در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش لاموزیکا سوم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:48:21
امکان خرید پایان یافته
۱۰ مرداد تا ۱۹ مهر ۱۳۹۸
۲۰:۳۰  |  ۵۰ دقیقه
بها: ۳۰,۰۰۰ تومان
زن و مردی پس از سال‌ها دوری یکدیگر را در لابی هتلی ملاقات می‌کنند و رگه‌هایی از عشق گذشته مناسبات آن‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد...
سبک
درام

گزارش تصویری تیوال از نمایش لاموزیکا سوم / عکاس:‌سارا ثقفی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› یادداشت حسن ریاضی برای نمایش «لاموزیکا سوم»

›› یادداشت فرزاد میرحمیدی برای نمایش «لاموزیکا سوم»

›› یادداشت فرهاد بامداد، برای نمایش «لاموزیکا سوم»

›› یادداشت ساقی سلیمانی، روزنامه آفتاب یزد، برای نمایش «لاموزیکا سوم»

ویدیوها

مکان

خیابان کریمخان زند٬ خیابان شهید عضدی(آبان جنوبی)، کوچه کیوان، پلاک ۸، زنگ یک، سالن مکتب تهران
تلفن:  ۸۸۹۳۵۵۸۳-۵

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
لاموزیکا (دومین ویرایش)
مارگریت دوراس فرانسوی
(بازنگری درمتن با استادجلال تهرانی برای اجرا که متن آن در دسترسم نبود.)

«من یه داستان عاشقانه با تو می‏‌خوام. اینو می‏‌خوام. با تو زندگی کنم. یه داستان عاشقانه با تو. با تو برم. با تو توی یه خونه حبس بشم. اینو می‏‌خوام. اینه. اینو می‌خوام.»

«آدم عشق و هوس رو یا کاملاً به یاد می‏‌آره، یا کاملاً فراموش می‏‌کنه… هیچ سایه‏‌ای توش ... دیدن ادامه ›› وجود نداره.»

«می‏‌دونین، اولین باری که آدم خیانت می‌کنه خیلی سخته… خیلی … هولناکه. واقعاً… اولین بار حتی اگه… گذرا باشه… وحشتناکه. اصلاً درست نیست که بگیم اهمیتی نداره.»

«زن: اون دوره از زندگی‌مون بیشتر اوقات تو فکر مرگ بودم. از اون موقع فکر مردن توی من جا گرفت. (مکث) پاریس توی هتل نشسته بودم و داشتم فکر می‌کردم چه جوری می‌تونم این رو ازت بخوام… چه جوری می‌تونم باهات صحبت کنم. اون مرد وارد هتل شد. یادم نیست اون قبلش پشت بار نشسته بود یا نه، ولی فکر نمی‌کنم. خیلی زود اومد پیش من، باهام حرف زد، خیلی زود. سر میزم نشست. خیلی زود خیلی دیر شده بود.»

«می‏‌خوام دیگه… آسوده زندگی کنم… یه کم دیره، می‌‏دونم، حتی برای آسوده زندگی کردن… ولی اگه می‏‌خوام زمان از دست رفته رو جبران کنم باید عجله کنم…»

«هیچ ‏‌چیز به این اندازه تموم‏‌شده نیست… از تموم چیزهای تموم‏‌شده.»

«اولین روزی که بدون تو بودم، داشتم از خوشحالی می‏‌مردم… بالاخره از دستت خلاص شده بودم…»

«یه بارمن هیچوقت هیچ ماجرای عاشقانه‏‌ای با مشتری‏‌هاش نداره. برای همین پشت بار هستند، برای اینکه بتونیم باهاشون ساعت‏‌ها حرف بزنیم بدون اینکه اتفاقی بیفته.»

«شاید آدم احساس درد رو وقتی دیگه زجر نمی‏‌کشه فراموش می‏‌کنه.»
سلام ممنونم ازتون
فکر می‌کنم خوبه که من یه توضیحی راجع به متن بدم
دیالوگ‌های نوشته شده در اینجا از متن اصلی لاموزیکا اثر مارگریت دوراسه.
متن نمایش لاموزیکا سوم توسط جلال تهرانی بازنگری شده و هیچ کدوم از دیالوگ‌ها به این شکل وجود نداره درش.
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
سلام،
بله در ابتدای متنم هم اشاره کرده ام،
ولی ماهیت متن نمایشی حاصل با اصل تفاوتی ندارد و شباهتها زیاد است؛
(البته در دسترس نبودن متن اجرایی را در جمله ای بالا ، خط سوم متنم ویرایش کردم و اضافه کردم)؛
بااحترام.
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
سلام
بله خیلی ممنونم از توضیحاتتون
برای اینکه سوتفاهم ایجاد نشه برای مخاطبین توضیح دادم.
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما چطوری دووم آوردیم؟ چجوری همدیگه رو نکشتیم؟ عصبانیتمون نجاتمون داد.
گاهی وقت ها میخوام برم
نگاهم کن تا برم
من همیشه از طبیعت وحشت داشتم نه آغازی نه پایانی
من همیشه از ترس طبیعت به آغوش تو پناه می بردم و حالا تو کاملا طبیعی بودی
پیش از آشنایی با تو چیزی از خواستن یه مرد نمیدونستم. چیزی از اشتیاق نمی دونستم.
خیال می کردم تو وجود هر مردی بخشی از یه عشق گم شده است که میشه پیداش کرد. واقعا هم توی مردا پیدا می کردم. چیزایی رو که خیال می کردم عشقه.
تو حسادتشون، تو غیرتی شدناشون، تو نگاههای هیزشون... دست کم بارهای اول اینطوری بود.