در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش غارنشینان
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:17:54
امکان خرید پایان یافته
۲۰ آبان تا ۱۴ آذر ۱۳۹۸
۱۹:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه
بها: ۳۵,۰۰۰ تومان
بازیگران از کارافتاده‌ای در متروکه‌ای به نام سالن تئاتر در نهایت فقر روزهای تلخ خود را می‌گذرانند. چالش‌های فراوان برای بقا و نقش هایی که یک به یک از یاد رفته‌اند. شاید این غار آخرین پناهگاه کنت و کنتس و دوک باشد. اما حضور دختر جوان، پسر شیرفروش و زن دوره گرد و خرسش، رازهای تازه این گروه مفلوک را برملا خواهد ساخت.

گزارش تصویری تیوال از نمایش غارنشینان / عکاس: پریچهر ژیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

خیابان فلسطین، پایین تر از خیابان انقلاب، پلاک ۲۹۲/۱
تلفن:  ۶۶۱۷۶۸۲۵

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
هفته گذشته به تماشای غارنشینان نشستم و خوشبختانه راضی سالن رو ترک کردم.
خیلی ناراحتم که شرایط هفته های گذشته روی زحمات و بلیط فروشی این نمایش و خیلی نمایش های دیگه تاثیر گذاشته.
متن نمایش رو دوست داشتم. البته به نظرم جا داشت که خیلی بهتر اجرا شه.
بازی ها به جز دو مورد بقیه همه خوب بودند.
نورپردازی نمایش خوب بود.
در کل نمایش تو اکثر المان ها خودش رو تو سطح خوبی نگه میداره.
بزرگترین مشکل نمایش به نظر من ریتم اجرا بود. ابتدای کار در حالی با ریتم کندی جلو میره که انتهای کار شدیدا ریتم سریع میشه و پایان کار خیلی برق آسا ... دیدن ادامه ›› فرا میرسه.
به نظر من میشد که به ریتم اول کار افزود و از ریتم انتها کاست.
در نهایت این نمایش از من نمره خوبی گرفت و امیدوارم در روزهای باقیمانده بیشتر دیده شه.
جناب غلامشاهی گرانمایه ، قطعا نطرات شما در ادامه اجراها ما رو کمک می کنه اجرای بهتری داشته باشیم. باز هم خوشحالیم که اجرای ما رو دیدید و امید داریم در روزهای پیش رو و هفته پایانی میزبان دوستان بیشتری باشیم.
۱۰ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه سرزمین عجیبی ست تیاتر...
چه سرزمین وسیعی ست تیاتر...
هزار گوشه ش رو‌ هم که سرک کشیده باشی...
صد هزار جای نرفته دارد این سرزمین...

نمایش خیلی جالبی بود
متن بسیار خوبی داشت. با پیچش ها و سرنخ های ازاد زیاد که در عین حال که کار رو گنگ نمی کرد هیچ، جذاب تر هم کرد
نحوه و زمان دادن اطلاعات تازه برام شگفت انگیز بود
کارگردانی و بازی گرفتن از بازیگرها عالی بود
بازی ها قابل قبول بود. کنت و کنتس که بی ... دیدن ادامه ›› نظیر بودند. براوو...
مدتها بود مجبور نشده بودم به خاطر یک تکه نمایش، گوشه ی چشمم رو پاک کنم. دست مریزاد
استفاده از جای جای صحنه عالی بود
موسیقی فضای کار رو حمایت می کرد و البته کمی بلند بود
چندان سر از کارکرد نور در نیووردم
در مجموع فضای نمایش خیلی لذت بخش بود و اگر دل به صحنه میدادی، هزار نکته و معما داشت این تیاتر

________
*خط بعدی، احتمال لو دادن یا کاهش جذابیت*
در جایی از نمایش پیش خودم گفتم اینجا یک کاراکتر فانتزی باید بیاد تو و همون لحظه... بوووم...

________

مجموعه ی عزیز هامون،
دمتون گرم که فقط نمایش های امن و مطمین رو انتخاب نمی کنید.
دمتون گرم که همیشه کنار قَدَرها، به جوون ها میدون میدید.
دمتون گرم که دارید سبک و اندیشه ی خودتون رو دنبال می کنید.
یک نکته که به چشمم اومد: اقای بسیار محترمِ حراست مشخصه خیلی مشتاقه که داره تو فضای فرهنگی کار می کنه، انتخاب بسیار خوبیه. ولی به نظرم دستبندی که از کمرش اویزونه، کمی با فضای هامون منافات داره. شاید بهتر باشه اون دستبند توی دید نباشه.

