امیرعلی ابراهیمی. همین نام می شود تعریف «کاریزمای منفی». به عبارتی کامل تر بگویم. نمایش کاریزمای منفی، درون این آدم. قعقرای وجود این نام و بخش مهمی از چیزی است که می اندیشد.
من سند روم-استکهلم را دیده بودم. قول دادم کار بعدی این گروه را هم ببینم. نه به کسی. به خودم. من هنوز نمی دانم که با یک پدیده روبرو هستم یا آدمی که توانش را گذاشته تا نابازیگرهای آکادمی را بیاورد روی صحنه و بشود سپر بلای دیده شدنشان. من، هنوز هم نمی دانم.
کاریزمای منفی، در ابتدا، در همان نقطه شروعش، مخاطب را به سخره می گیرد و بعد توی چشمانش نگاه می کند و به او می خندد. 5 صحنه، 5 روایت، 5 اثر. تکه هایی از 5 نمایشنامه بزرگ تاریخ، در یک صحنه کوچک، کم نور و پر از چالش، روبروی مخاطب نمایش داده می شود. 5 روایتی که برای بالای 90 درصد تمام آنهایی که روی صندلی با چشمانی خمار نشسته اند تا ربطی پیدا کنند، معنایی ندارد. چیزی که من یافتم، رابطه ای که من پیدا کردم، پوچی در 5 دنیای گوناگون بود. انگار که نویسنده فریاد می زند که این یک روایت از نهیلیسم است و منتظر چیزی نباشید که تمام همه چیز پوچ است. حتی این صحنه. این بازیگرها. این آدم ها. یا حتی من. 5 روایت که تمام می شود، قضیه برملا می شود و خیلی رک و راست توی روی مخاطب حقیقت را آشکار می گردد.
ادامه داستان، تراوشات پراکنده ذهن نویسنده ای است
... دیدن ادامه ››
که راوی خوبی است. قصه، از هم گسیخته است و سر و تهش برای مخاطب، به خصوص مخاطب آماتور، ناپیداست. برخلاف اثر قبلی ابراهیمی، با فرم روبرو نیستیم. مگر در یک صخنه. و همچنین برخلاف اثر قبلی، خود کارگردان، نقش پررنگ تر و حتی قهرمان داستانش را بازی می کند. آیا این بدان معناست که این نمایش، ارزش بیشتری برای او دارد؟
در کاریزمای منفی، یک هدف نهفته است و آن این است که فرق است بین «چرا» و «چطور». و اینکه چرا انسان، به دنبال چرایی است و به این نگاه نمی کند که «چطور؟» بازیگرهای اثر، مثل نمایش قبلی ابراهیمی، بازیگرهای آکادمی هستند و دوران بلوغ خودشان را سپری می کنند. اگر بخواهم رک باشم؛ بازی ها خوب نبود. با اینکه می توان فهمید که در ذات این نمایش، بازی ها غیرواقعی نوشته شده و کارگردان جسارت کرده تا از نابازیگرش بخواهد واقعی بازی نکند و همین تا حدود زیادی به اصل بازی ها آسیب زده. به گفته خود کارگردان، در این نمایش 127 بار پروژکتورها خاموش و روشن شدند و این نشان می دهد که بازی نور و رنگ، چقدر اثرگذار بوده. ناگفته نماند از نظر نگارنده ، تجمیع توانایی بازیگرهای «کاریزمای منفی» از اثر قبلی ابراهیمی، پایین تر بود. اما قصه و روایت، شکلی قوی تر به خود گرفته. مخاطب نمی خندد، گریه نمی کند، غمگین نمی شود، هیجان ندارد، اما منتظر است و جواب انتظارش او را شوکه می کند. مخاطب، درگیر تلاقی احساساتش نمی شود و فقط نگران است که قرار است چه شود و پایان این روایت به کجا ختم می شود.
سخن کوتاه کنم. توقع این حقیر از کاریزمای منفی بیشتر بود. شاید حتی خیلی بیشتر. امیرعلی ابراهیمی، به عنوان یک خالق، «پدیده» است. ایده و قصه اش خوب است و باید به این مغز غبطه خورد. اما وقتی قصه اش را باید برای بازیگرهایش بنویسد، خوب نیست و وقتی باید از بازیگرهایش بازی بگیرد هم خوب نیست. من در حد و اندازه ای نیستم که بگویم ابراهیمی، کارگردان و بازیگر قوی ای نیست اما می توانم گواه کنم که یک راوی فوق العاده است و ذهن بی نظیری دارد. شاید توقع من بالا بوده. این اثر کسالت بار نبود. ارزش دیدن داشت و باز هم ارزش دیدن دارد. دیدن یک نمایش، با بازیگرهای تازه کار و صحنه ای خالی از دکور، همیشه ارزشمند است. اما من همچنان به دنبال پاسخم خواهم بود. آیا این کارگردان یک پدیده است؟ فکر می کنم هنوز زود باشد تا بفهمیم.