رو تخت بیمارستان کنار هم افتاده بودیم بهش گفتم بچه مون گفت بابام کجاست نگى مرده ها ، گفت نگام کن ، گفتم بگو نفس کشید ، بگو خوب نفس کشید ، گفت نگام کن ، گفتم بگو جاى مادرش ، نفس کشید جاى خواهرش ، جاى برادرش که به خاطر چپ دست بودن نتونست کنکور بده ، گفت نگام کن ، گفتم بگو نفس کشید خوب نفس کشید ، نگى مرده ها بگو جاى صادق جاى صداقت با صداقت نفس کشید ، بگو تو شرجى نفس کشید ، تو شرجى جنوب خوب نفس کشید بگو باغ زهرا یه چیزایى یادش مى آد گفت نگام کن گفتم بگو تو ختم پدرش با هر نفس عبدالباسط نفس کشید ، بگو انقدر میون فکر و قهوه و خیابون نفس کشید که تنهایى ىِ چاقوى دسته سفید شد تو پاهاش بگو بابات آدم عجیبى بود با پاهاش فکر مى کرد ، راه مى رفت فکر مى کرد ، به خنده فکر مى کرد گریه مى کرد ، خنده گفت نگام کن ، به هر کى مى پرستى ىِ دقیقه نگام کن شصت ، پنجاه و نه ، پنجاه و هشت ، پلاک پنجاه و هفت ...
بعد از دیدن نمایش روایت ناتمام یک مربع خالى این کلمات رهام نکردن تا بنویسمشون ، پیشنهاد مى کنم اجراى میلاد رو از دست ندین چون بعد از دیدنش مى تونین متن درون خودتون رو کشف کنید و بنویسید همونطور که میلاد تونسته ، متن درون خودتون رو ، متن روزهاى رفته ...
| نمایش روایت ناتمام یک مربع خالى تماشاخانه موج نو| | تهیه بلیت : سایت تیوال |