پوریای عزیز و مهربان همه تلخی روزهای بدون ارتباط با مخاطب با حضور مخاطبان ارزشمندی چون شما برای من و گروهم شیرین می شود.خوشحالم که از کار خوشتون اومده و البته مشکل بلندی صدا رو در اجراهای پیش رو حل می کنیم.
۰۷ آذر ۱۳۹۸
در این حد؟؟؟
۰۸ آذر ۱۳۹۸
باورش برای من هم سخت بود
این باعث نشه با توقع بالا به دیدن کار برید. من راجع به اوج کار گفتم.
البته در مجموع کار خیلی جذاب بود
۰۸ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
[ساحت صحن تئاتر و شأن بازیگر]

(زبان و ساختار به کار رفته در نقد مبتنی بر تحلیلی منولوگ محور از زبان عابری شاهد)

ویلیام سارویان نوولیست و نمایشنامه نویس فقید آمریکایی-ارمنی را پیشتر با رمان کمدی انسانی با ترجمه بانو سیمین دانشور و برخی داستانهای کوتاهش می شناختم و دوستش داشتم...جاه طلبی او در حوزه ادبیات کلاسیک و تلفیق و اقتباسش در آثار مدرن و حتیٰ اهمیتش بواسطه فتح جایزه ادبی پولیتزر پرایز در ابتدای دهه ٤٠ قرن بیستم زمانی که او فقط ٣٢ ساله بوده و در عصر غول هایی چون یوجین اونیل ها ، تنسی ویلیامزها و ادوارد آلبی ها و غیره در آمریکای شمالی می زیسته برایم اهمیت خارق العاده ... دیدن ادامه ›› ای دارد...

با ذهنیتی شگفت زده و محافظه کارانه و تا حدی منقش به حال و هوای تئاتری کم بنیه پای به سالن هامون گذاشتم...با تأخیری اندک در اجرا و سالنی فاقد عکاسان مواجهم که از این منظر خوشنودم...
صحنه از جهت آکسسوار و طراحی کم بضاعت است و تصورم از چیدمان آن در جهت ساز و کار قلم نویسنده است که می توانست ظرافتهای بصری با جزئیات بهتری را به نسبت ظرفیت نمایشنامه متصور شود؛

شروع صحنه با موزیکی به سبک Trap در حال پخش است که بسته به انتخاب کارگردان القای شور و هیجان یک بوکسور بازنده ای را تداعی می کند تا هیجانی از دست رفته را در محل متروکه سن تئاتر جستجو کند...

کاراکترهای اصلی کنت ، کنتس ، دوک و دختر هستند که سه گزینه اول با هویت بدلی نقش های در خود مانده در تفقد روزهای اوج زندگی هنری خود و موفقیتهای از دست رفته اند و دختری از راه رسیده که با هویت واقعی خود شیفته نقش های آنان شده و در تلاش است تا رنگ و بوی آنان را به خودگیرد گویی هویت تیپیکال خود را به ورطه فراموشی می سپارد و غرق در زندگی شخصیتهای نمایشی سالن متروکه می شود...

شخصیتهای دیگری اضافه می شوند و داستان پیش می رود تا پایان دراماتیک قصه خلق شده...
بازیگران اصلی از عهده نفش در نقش خود به خوبی برآمده اند و من تصورم از جانمایه اصلی نمایش شکل می گیرد : " شأن هنر بازیگری، جان دادن پروانه ای در تلألو و درخشش نور ابدی صحنه تئاتر "
انتخاب موسیقی ها مناسب و شاید ترانه Whale از گروه روسی Iday (به عنوان تنهاترین نهنگ دنیا که بواسطه دامنه فرکانسی بالا یعنی ٥٢ هرتز که از نهنگهای دیگر که در حوزه فرکانسی ١٥-٢٠ هرتز با هم در ارتباطند تنهاست صحنه پایانی و تنهایی شخصیتهایی را که در جامعه مدرن درک نشده اند بیش از پیش با آوای ریتمیکش فریاد می زند) انتخابی شایسته باشد، منتها نیاز است تا موزیکها با تکنیک Fade Out از حافظه شنیداری صحنه محو شوند تا تمرکز ذهن مخاطب آشفته نشود...

طراحی لباس ها نزدیک به شخصیت های ترسیم شده و البته کمی شیک به نظر می رسند ولی باورپذیر است و گریم ها کمی اکستریم برای بانوان که می توان از لعاب موجود آن در جهت باورپذیری فقر حاکم بر صحنه کاست...
و نور پردازیی که در آن با جزئیاتی طرف نیستم و جنبه کلاسیک و عمومی آن در بدنه اثر قرار گرفته است؛

متن اجرایی درخشان و غیرقابل بحث است و کارگردان تلاش کرده تا با نگاهی مستقل آن را به عرصه ظهور برساند...

