امشب در اجرای پایانی مهمان تیوال و گروه اجرایی بودم و به لطفشان موفق به دیدن این نمایش شدم( با تشکر فراوان)،
امشب نادان ترین و بی ادبترین و بی فرهنگ ترین عکاس تاتر دنیا هم در سالن هنرنمایی فرمودند که به جرات میتونم بگم به تنهایی همه زحمات گروه نمایشی رو با تمرکز زدایی از صحنه با صدای بوق بوق و شاتر دوربینشان که بلد نبودند به درستی ازش استفاده کنند و صداهای دیجیتالش را خاموش کنند و هر دقیقه چهل عکس با صدا میگرفتند ، به هدر دادند(با تاسف فراوان)،
نمایش غارنشینان کلاژی بود زیبا اما ناهماهنگ ، نمایشی با کمی کارگردانی خوب و کمی بد، بازیهایی خوب و بازیهایی بد و نمایشنامه ای نیمه درخشان و نیمه تاریک و نامفهوم! مشکل اصلی این نمایش عدم انسجام متن و لنگ در هوایی نیمی از کاراکترها بود که در صورت پرداخت بیشتر و نگاه وسیعتر از زاویه ای متفاوت از شرایط موجود بخاطر داشتن متریال مناسب و گروه با استعداد میتوانست به کاری ماندگار و جذابتر بدل شود، البته نمایش حاضر هم ارزش دیدن و صرف وقت را حتما داشت و تجربه ای دلپذیر برای بنده بود. موسیقی نمایش بدون شک نقطه قوت این اجرا بود.
امشب احرای پایانی غارنشینان را در پیش داریم. از همه بزرگوارانی که منت گذاشتند و کار رو دیدند نهایت تشکر را دارم. امید دارم با توجه به قطع اینترنت در دوسوم زمان اجرایی فرصت دیگری برلی احرای در ماه و سال های آینده نصیب گروه ما بشه. تئاتر برای ما شد غارنشینی و این سکوت و این تاریکی مفهومی است که همه پذیرفته ایم.
حضور ارزشمند لوریس چکناواریان عزیز در اجرای دیشب حال همه گروه را خوب کرد. او دوست صمیمی ویلیام سارویان بود و غارنشینان را وصف حال زندگی او می دانست.