در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش همه چیز می‌گذرد، تو نمی گذری
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:57:25
۲۳ فروردین تا ۲۴ خرداد ۱۳۹۴
۱۹:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۱۵,۰۰۰ تومان

کاری از گروه تیاتر لیو 

» خرید اینترنتی بلیت

گزارش تصویری تیوال از نمایش همه چیز می‌گذرد، تو نمی گذری / عکاس: نیلوفر علمدارلو

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

خیابان شریعتى، خیابان میرداماد، خیابان رودبار شرقى(شمالى)، بعد از خیابان فلسفى، پلاک ٥٧
تلفن:  ۲۲۲۲۴۵۱۸

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
داستانی برای تاریکی
(نگاهی به نمایشِ «همه‌چیز می‌گذرد، تو نمی‌گذری»، نوشته‌ی محمد چرم‌شیر، اجرای رضا بهبودی) ؛
نویسنده: امیر علی حفیظی
« … لحظه‌ای بعد احساس کردم کسی داستانِ از یاد‌رفته‌ام را از من جویا می‌شود. چه بسا انسانی بود تنها که در جایی دور، کنار پنجره‌ی اتاق تاریک خود ایستاده‌ بود. شاید هم خودِ تاریکی، که مرا و او را و همه‌چیز را در بر گرفته‌ بود، می‌خواست آن داستان را بشنود. این شد که داستان را برای تاریکی بازگو کردم، و تاریکی لحظه‌ به‌ لحظه نزدیک‌تر آمد … » ؛
(داستانی برای تاریکی، راینر ماریا ریلکه، ترجمه‌ی علی‌اصغر حداد، انتشارات تجربه، چاپ یکم، ۱۳۸۱)
او برای چه کسی حرف می‌زند؟ شاید جستجوی پاسخِ این پرسشِ آغازین، تعیین‌کننده‌ی فرجامِ هر تک‌گوییِ نمایشی نیز باشد. تصورِ این‌که مونولوگ، همان دیالوگ است که یک‌طرفِ آن حذف شده، چه درباره‌ی مونولوگ‌هایی که درمیانه‌ی صحنه‌های یک نمایشِ گفتگومحور می‌آیند، چه درباره‌ی نمایشی که برساخته از یک مونولوگ است، غالباً راه به خطا می‌بَرَد. وقتی یک کاراکتر، لحظه‌ای، گاه درمیانه‌ی یک گفتگو، درنگ می‌کند، سایر کاراکترها را رها کرده، چند قدم پیش می‌آید ... دیدن ادامه ›› و تک‌گویی‌اش را آغاز می‌کند، سخن از حذفِ طرفِ مقابل بیهوده می‌نماید (چه این‌که او می‌توانست سخن‌اش را با کاراکتر مقابل‌ ادامه دهد) اصلاً مگر می‌توان دیگریِ حاضر را حذف کرد؟ مگر می‌شود که مخاطبی باشد و با او حرف نزد؟ تک‌گوییِ یک کاراکتر جایی شروع می‌شود که او با یک غیاب مواجه است؛ غیابِ کسی/کسانی، چیزی/چیزهایی که برای او تعریفِ جهان به‌واسطه‌ی آن‌ها میسّر بوده و حالا در نبودِ آن‌ها، در غیبتِ نور، «به‌هنگامی که‌ آفتاب سفر را جاودانه بار بسته‌است»، مونولوگ آغاز می‌شود. مونولوگ، گفتارِ غیاب است؛ جایی‌که چیستیِ سخن با چراییِ سخن‌گفتن معنا می‌شود. مردِ نابینا، در مونولوگِ «همه‌چیز می‌گذرد، تو نمی‌گذری»، آن‌قدر می‌گوید تا چیزی/چیزهایی را به‌یاد آورد، تا بفهمد «همه‌ی این‌چیزها چرا اتفاق افتاده‌ن؟». او در تلاشی غریب می‌کوشد تا از راهِ گفتن، ببیند؛ راهی دیگر وجود ندارد، چیزی برای دیدن باقی نمانده. انگار کسی، جایی، زمانی، گوی بلورینِ جهان را بر زمین کوبیده، هزاران تکه‌اش کرده، و حالا بُراده‌هایش به هرسو پراکنده‌اند، درهم رفته‌اند و تصاویری نامتجانس ساخته‌اند که با شتاب از کنارِ مردِ نابینا در گذراند؛ و او هم‌چون خالقی کور، خُرده‌ریزها را به‌هم می‌چسبانَد تا تصویرِ جهان را بازیابَد. عجب آن‌که دستآوردِ نهایی او کولاژی است بسیار شبیه با جهانی که ما می‌شناسیم.
مردِ نابینا داستان‌اش را، جز برای تاریکی، برای چه‌کسی می‌توانَد بگوید؟ وقتی آخرین جمله‌ی نمایش، ما را به جملاتِ ابتداییِ او برمی‌گردانَد، گمان می‌کنیم همین داستان را ، ولو با تغییرِ چیزهایی از این کولاژِ تو در تو (چه اهمیتی دارد؟ برخلافِ «کراپ»ِ بکت، او همین یک نوار را دارد)، بارها و بارها گفته تا شاید لکّه‌نوری بیاید در این تاریکیِ سرتاسر. و آن لکّه‌نور همان کشفِ ساده‌ای است که خودش هم می‌گوید «‌چه‌طور تا حالا نفهمیده‌بودم؟»، کشفِ تنهایی. اما این چرخه‌ی بی‌فرجام شاید تنها به امیدِ بازیافتنِ لحظه‌هایی باشد که در اوجِ غرابت، همچون خاطراتی غیابی، مرهمِ این تنهاییِ بی‌انتها است؛ مرهمی لرزان، هم‌چون سایه‌ای بر دیوار : «سوارِ اسبم هنوز، همون‌جور پشت‌ و رو. وسطِ یه اتاقِ سه در چهار توی طبقه‌ی صدوبیست‌وهفتم ساختمونی در خیابون منهتن. با یه دستم چلچراغِ هفتادوپنچ شعله‌ی جهازِ مادر رو نگه داشتم، با دستِ دیگه‌م اشک‌های اسبم رو پاک می‌کنم که از روی دیوانِ اشعارِ هنری لانگ‌فلو می‌خونه و گریه می‌کند : «سایه‌ی لرزانِ زنی/می رود و می‌آید/گاه تا سقف کشیده می‌شود/و گاه خم می‌شود و فرو می‌افتد. » دریغ آن‌که یک تاریکی، مرهمِ تاریکیِ دیگری است .
«امّا روزی می‌رسد که آن‌ها هم تاریکی را دوست بدارند. آن روز داستانِ مرا از تاریکی خواهند شنید و بعد تاریکی را بهتر درک خواهندکرد.» ؛
(همان)
نویسنده: امیر علی حفیظی