صندلی های سالن که بواسطه شرایط روز جامعه و مشکلات روحی و مادی مردم خالی هستند و جای تأسف دارد و به نظر می رسد هرچند شرایط سخت است ولی می توان از این گروه مهربان و صمیمی حمایت کرد... چون آنها با سعی و کوششی بی آلایش فرصت خیال کردن و لذت معنوی بردن برای ما فراهم می کنند و یک ساعت دل کندن از شهری صنعتی و معیوب الحال چیزی برای از دست دادن های ما کم نمیکند که هیچ بلکه می توانیم در آن برای ساعتی توشه روحی خودمان را غنا بخشیم...

(خوانش اختیاری) پس از تشویق در کوتاهترین رورانس اولین نفر از سالن بیرون می زنم ، از بانوی مسؤول گیشه تشکر می کنم و به خیابان می آیم، در اندیشه خالص و حظ و بهره صحنه و پرده های نمایشم...سوار بر مترو ٣ جوان را می بینم که یکیشان که چهره ای بور و لهجه ای تافل گون به خود گرفته اطلاعاتی تخصصی در زمره حقوقدانان و وکلای مهاجرت به دوتای دیگر می دهد و از Apply گرفتن از دانشگاه های معروف کانادا و هزینه های دلاری آن سخن به میان می آورد، بواسطه رشته اش موسیقی بحثشان به باخ، موتسارت و بتهون و چیرگی آنان و چرایی غول پردازی هایشان در سمفونی های ارائه شده و بسیاری اطلاعات دانشنامه آزاد ویکی پدیایی عدول می کند، اندیشه و تلاش هر سه بر رفتن است آن هم در روز همبستگی ملی برای بازپسگیری حقوق از دست رفته اقشار کم بنیه جامعه... می خواهم به آنها بگویم بمانید ، چرا فرار می کنید ، همینجا را بریتیش کلمبیا و مک گیل کنید ، به اهدافتان در همین خاک حمله کنید ، همینجا باخ شوید و شوپن ... در ایستگاهی هستیم که دو نفرشان پیاده می شوند و در همهمه ای نیمه تاریک در مسیر سرنوشت گم می شوند و آن یکی باقیمانده می رود و چندمتر آنطرف در کریدور آکاردئونی محل وصل دو واگن روی زمین ولو می شود و با دستهایی فرو رفته در موهای فر خورده به روبرویی مات می شود...
نزدیک خانه در کوچه ای پاییزی جلوی خانه ویلایی همسایه خودرویی میلیاردی پارک است که چراغ های دیلایتش روشن است و از آن همان موزیک Trapی به گوش می رسد که در پرده اول نمایش به گوش می رسید،دخترکی نوجوان سراسیمه به بالا آمده و اطرافش را می نگرد و بوی ماری جوانا(نه گل) از فاصله ٥ متری شان به استشمام می رسد...
وقتی به داخل خانه می رسم متوجه می شوم که جو و اختناق موجود در جامعه چون چنگالی وحشتناک بر گوشت و پوست و استخوان آدم ها فشار می آورد و این مأوای درونی هزاران بار امن تر و کم تأثیرتر از آن بیرون است.

از تمامی بازیگران توانا و کارگردان جوان اثر و گروه اجراییشان کمال تشکر را دارم و از بنده نوازی سالن زیبا و پاکیزه هامون و مدیریت محترمشان نیز به همین نوبه.

دوستان این گروه را با متنی درخشان از ویلیام سارویان حمایت کنیم...فرصت تعداد نمایش هایشان اندک مانده.
شاید تلخی این روزها و درماندگی از راهی برای اینکه به مخاطب برسیم، با همین چند سطر می شود شیرینی آنچه نمایش باید در اجرا برای ما داشته باشد. همین ها ما را وا می دارد باور کنیم هنوز باید برای عشق به نمایش شاید جان بدهیم. قلمتان استوار و سلام گرم گروه ما را به پاس حضورتان پذیرا باشید.
۰۵ آذر ۱۳۹۸
چه قلم جذابی دارید جناب بهکام امیدوارم روزی در خدمتون باشم و گفتگویی باهم داشته باشیم، امشب راهی این نمایشم ممنون از متن خوبتون
۱۴ آذر ۱۳۹۸
جناب کارآمد بزرگوارید و با کمال میل در خدمتتان خواهم بود✨
۱۴ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید