در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش خماری
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:41:32
امکان خرید پایان یافته
۱۴ فروردین تا ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
۲۰:۱۵  |  ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه
بها: ۶۰,۰۰۰ تومان
+ ۹% مالیات ارزش‌افزوده
چند شب پیش خواب دیدم بیدار شدم و هیچ صدایی نیست. پنجره رو باز می‌کنم و صدایی نیست. تلویزیون رو روشن می‌کنم صدا نداره. گوشی رو روشن می‌کنم می‌خوام ویس‌های پرند رو گوش بدم ولی صدا نداره. هراسون می‌رم تو خیابون ولی همه جا ساکته هیچی نمی‌شنوم.

- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۴ سال خودداری نمایید.

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

اخبار

›› از خماری یک نمایش به نام «خماری»

ویدیوها

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
[ رویدادهای تصادفی نامحتمل]

نمایش «خماری» به کارگردانی «امین بهروزی» اجرا شده در مجموعه تئاتر شهر سالن قشقایی، اردی بهشت ماه تئاتری را رنگ و بویی خاص می بخشد.
نمایشی دیالوگ محور مبتنی بر راوی اول شخص که ناظر کل بر جهان روایت است.
ایده اصلی در فرم «خماری» نزدیک به فرم اجرایی در فیلم «ده» استاد کیارستمی فقید می باشد.
فیلم اخیر «چارلی کافمن» با نام «I'm thinking of ending things» یا «من به پایان دادن به اوضاع فکر می‌کنم» نیز بر اساس کنشی گفتگو محور در اتومبیل پیش می رود تا در رفت و برگشتی جاده ای زن و مردی به بهانه آشنایی با هم به شناخت نسبی از یکدیگر دست پیدا کنند و نقش زن که «جسی باکلی» آن را با زیبایی به شخصیتی شهودی و دو قطبی تبدیل می کند مخاطبش را دچار تعلیق و واکنش های متعددی می کند.
تا جایی نیز نمایش «خماری» بر همین اسلوب رفتار می کند اما نکته قابل توجه عدول روان درمانگر بر اساس یافته ها و تکنیک های علمی و روانکاوانه ... دیدن ادامه ›› خود نسبت به مراجعانش است تا او نیز که خود دارای ترومایی روانی است بر اساس حس تعلق خاطر به چند مراجعه کننده اخیرش نوعی حس مالکیت در او به وجود آید و تا جایی این حس پیشروی می کند تا او خودش را مسخ شده در وجود مراجعینش می پندارد.
روانشناسی که به دلیل لغو پروانه کاری خود توسط یکی از مراجعین نمی تواند در مطبش پذیرای مراجعه کنندگان باشد لذا به روان درمانی در اتومبیل خود روی می آورد. اتفاقی که به شکلی محافظه کارانه آغاز می شود اما پس از چندی به فراوانی و درجه ای از کثرت بر اساس عادت در قرارها تبدیل می شود.
وجه مسافرت های درون شهری اگرچه غیر متعارف است اما به دلیل جابجایی فیزیکی و تنوع مکان ها در روحیه شخص و خاطر او انرژی تثبیت شده ی بالاتری را نسبت به یک مکان ثابت تولید می کند.
روان درمانگری که خود در زندگی سابقش دچار تجربه ای ناموفق بوده است و در جلب رضایت خاطر فرزند دخترش که در خارج از کشور زندگی می کند ناموفق است.
نمایش «خماری» از دو مسیر مضمونی وارد فرم اصلی خود می شود: ابتدا آنکه هویت راوی یا روان درمانگر را از جنس انسانی ساده و عادی معرفی می کند و تلاش نمایش به شکلی ظریف بر این پایه استوار است که به مخاطبش بفهماند که روانشناسان نتنها از جنس ابرقهرمانان نیستند بلکه آنها هم مانند مردم عادی دارای ظرفیت معین و تعریف شده ای هستند که هیچگاه نمی توان مجهز بودن آنان به انواع تکنیک های روان درمانی و سواد روانشناسانه را تضمینی برای منزه بودن آنها برشمرد. نمی توان آنها را از جنسی نشکن دانست. نمی توان آنها را از جنس روح مطلق دانست و نمی توان آنها را عاری از هرگون عیب بر شمرد و دست آخر آنکه آنها نیز بر پایه خصایص انسانی به عشق فکر می کنند، به زیستن، به زندگی و اینها عمده چیزهایست که روان درمانگران با مراجعانشان در اشتراک هستند.
