یادداشت کارگردان:
از همان ابتدا با حقارتی چنان عظیم رو به رو میشویم که هیچ عصیان کفر آمیزی از پس آن بر نمی آید. به چه کارمان میآید عشق؟؟؟ این شعلهی سوزانی که چون به آن نزدیک میشویم، فرو میریزد. سرد میشود. ما را به انزوا و تنهایی میکشد. چه کسی بود فریاد می زد (خدا مرده است)؟ او یا در اعماق آذرخشها فرو رفته و یا هرگز وجود نداشته است. در این فرصت کوتاه، دست کم مجال فریادی هست؟ قلب هامان را به خاطر هیچ از هم میدریم. فریادی سر میدهیم تا خلا آن را پر کنیم که سرانجام به خاطرش میمیرم.