چند روزی بود که داشتم فکر می کردم چی باید بنویسم، آخه این نمایش برای من نمایشی خاص بود و تو یه روز خاص دیدمش.
وقتی کارگردان آخر اجرا برای سختی های مسیر عذرخواهی کرد من متعجب شدم، آخه میدونی، مگه آدمی زاده نشده برای رنج کشیدن؟
حالا گهگاه اتفاقاتی هم میوفتن که باعث میشن رنج تو به آستانه نرسه و بتونی ادامه بدی
مثلا افزایش حقوقت، وقت گذروندن با کسی که دوستش داری، قهرمانی تیم موردعلاقت یا مثلاً رسیدن سالروز تولدت و یادآوری اون از طرف آدم هایی که برات عزیزن
من ۲۶ سال پیش تو یکی از همین روزهای اردیبهشتی بدنیا اومدم
زندگی من هم درست مثل بقیه فراز و فرود زیادی به خودش دید، اما یکی از جالب ترین موردهاش همیشه برای خودم این بوده که دارم جایی کار میکنم که همونجا هم متولد شده بودم، یعنی انگار آغاز و پایان من تو یه نقطه شکل گرفته.
زایشگاهِ اینجا، بر خلاف مکانی که نمایش رو در اون دیدم، هنوز فعال هست و هر روز بچه های زیادی رو به دنیای ما میاره و مسیر پر فراز و فرود شگفت انگیزی رو پیش روشون قرار میده. با وجود بیمارستان های خصوصی و شیک اکثر آدم هایی که میان اینجا از قشر ضعیف هستن و گاهی نگران آینده ی بچه ها میشم،
... دیدن ادامه ››
پس سعی میکنم وقتایی که کسی حواسش نیست، آروم برم سمتشون و دم گوششون بگم که خوش اومدی رفیق، شاید سخت باشه زندگی، اما لحظات درخشانی خواهند بود که مثل نوری لبریز از امید و حرارت، تو تاریک ترین لحظات به کمکت خواهند اومد، با این وجود گاهی خودم هم به حرفام شک میکنم.
موقع دیدن نمایش داشتم به این فکر می کردم که اگر یه روز موقع راه رفتن گوشه ی یه کوچه متوقف بشم و دیگه نتونم حرکت کنم چی میشه؟ اگر همونجا تا ابد ثابت بمونم و هر چی تلاش کنم نه پاها و نه بدنم تکون نخوره؟
کارهایی زیادی نمی مونه که دیگه بتونم انجام بدم اما یکی از چیزهایی که دوست دارم حتما انجامش بدم، اینه که برم به خواب اون بچه ها و بهشون بگم، ادامه بده، لبخند بزن، اگر کم آوردی یا زمین خوردی اشکالی نداره گریه کنی و اگر یه روز کاملا ناگهانی دیگه نتونستی تکون بخوری، خوشحال باش که رسالتت رو انجام دادی و چیزی به کسی بدهکار نیستی، به این امید که کسی هم به خواب من بیاد و همین ها رو به خود من بگه...
پ.ن: این قطعه رو خیلی دوست دارم و موقع قدم زدن و دیدن نمایش، تو ذهنم پخش میشد..
https://uupload.ir/view/1900_-_den_modernitet_som_aldrig_kom_bpgo.mp3/