در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش امروز، روز خوبیست برای مردن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:31:02
امکان خرید پایان یافته
۱۰ شهریور تا ۱۵ مهر ۱۳۹۸
۲۱:۱۵  |  ۱ ساعت
بها: ۳۰,۰۰۰ تومان
مونا یک دختر جنگ زده هست که در ادامه ماجراهایی که برایش اتفاق افتاده، در خانه ای مخروبه و خالی از سکنه زندگی میکند. یلدا که در زمان جنگ به همراه خانواده اش به کشوری دیگر مهاجرت کرده، به ایران می آید که خانه پدریش را بفروشد. او تصمیم میگیرد که برای آخرین بار خانه را ببیند و از آن فیلم بگیرد. او در خانه با مونا مواجه میشود. مونا سوژه ی خوبی برای فیلمش است ...

یادداشت کارگردان:
جنگ جغرافیا نمی شناسد. اگر در نقطه ای از کره زمین آتش جنگی برافروخته شود، شعله آن به وسعت کره زمین گسترش می یابد.
جنگ تنها ویرانی نیست. اما ویرانی زائیده ی جنگ است. آیا پس از هر ویرانی زایشی پدید می آید؟
من در میانه ی اثر ایستاده ام و زایش را جستجو میکنم. در پی این زایش، چالش من با واقعیت و حقیقت است. با فرم و محتواست. با دو مدیوم است.
و در پی این چالش ها، خواست من این است که به ترکیب تازه ای دست یابم.

 

بخشی از نقد انیس دوپف در مجله فرانسوی موومان بر روی نمایش: «امروز، روز خوبی ست برای مردن» در فستیوال فیلاتوره، مولوز، فرانسه 2018
این نمایش، محتاطانه مسیر بازگشت به خویش را ترسیم می‌کند که شاید تنها مسیر وصولش از راه «دیگری» باشد.
اثر چندوجهی برادران هاشمی که توجهی ویژه به تصویر دارد،به واسطه‌ی ظرافت ترکیب‌های بصری و صحنه‌پردازی های دیداری‌اش،ما را شیفته‌ی خود می‌کند.
نمایشی که در آن درخت کوچک نارنج،دیوار ورودی و خاطرات کودکی،پژواکی به مراتب رساتر دارند از دنیای بیرون که لالمانژ گرفته و برای همیشه خارج از میدان دید،مانده

Coproduction and creation residency La Filature, Scène nationale de Mulhouse
Coproduction Bozar, Centre for Fine Arts, Brussels

گزارش تصویری تیوال از نمایش امروز، روز خوبیست برای مردن / عکاس:‌ رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› اثری غیر متعارف و شهودی

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی، جنب خانه هنرمندان، تماشاخانه ایران‌شهر
تلفن:  ۸۸۸۱۴۱۱۵_۸۸۸۱۴۱۱۶

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ایران تئاتر- رضا آشفته
نمایش «امروز روز خوبیست برای مُردن» درباره مرگ و رستگاری فردی است و به گونه در پس یک ویرانی و زوال فردیت و هویت یک زن رستگار شده را بر ما نمایان می سازد و از آنجا که پرداختن به وجوه و ابعاد روحانی مهمترین بخش زندگانی هر انسانی است، می توان این نمایش را در زمینه تئاتر شهودی بررسی کرد.

شاید ما به امر واقع گرا و واقع نما از منظر حسی نگاه بکنیم و با اشخاص و موقعیت ها ارتباطی حسی برقرار کنیم و با آنها همذات پنداری نیز کنیم و در نهایت با دیدن چنین آثاری دچار کاتارسیس (پاکسازی روان) شویم، ارسطو نخستین نگارنده این روال تئاتری است و استانیسلاوسکی آن را در متد بازیگری اش به سرحد بسامانی و کارآمدی رسانیده است. یک نوع دیگر از تئاتر که با تکیه بر ساختگی بودن رویدادها و در پرهیز از ارتباط حسی با اشخاص نمایش شکل می گیرد و در نهایت با ایجاد فاصله و گسست حسی منجر به ارتباطی منطقی و استدلالی خواهد شد که این تئاتر روایی خواهد بود و برتولد برشت سرآمد این مکتب تئاتری است. اما نوعی دیگر از تئاتر هست که اتفاقا نمونه های بارز و کارآمدش را می شود در تئاتر شرق جست­وجو کرد. این نوع تئاتر که انسان را از منظر والا می نگرد و حتی گاهی آن را قدسی می نماید، تئاتر شهودی نام می گیرد. تئاتری که به دنبال کشف و شهود از موقعیت هاست و می خواهد ما را بیشتر متوجه ابعاد پنهان وجود و رازآمیزی های هستی گرداند و از تئاتر نوی ژاپن گرفته تا کاتاکالی هند، اپرای پکن چین و تعزیۀ ایران و... اینها در خود نمونه های درخشانی از تئاتر شهودی را بارها ارائه کرده اند و نمونه هایی همانند «امروز روز خوبیست برای مُردن» نیز نمونه ای نوین و امروزی از شرایط نزدیک به تئاتر شهودی برخوردار است و از نام نمایش نیز مشهود ... دیدن ادامه ›› است که در این روز مرگی رُخ می دهد و از لحن این جمله نیز بیشتر برمی آید که اگر مرگی هست با گزینش و دلبخواهی به سراغش خواهند رفت. چنانچه در ایثارگری ها و جانثاری ها نیز برخی خودخواسته در کام مرگ فرو می روند و این گزینش همواره به نیکی و بزرگی یاد شده است.