دوم آنکه بر اساس حس مشترک شنیداری و گفتاری، انسان های امروزی نیاز به صحبت کردن دارند. نیاز به گوش داده شدن دارند و چه بسا این رویه بین دو طرفِ متعامل امری مشترک است. قاعدتاً و بر اساس این فرایند هر نفر از طرفین گفتگو بر اساس دلایل وجوبی «کنش-واکنش» تأثیرات کوتاه مدت و بلند مدتی در خود به وجود می آورد و این روند بر اساس پدیده تکرار به نوعی همذات پنداری و همسان سازی مشترک نیل می کند و گاهی بر اساس شدت و طول کشش های فرد ممکن است تأثرات نابرابری در شخص مقابل بر جای بگذارد تا واکنش های فردی و دور شدن او از زندگی مستقلش دچار چالش های اساسی شود.
از منظر مضمون دوم فوق الذکر می توان نمایش «خماری» را در فرم، برخاسته از یک استثناء دانست. استثنایی که به تخریب روابط و قرارداد های بین مراجعان و شخص روان درمانگر منجر می شود.
«خماری» در بیرونی ترین لایه در برخورد اولیه با فرم، خودش را درون درامی رادیکال پیچیده است، درامی که راوی بدون هیچگونه پیچ و تاب و یا تعلیقی در جملات اولیه اش آن را عیان می کند.
زندگی روانشناسی که بر اثر یک سانحه تصادف به کام مرگ می رود و نوار زندگی او به قول راوی اول شخص در دقیقه 49 فیلم قطع می شود. روانشناسی که در کشاکش مشکلات شخصی و شغلی اش برای فرار از وضعیت موجود به شکلی نیمه آگاهانه غرق در مشکلات مراجعینش می شود تا جایی که از حواس پنج گانه اش غافل می شود تا در نهایت بر اثر یک تصادف اتفاقی مبنی بر عدم تمرکزش به اطراف دچار سانحه ای دلخراش می شود.
گویی مرگ خودخواسته ای شکل گرفته تا شخصیت اصلی نمایش خودش را از بحران های پی در پی رهایی بخشد.
واژه خماری برای انتخاب نام نمایش خود بیانگر نوعی فرسودگی روحی در راوی اول شخص نمایش است. اویی که با بسیاری از اختلالات موجود مواجهه می شود و باید برای آنها راه حلی در نظر بگیرد. اویی که گاهی خالی می شود.
چه کسی باید کالبد تهی شده یک روان درمانگر را جانبخشی کند؟
آیا روانشناس خبره بودن تضمینی است تا او در زندگی شخصی اش موفق باشد؟
آیا یک روانشناس به عشق و زندگی مشترک احتیاج ندارد؟
آیا باید او را صرفاً ماشین تولید راه حال دانست؟
در اولین مواجهه پس از مرگ روانشناس که به صورت فلش بک روایت می شود، «مخاطبان» نمایش «خماری» با روحی سرگردان در محل کار، اتومبیل و خیابان های شهر طرف هستند. آنچه که به روایت ریتم قابل قبولی در طول 75 دقیقه می بخشد بیان آرام تؤام با طمأنینه ی بازیگر نقش اول نمایش خانم «سهیلا گلستانی» در نقش روانشناس است که با توانایی بالایی به عرصه ظهور می رسد و این آرامش در رفتار و گفتار که با سکوت های بینا متنی متعدد تؤام است بخشی از بدنه نمایش می شود و مخاطب را با خود همراه می کند.
المان «صندلی» خالی که در نقطه ی کانونی آوانسن از ابتدا تا انتهای نمایش قرار دارد، بی آنکه کسی روی آن بنشیند خودش را به امری غایب متصل می کند. صندلی که می تواند نماینده یک روح باشد یا فردی که از مراجعه کنندگان است. صندلی که می تواند هویت تحمیلی روان درمانگر باشد. اویی که پیکره وجودیش رّد پای مراجعینش شده است.
«آرک تایپ» یا «قوس شخصیت» غالب روانشناس نمایش «حامی» است پس بر این مبنا مراجعانش به همذات پنداری با او نزدیک می شوند و این احساس آرامش که از او به آنها منتقل می شود مسیریِ روحیِ مشترکی را ایجاد می کند تا تأثیرات نسبی و متقابلی در طرفین القاء شود.
دختر جوانی که در ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف مشکل دارد با واسطه قرار دادن او به شکلی نامحسوس تلاش می کند تا برای اولین بار تجربه ای موفق را ایجاد کند. از سوی دیگر و در روایتی موازی مرد میانسالی که به خودزنی و سادیسم دچار است و هویت اولیه و اصلی خود را با دروغ مخدوش کرده و با نام و هویت خیالی زندگی و شغل جدیدی برای خود دست و پا کرده در سفرهای کوتاه شهری با راوی نمایش همراه می شود تا خود واقعی اش را پس از سالها پیدا کند، به آسیب روانی که در کودکی اش شکل گرفته اعتراف کند و بر آن مستولی شود. مرد جوان دیگری که برای پیدا کردن شغلی به نظر مهم می خواهد تا سخت برای تصاحبش تلاش کند که البته ناموفق است نیز بر اثر از دست دادن برادر بزرگ و سلطه گرش دچار حس فقدان شدید است و بر اساس این حس فقدان به نوعی از اضطراب پس از حادثه دچار گشته است. راوی وظیفه دارد تا خوب بشنود و در مقاطعی که لازم باشد دستورالعملی برای آنان «مراجعین» به وجود بیاورد تا آنها به ضعف های شخصیتی خود که سالها با خوشان حمل کرده اند روبرو شوند و استقلال هویتی و توانایی های برطرف کردن ضعف ها را بیابند.
