رومئو ژولیت و چند کاراکتر دیگر، از آن دست کارهاییست که هم تماشاگر گذری تئاتر را سرگرم میکند و هم مخاطب جدی تئاتر را به تفکر وا میدارد. سرگرمکننده به واسطه فرم جذاب و ساختارشکن اثر که با بازی نور و رنگ و موسیقی تکمیل میشود، و به تفکر وادارنده به واسطه خوانش متقاوت از یک متن کلاسیک که با مصائب یک گروه تئاتری درهم تنیده شده و آینه تمام نمایی از وضعیت هم تئاتر امروز و هم جامعه امروز را به تصویر میکشد.
و طبیعیست اثری که میتواند در آنِ واحد هر دو طیف مخاطبان تئاتر را راضی نگه دارد، اثری در خور تحسین و شایسته دیدن است.
راهنمای جامع هیولا شدن، بر خلاف نامش یک دفترچه راهنما برای چگونه هیولا نشدن است. دفترچهای مینیمال که در عین حالی که سعی میکند تمام صفحاتش برای مخاطب جذابیت داشته باشد، تلاش میکند با بازگشت به گذشته و به نمایش گذاشتن ریشههای یک اتفاق واقعی، مخاطب را از پیچهای خطرناک زندگی که ممکن است محرکی برای فعال شدن خوی غیرانسانی باشد، آگاه سازد.
تلاش کارگردان برای رسیدن به این هدف حتی اگر با طرح مستقیم این سوال از تماشاگر که «شما هیولا نیستید؟» هم همراه نباشد، باز این تلنگر را در ذهن مخاطب میزند که چقدر در زندگی به هیولا شدن نزدیک شده است، و همین به فکر واداشتن مخاطب برای ارج نهادن به چنین تلاشی کافیست. تلاشی که به مدد بازی خوب گروه بازیگران تکمیل شده است.
نوشتن از نمایشی که نام محمد چرمشیر را به عنوان نویسنده یدک میکشد، کار راحتی نیست. بخصوص اگر با سختترین متن این نمایشنامهنویس چیرهدست طرف باشی که کمتر کسی جسارت به صحنه بردن آن را پیدا کرده است.
با این پیشفرض، از اجرای پروانه و یوغ انتظاری داری که شاید از دیگر کارهای روی صحنه نداشته باشی. انتظار اینکه کارگردان، بیجهت به سراغ این متن سخت نرفته باشد و برای صحنه به صحنه آن تفکر و ایده داشته باشد.
این انتظار البته از ناحیه کارگردانی اثر به طور کامل برآورده نمیشود و این حسرت برای مخاطب باقی میماند که چرا متن جذاب و پیچیده محمد چرمشیر، را در قالب اثری شایستهتر نمیبیند.
در این میان تنها چیزی که مخاطب را تا انتها در سالن نگه میدارد، بازیهای خوب گروه بازیگران است که ارزش وقت گذاشتن و دیدن را دارد، بخصوص بازی درخشان امیرحسین سرداریان در نقش ونسان ونگوگ و مهتاب وجدانی در نقش کریستین.