جهان والا

در نمایش «امروز روز خوبیست برای مُردن» ما با جهان والا در ارتباط هستیم چنانچه از آغاز نمایش نیز یلدا زیر آوار است و انگار هنوز نیمه جان و به جای آنکه آرزویش نجات از زیر آوار باشد، گزینش مرگ در چنین روزی است بنابراین مرگ اندیشی و مرگ خواهی به عنوان امری مهم در روال زندگی ما را در این سیر نمایشی به دنبال خواهد کشانید. در این مسیر هویت دوباره یلدا برایمان آشکار می شود. دختری که از کودکی و زمان جنگ از ایران مهاجرت کرده و حالا برای فروش خانۀ پدری اش به ایران آمده اما به طور ناگهانی با یک مهمان ناخوانده در آنجا همراه می شود. زنی به نام مونا که جنگزده و آبادانی است و پس از سالها زندگی در شیراز برای یافتن آرامش به تهران آمده و حالا در این خانۀ رو به ویرانی زندگی می کند. این خانه را بنگاه محل اجاره داده و مونا در برابر این مالک ناگهانی حالت عصبانی و هجمه ای می یابد. بنابراین یلدا می رود که فردایش با سند خانه برگردد و این خود دیباچه ای است برای آشنایی و اینکه حالا یلدا دوربین اش را در برابر بیگانه ای بگیرد که هر لحظه برایش آشناتر می شود و البته در آغاز مونا مخالف دوربین بوده اما وقتی متوجه می شود که یلدا فعلا از فروش خانه پشیمان شده، در برابر دوربین از خود و خانواده و آوارگی هایش در همه این سالها می گوید. انگار او دریچه ای می گشاید رو به همه دردهای موجود و به گونه ای یلدا را با مفهوم زندگی آشنا می گرداند و زمینه تلاطم و تحول را ایجاد می کند و چه بسا با رفتن ناگهانی مونا، دیگر یلدا عزمش را جزم می کند به ماندن و اوست که آستین همت بالا می زند برای آبادانی دوباره خانه اش... بی خبر از سرنوشت که این گونه برایش رقم می خورد، اینجا خانه ابدی اوست.



حالت القاگر

نمایش در ساختار نیز به گونه ای است که همه چیز حالت القاگر بیابد و بتواند ما را در فرآیند تلقینات رو به پیش مسحور خویش گرداند؛ انگار ما نیز در روال رو به پیش یلدا، از درک مفهوم انسان دردمند یا ژرفا بخشیدن به زندگی در شرایط سخت و ناهموار، از بسیاری توهمات و لذت ها و وسوسه ها باید به ناگهان چشم بپوشانیم و خود را در مسیری قرار دهیم که در آن مرگ اوج و عروجی است که بی چون و چرا برای همۀ انسانها خواهد بود و این شتری است که روزی یا شبی در خانه هر یک از ما خواهد نشست و چه بهتر که ما نیز با فهم و ذوق مرگ را به سوی خود بخوانیم یا مرگ درنگی باشد برای پیش گیری از بیهوده ای که زندگی ما را دچار کژ راهه های بسیار خواهد کرد و چه بهتر که در این توفانی شدن ها به دنبال آرامش بی پایان باشیم. اینها همان حس و حال های موجود است که در برخورد بازیگران و ماهیت تصویری و کلامی و درواقع برخورد و درهم تنیدگی سینما و تئاتر پیش رویمان قرار می گیرد. ذهن از منظر تصاویر و سینما ما را دچار کنکاشی سیال می کند و ما در جهانی سیر خواهیم کرد که در آن خیلی ساده و حتی در مواردی خیلی پیش پا افتاده چیزهایی را می بینیم که در آن زندگی باید مفهوم داشته باشد چنانچه درخت نارنج درآن خانۀ ویران و موریانه زده ریشه گرفته است و نیازمند آب بسیار است تا به میوه و عطر دلنشین فرجام یابد.