تکنیک صحبت با «صندلی خالی» در پرده آخر برای مرد جوان مواجهه با سلطه گری برادر متوفی او را به اعتماد از دست رفته اش نزدیک می کند. نقش سازنده روان درمانگر اگرچه به صورت مستقیم و غیر مستقیم مراجعانش را منتفع می کند اما بخشی از وجود شخص روان درمانگر دچار مفعولیتی نهانی شده است.
او بی آنکه بر اوضاع و احوالاتش مسلط باشد شبی از شب ها بی آنکه انتظار برود بر اثر رویدادی تصادفی که نقطه ی کانونی فرم نمایش و البته درام اصلی روایت نیز می باشد زندگی اش به محاق می رود.
واژه «ظرفیت» از درونی ترین لایه های شخصیتی نمایش است که در فرم و بر اساس نیروی کنشمند زمان مانند ساعتی شنی پر می شود. قوس شخصیتی حامی در روان درمانگر او را در پر شدن این ظرفیت تهییج می کند تا از حواس پنج گانه اش در شبی از تقویم تاریخ زندگی اش غافل بماند و زندگی اش به نیستی و پوچی ابدی سپرده شود.
نمایش «خماری» از چند خرده پیرنگ که تلویحاً نام برده شد تشکیل می شود تا جملگی آنها در فرم اصلی به درام مرگ روانشناس منتهی شود. مرگی که عناصر پیشرانه اش از تأثرات خرده روایات مراجعین قصه نشأت می گیرد.
طراحی صحنه مینیمال بر اساس راهروهای متعدد و پنجره ی انتهایی، دست کارگردان را برای تولید میزانسن های متنوع باز می گذارد تا نمایش دچار ایستایی و تسلسل نقاط محدود در نمایش نباشد.
استفاده هوشمند از ویدئو وال که در مقاطعی تصاویرش با سوژه های شخصیت هایش سینک(ترکیب تصویری) می شود از اتفاقات مثبت نمایش است که خودش را تا پرده آخر می کشاند.
حذف کنش ها و برخی واکنش ها در بازی ها و سپردنش به روایتگری راوی اول شخص نیز از تکنیک های کارگردانی «امین بهروزی» است تا مخاطبان علاوه بر درگیر نشدن با عملگرایی صرف در صحنه ها توجه آنها را به حس «بصری-شنیداری» محدود کند تا روند حاصل علاوه بر تعمق بخشی به اثر، تماشاگرانش را نیز به فرم اصلی نمایش بر اساس محتوای داده ای خرده پیرنگ ها معطوف بدارد و همچنین آنها را با فاصله گذاری های بینا متنی از جنس تاریکی صحنه و یا مکث های بینا گفتاری روبرو کند.
طبیعتاً در وصف انسان ماشینی امروز که در کلانشهر ها به برده های ماشینی بدل شده اند، امر «زبانی-شنوایی» در او به تحلیل رفته است و از سویی دیگر انسان امروزی بر اساس تعاریف شبکه های مجازی و طوفان اطلاعات رسانه ها با اختلالات روانی متعددی روبروست که قرارگیری او در موقعیت هایی از جنس واقعیت های حضوری و فیزیکی می تواند راهگشا و علاج مند باشد.
نمایش «خماری» از انسان های تنها مانده و در حصار صحبت می کند. انسان هایی تکنولوژی زده که در چارچوب زندگی کلانشهری به یغما رفته اند و می خواهند تلاش کنند تا خودشان را بیابند و از حصار سنگین شهری که در آن بزرگ شده اند و در آن به سفر می پردازند به رهایی و رستگاری برسند.
رویکرد تکنولوژی و افزایش هوش فردی و جمعی برای انسان امروز، تنهایی محض است. دیوارهایی که به دور او کشیده می شوند و روز به روز او را از محیط طبیعی و ارتباطات جمعی دور می کند. انسان هایی که تحت فشار روزمرّه و نقص در روابط فردی و اجتماعی دچار نخوت، اضطراب و آشفتگی های متعدد می شوند و یافتن راه درست در عین سادگی پیچیده و غیر قابل دسترس می نماید و انتظار او از فردیست که برایش معجزه کند.
انتظار از فردی که صرفاً سواد تکنیکال و آکادمیک از برخی روابط را دارد و خودش از این فقدان ها و مشکلات روحی و روانی نیز رنج می برد.
نمایش «خماری» اتفاق خوبی برای دیدن حال انسان معاصر در گونه های متفاوت است. نمایش روانشناختی که با تعداد سه مراجعه کننده حاضر می تواند خودش را به بینهایت وضعیت و موقعیت دیگر وصل کند تا گونه های متنوع دیگری از آن را نیز شاهد باشیم. اما باید در نظر داشت که این گونه های متعدد خلالی در فرم اصلی ایجاد نخواهند کرد.


