در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال نمایش سرگذشت باور نکردنی دن کیشوت، ملانصرالدین، هد هد و دیگران در سرزمین عجایب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:47:25
امکان خرید پایان یافته
۲۷ آذر تا ۱۷ دی ۱۳۹۸
۱۸:۳۰  |  ۵۵ دقیقه
بها: ۳۰,۰۰۰ تومان
  • خرید بلیت نمایشها در تالار مولوی، فقط به صورت اینترنتی است و فروش حضوری در گیشه ندارد.
  • تماشاگر محترم ضمن پاسداشت حضور شما در مجموعه تئاتر مولوی به اطلاع می‌رساند از آن جا که این مجموعه در پردیس مرکزی دانشگاه تهران واقع شده، رعایت حجاب و شئونات دانشگاهی الزامی است و همچنین استعمال دخانیات ممنوع است. پیشاپیش از همراهی شما در احترام به قوانین دانشگاه سپاسگزاریم.

گزارش تصویری تیوال از نمایش سرگذشت باور نکردنی دن کیشوت، ملانصرالدین، هد هد و دیگران در سرزمین عجایب / عکاس:‌ سارا ثقفی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› نمایش «سرگذشت باور نکردنی دن کیشوت، ملانصرالدین، هدهد و دیگران در سرزمین عجایب» در تئاتر مولوی

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان انقلاب، ابتدای خیابان شانزده آذر، شماره شانزده، جنب کلینیک دانشگاه تهران، مرکز تئاتر مولوی
تلفن:  ۶۶۴۱۹۸۵۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اقای ارمان طیران، شما و بازیگران و دیگر عوامل به شدت به تمرین بیشتر احتیاج دارید و سعی نکنید هر طور شده تئاتری به روی صحنه بیاورید. واقعا انتظار این نمایش بد را از شما نداشتم. امیدوارم خودتون رو ارتقا بدید. خوشحال میشم حضورا هم باهم گفت و گو کنیم.
تئاتر صمیمی، متفاوت و البته نکته‌سنجی است. به همه کسانی که علاقه‌ دارند یک تئاتر دانشگاهی بی‌ادعا و صمیمی را تماشا کنند، به اندازه بخندند، به اندازه فکر کنند و به اندازه از زیبایی بصری و ترکیب‌بندی حساب شده لذت ببرند، تئاتر سرگذشت باور نکردنی دن کیشوت، ملانصرالدین، هد هد و دیگران در سرزمین عجایب را بپیشنهاد.
اجرای متقاوت و پیش‌روی دیگری از این متن را چند سال پیش در شیراز دیده بودم. در آن زمان طیران، متن را در تعدادی ماشین سواری اجرا می‌کرد و شما با هر قطعه در یک خودروی سواری مواجه می‌شدید. در آن زمان هر چقدر مدل، فرم و شیوه اجرایی خود را نشان می‌داد، اکنون ویژه‌های ادبی و ظرفیت‌های متن به چشم می‌آید.
هرچند بیشتر بازیگران این نمایش از دانشجویان رشته نمایش انتخاب شده‌اند، اما دقت و استعداد هرکدام و هدایت نکته‌بین طیران باعث شده چیزی برای حضور بر روی صحنه کم نداشته باشند. راستش بازی خیلی از بازیگران، به‌خصوص بازیگر نقش دون کیشوت، به استعداد و توانایی خیلی از بازیگران بنام تئاتر پهلو می‌زند
 وقتی میشود زایمانِ آرنولد را پخش زنده کرد ...
ابتدای ورودم به سالن ، چیزی که انتظارش را ندارم منتطر من است . یک خانم بازیگر ، یک لنگه کفش قرمز پاشنه بلند را که لنگه دیگرش پای خودش است به من میدهد تا پایم کنم. البته که اندازه ام نیست . من سیندرلا نیستم!