سینما ابزاری است برای نشان دادن واقعیت های آشکاری که زودگذر است و ما را در تلاطمات روحی و روانی شخصیت دچار دگرگونی و فهم دقیق تر روابط انسانی می کند و به مرور ما را نیز دچار تلاطم و درواقع درک ژرفای وجود خواهد کرد. کلمات افسونگرند اما ساده و صمیمی در روال بازی ها ما را افسون می کنند. نوعی بازی ها مینیاتوری است که باید در مکتب شیراز و برگرفته از شیوه مخصوص امیررضا کوهستانی دسته بندی اش کرد. کمال هاشمی دستیار و شیوا فلاحی بازیگر کارهای آغازین امیررضا بوده اند و درک درستی از این شیوه بازیگری و در نهایت جلوه گری میزانسن های کم تحرک و آرامش بخش داشته اند. نوعی مواجهه که زبان حالش تلقین و بیداری روحی و روانی را به دنبال خواهد داشت. ترکیب بندی هایی که در آن افسونگری در مدار هیپنوتیزم کلمات و تصاویر ممکن خواهد شد. بازیگران هم در نرمای وجود خویش در مدار این افسون شدگی و بی اراده دارند این بازی را به ما نمایان می سازند. کم تحرک و کم حرف می نمایند چون دیگر حرف زدن ها هم آن حس و حال های هیجانی را برنمی انگیزد بلکه ما را با کم مایگی درازای کلماتی همراه می کنند که انگار هیچ چیزی نیست و رخدادی را به چالش نمی کشند.



مرکز ثقل

شیوا فلاحی دیگر مرکز ثقل کارهای کمال هاشمی شده و به درستی می تواند ذهن و روان مخاطبان را در این تلاطم روحی به بازی بگیرد و نگذارد از این راه بلند و بی پایان به بیرون نگاهی بیندازد، باید که همه هوش و حواسش به دنبال کردن همین راهی باشد که فلاحی در نقش یلدا برایمان تدارک می بیند. او دارد مرگ را بازی می کند و یا آهسته آهسته به دنبال مرگ می رود. این مرگ خود خواسته از یک نقطه ای که آوار را بر سرش می بینیم و لمس می کنیم که این دگرگونی ها دارد پایان خوبی می یابد و خیری هست در تکامل این فرد، به نوعی دارد رستگاری فردی اش را نمایان می کند بی آنکه بخواهد انکار کند که در آن بیرون، رستگاری اجتماعی ممکن نیست و با رفتن مونا، انگار همه چیز با همان آوارگی ها، فقر زدگی ها و بیچارگی ها دنبال خواهد شد و تنها یلداست که در بلندای نامش که یک شب بلند و بی مانند را تداعی می کند که در آن سرور و شادکامی روی می دهد، مرگش نیز بیانگر چنین حال و هوایی است. مرگی که در آن، آغاز و زایش دوباره ای خواهد بود که انسان می تواند به معنای دقیق تر خویشتن نزدیک شود.

سارا سجادی هم نویسنده بوده در این نمایش در کنار جمال و کمال هاشمی که هر دو برادر به درستی نویسندگی خلاق را در پیش گرفته اند، و حتی از نفر سومی که یک زن است خواسته اند در این بازی همراهی شان کند که بتوانند زنانگی بسامان تر را در روابط و دیالوگ ها و تک گویی های مونا و یلدا جاری سازند. هم او نقش بازیگری را بازی می کند که درواقع نقش دشواری نیزدارد. کار او سخت است برای اینکه باید در برابر دوربین مختصری از زندگی اش را بگوید که هیچ آدمی را تاب شنیدنش نیست. یک کودکی سرشار از خوشبختی در آبادان که با هجوم هواپیماهای جنگی و بمباران این شهر از بین می رود. اینها جنگزده اند و به شهر شیراز پناه می برند، شهری که در آن باید ریشه بگیرند اما نمی گیرند. پدری که در این شهر می میرد و مادر را دچار جنون می کند که دست به خودکشی بزند یا در تیمارستان نگهداری شود چون خواسته دخترش را بکشد! عشقی که باید در همان آغاز به دلیل بی خانمانی مونا از بین برود و بعد هم تنهایی و تداوم آوارگی در تهران! همین کلمات و روایت دیگر اتکایشان به یک قصه خطی نیست بلکه در مدار رنج هایی است که باید لمس و باور شود. اگر بازیگر این زندگی را نفهمد از بار شهودی کلمات و درواقع سنگینی درد حامل روایت ها کاسته خواهد شد. بنابراین بازیگر شاید به ظاهر بی تفاوت و درواقع در باطن دردمند به این روایت ها هویت می بخشد و فضا را اشباع میکند از حس و حالت هایی که هم یلدا و هم ما را متاثر می گرداند.