چاپ شده در روزنامه آفتاب یزد
سه شنبه ٢٧ اردی بهشت ١٤٠١

لینک صفحه:
https://aftabyazdonline.ir/?newsid=1898
بکهام جان اون دکمه خطر افشا رو هم فعال کن که برا کسایی که ندیدن اسپویل نشه
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
بی نهایت لذت بردم از نقدتون:

اویی که پیکره وجودیش رّد پای مراجعینش شده است.…..
این نمایش از جمله نمایش هایی که هر از گاهی تکه ای از اجراش تو سرم می چرخه و چون لحظاتی پرتکرار از صحنه ها رو زندگی کردم یه جور خاصی دوستش دارم و شما به دقت ظرافت و مهارت کافی تک تک المانهای ذهنی-شناختی شخصیت روانشناس و مراجعین رو واکاوی کردید.
قلمتون مانا💫🙏🏻
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
سحر بهروزیان
بی نهایت لذت بردم از نقدتون: اویی که پیکره وجودیش رّد پای مراجعینش شده است.….. این نمایش از جمله نمایش هایی که هر از گاهی تکه ای از اجراش تو سرم می چرخه و چون لحظاتی پرتکرار از صحنه ها رو ...
بزرگوارید بانو🌹
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من امشب این نمایش رو دیدم ، در یک کلام فوق العاده . بازی خانم گلستانی واقعا آدمو میخکوب میکنه ، با وجودی که قبل از نمایش توی نظرات خونده بودم داستان نمایش کمی بی محتواس اما به نظر من به شدت با محتوا بود . در کل ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه خیلی قشنگی رو سپری کردم . ممنون از کادری که برای این نمایش زحمت کشیدن ♥️
دلم می‌خواست این نمایش رو می‌دیدم؛ همچون امتیاز‌ها نسبتا قابل قبول بود و هم چون بازی خانم گلستانی رو دوست دارم. اما خیلی دیر متوجه وجود نمایش شدم و فردا روز آخرشه. کاش تمدید شه؛ و کاش یکی بود که نمایش‌های خوب رو بهم توصیه می‌کرد، چون گاهی خودم وقت نمی‌کنم هر روز به تیوال سر بزنم و نظرات رو بخونم.
خانم طاهری متاسفانه انقدر سلیقه ها متفاوته که اصلا نمیشه در این مورد توصیه کرد
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
فائزه طاهری
بله حق با شماست، اما خب نمایشی که حداقلی‌های یک نمایش خوب رو داشته باشه یا کمی بیشتر از حداقل باشه رو میشه توصیه کرد؛ درآخر هم باید گفت که این فقط یه توصیه‌ست و انتخاب نهایی رو خود فرد می‌کنه :)
فعلا تاکسیدرمی رو در نظر داشته باشین پس
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
سعید قدرتی
فعلا تاکسیدرمی رو در نظر داشته باشین پس
بسیار عالی ممنونم. اتفاقا من از بهترین‌ نمایش‌هام رو در تالار مولوی دیدم.
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید