به من چه"گو و کوشش بیرونی "مِهرَک"های ایستاده در میانه‌ی میدان "عدالت‌ساز"ی. بیان دردمندانه‌ای از منجی‌خواهی‌های سَرسَری و قشری، ... دیدن ادامه ›› تا گام نهادن به گودِ زمینه‌سازی‌های واقعی. از غریبی‌ها و بی‌کسی‌ها تا خود گم‌کردگی‌های نادانسته‌‌ی مُرکب.
روایتی از "مِهرَک"؛ سیاه‌ی که در میانه‌ی این جنگ جهانی میان گفتار و کردار، حرف و اعتقادش یکی‌ست و هیچ سیاست و راهبرد و مصلحت‌اندیشی نمی‌تواند پرده‌ای بر ندای حق‌گو و حق‌خواه دل صاف و ساده‌اش بیفکند. سیاه با همان سادگی و صمیمیت و راست‌گویی تاریخی‌اش بدون ترس و ریا و عافیت‌طلبی حرف‌ش را می‌زند و کارش را می‌کند. برای بیان و اجرای خواسته‌های داستانی‌اش دیالوگ می‌گوید، بداهه می‌رود، حرکت موزون می‌کند و تایید کلام و رفتارش را گاهی با قهقه‌های ته دلی، گاهی با دست‌زدن، گاهی با تایید سر و گاهی نیز با به فکر فرو بردن تماشاگران می‌گیرد. مهرکی که در کشاکش ماجراهای جشن شعبانی و در آن جنگل تضاد "عدالت‌خواهی" و "بی‌تفاوتی"، در میانه‌های تاریک روز، نور فانوسِ یک شیخِ موی‌سپید، ناخواسته روشن‌ش نگاه می‌دارد...
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انســانم آرزوست

استاد داود فتحعلی‌بیگی به همراه "داود داداشی"، سیاهی که 30 سال است با سیاهی خود مردم را می‌خنداند پا به سنگلج پیر گذارده؛ با روایتی وزین و نو از همان بخش از تیاتر اصیل ایرانی که برای نخستین بار با "تخت و خنجر" در آن گام نهاد. دست زبردست استاد در نگارش داستان و فکر خلاق وی در چیدمان حرکت و بازیگر نشان داد که درد، فقط گریه‌آور نیست. می‌توان به درد هم خندید و در میان خنده‌ها به فکر فرو رفت نه غفلت. می‌توان شیرینی قند شادی را با تلخی درد آمیخت و جرعه جرعه به فکر بهبود افتاد. بهبودی که باید از نقطه شروع شود تا به مساحت رسد. از نقطه‌ی فرد تا مساحت جامعه.
حضور در سنگلج در این شب بیاد ماندنی لطفی مضاعف داشت؛ و چه شیرین بود روشن کردن شمع‌دان این تیاتر در ابتدا و سخن استاد نصیریان در پایان اجرا، که این تیاتر را نوآورانه و کار داود داداشی را نقطه‌ی پایان بسیار زیبایی در کار سیاه خواند.
سعدی افشار؛ روح‌ت شاد و غریق رحمت.
داود داداشی؛ دِماغت چاق و رویت سپید.
استاد فتحعلی‌بیگی؛ تن‌تان به‌سلامت باد. آمین.