میروم سرجایم مینشینم . فکر کنم او دنبال خودش میگردد. بازیگران در صحنه پراکنده اند و هر کدام یک کاری انجام میدهد . جایی که نشسته ام ردیف وسط است و همه چیز را از ردیف دوم زیر نظر دارم. بزاق دهان فروش میخواهد بزاق دهان بفروشد . وقتی نگاهش میکنم یاد دستفروشهای مترو می افتم. یکی ، که بعد خودش را دزد دریایی معرفی میکند هم هست ، روی ویلچیر نشسته و چینی حرف میزند ( واقعاً چینی حرف میزند ؟! ) از آشنایی زدایی حرف میزند و اینکه نباید به کلیشه هایمان دو دستی چسبید . یکی هم  اصلا حرف نمیزند، روی زمین نقاشی میکشد تا منظورش را به ما بفهماند. گم شده و میخواهد به خانه اش برود. روزنامه بزرگی هم هست که پا دارد! در واقع یکی هست که آگهی ها را میخواند و محتوای این آگهی ها ؛ ایجاد فاصله کردن برای دیدن و نشان دادن یک چیزی ، حرفی . بازیگران از جایی می آیند و خارج میشوند. مثل اینکه نشسته ام جلو یک تلویزیون و دارم کانالهای مختلفش را تند تند بالا و پایین میکنم . کانالهایی که ربطی به هم دارند و ندارند . هر کسی خط قصه خودش را دارد. می آید . کارش را انجام میدهد . میرود. یک پازل در ذهن من شکل میگیرد و باید با دنبال کردن قصه آدمها کامل شود.  قصه های این آدمها ( کسان نمایش!!) در بانقاریا ( اینجایی که هستیم )  به هم نزدیک میشود. بانقاریا جایی است که در آن میشود زایمان یک مرد را ( آرنولد ) از شبکه  تلویزیونی ، زنده ، پخش کرد‌ . اینجا باید از منطق و منطق هایم خدافظی کنم. دو سه نفر از پشت دیوار روبروی تماشاگر ، به صحنه می آیند و پس از انجام کارشان دوباره به پشت دیوار میروند. این ورود و خروج های آدمها، غیر منتطره است، حداقل برای یکی دو بارِ اول . از جایی به بعد منتظرم از زیر صندلی هم یکی بیرون بیاید!! یکجایی ... دیدن ادامه ›› منتطر ترانه ای با صدای اِبی ماندم ،اما ادامه نداشت ، ولی ویگن خواند تا تَه . اینجا هم یک چیز غیر منتطره ، تماشاگر را بازی میدهد. تعلقات آشنای من دارند تغییر هویت میدهند .  این الگوی "هر چند دقیقه یک رخدادِ غیر منتظره" ،  تا کجا ادامه دارد؟ من صبرم زیاد است . صبر میکنم. تازه دارد سر و کله کاراکترهای نوستالژی و آشنای کارتونی دوران بچگی ام پیدا میشود. همه اینها تا نیم ساعت از نمایش گذشته ، کارشان را برای سرگرم کردن مخاطب انجام میدهند . از این جا به بعد ورودی های بعدی دارد تکرار میشود . این تکرار و قابل پیش بینی بودن ( فکر میکنم ) برای ادامه قصه با محوریت دن کیشوت رفته رفته مسیر سربالایی دارد و باز هم از منطق تئاتر ارسطویی در آن خبری نیست. این منطق گریزی  تا پایان نمایش ( حدود یک ساعت ) کم و بیش با جنس بازی و دیالوگهای بازیگران نمایش، به سمت کُمدی بیشتر توجه دارد . میخندم ؟! ... یکی دوبار . زیر فشار این همه ساختارشکنی ، دل و دماغی برایم نمانده تا یک دل سیر به اتفاقات صحنه بخندم . وقتی نمایش تمام میشود دارم با ذهنیاتم کلنجار میروم تا آنها را برای تکمیل پازلِ فهمیدن کلِ حرفِ نمایش جمع و جور و کنار هم ردیف کنم. خیلی مراقب هستم که وقتی از سالن بیرون می آیم تکه هایی از آن، این وسط گُم نشود. به نظرم رسیدن به یک منطقِ قطعی برای پایان بندی دیدن این نمایش ، سخت تر از منطقِ پذیرش بارداری و زایمان آرنولد نیست!