مفهوم تئاتر

داد و دهشی درمی گیرد این همان مفهوم دقیق تئاتر است که در اکنون بودنش هیچ شک و تردیدی نیست و از سوی دیگر در مدار تلاطمات، ما دچار چالش های درونی تر و ذهنی تر خواهیم شد تا اینکه بخواهیم دچار واقعیت های خطی و نمایشی شویم. این نوع مواجهه فراتر از حس و عقل ما را دچار تلاطم و درک روحی و روانی از یک رویداد خواهد کرد و در پایان نیز مرگی که خاستگاه هر نوع تراژدیی هست رقم خواهد خورد و فرجام یلدا قهرمان اصلی مرگ است؛ مرگی که در یک اوج رقم می خورد و در فرود و گره گشایی اش پذیرش آن مرگ خیلی ناب و شیرین اتفاق می افتد و ما نیز چون یلدا پذیرای چنین مرگ راحتی با رویاهای دنباله دار خواهیم شد. البته این مرگ برای کمتر کسی رُخ می دهد اما هستند کسانی که به هر تقدیر دچار سرنوشت زیبا خواهند شد و می دانیم در مدار دنیا و زندگی دنیوی چنین چیزی یافت نمی شود.
میترا این را خواند
نیلوفر ثانی و مریم اسدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت جناب آقای سعید طباطبایی(نویسنده) در روزنامه ایران،بر نمایش:

نورافشانی ماه بر فراز ویرانی
یادداشتی درباره نمایش "امروز روز خوبی است برای مردن"
سعید طباطبایی
"امروز روز خوبی است برای مردن" نمایشی است به کارگردانی کمال هاشمی، که این روزها در سالن استاد سمندریان تماشخانه ایرانشهر در حال اجرا است. نمایشی از هر سو متفاوت، نمایشی که چون نامش ما را به مواجهه فرا می‌خواند. "امروز روز خوبی است برای مردن" اصطلاحی در زبان انگلیسی است و اغلب در مورد مواجهه مشتاقانه با جنگ‌های میهن‌پرستانه به کار می‌رود. در این نمایش هر چند پیامدهای جنگ موضوع اصلی است اما اشتیاق مواجهه، مواجهه مخاطب است با اثری که از فروپاشی و زوال سخن می‌گوید. نخستین مواجهه مخاطب، پس از آن که در سالن می‌نشیند؛ پرده‌ شفافی است که صحنه را به دو بخش تقسیم کرده است. بخش جلویی پرده، قاب سینما می‌شود و بخش پشتی، جایگاه ایفای نقش دو بازیگر نمایش است. از همین جا است که مخاطب در این نمایش با تلفیق سینما و تئاتر روبرو ... دیدن ادامه ›› می‌شود و تا آخر با آن مواجه خواهد بود. بازیگران هم بر پرده حضور دارند و هم بر صحنه، و از قاب این دو رسانه با هم به گفتگو می‌پردازند. روایت نمایش در هر دو قاب به موازات پیش می‌رود. روایت مواجهه دو انسان در خانه‌ای رو به ویرانی، روایت دو انسان که هر دو به نحوی متفاوت از جنگ و وطن گریخته‌اند و اینک با هم و با گذشته خویش مواجه می‌شوند. گذشته‌ای که هم برایشان نوستالژیک است و هم سرنوشت‌شان را دستخوش ویرانی کرده است.
یلدا از مهاجرت بازگشته تا پس از سال‌ها هم خانه پدری و وطن را دوباره ببیند و هم اگر دست داد فیلمی بسازد. اما مونا که دختری جنگ‌زده است از مشکلات بی‌شمارش گریخته و از خانه کودکی یلدا سر درآورده است، جایی که مواجهه اتفاق می‌افتد و روایت شکل می‌گیرد. جایی که احساسات درونی این دو شخصیت در این مواجه رخ می‌نماید و کنش روایی تحقق می‌پذیرد. اما مواجهه در این نمایش یک ساعته به همین جا ختم نمی‌شود. رفتن مونا، ماندن یلدا و فروپاشی خانه پایان کار نیست. پایان، مواجهه امید است با زوال. مواجهه نورافشانی ماه است بر فراز ویرانی. مواجهه‌ای که همچنان مخاطب آگاه را به چالش می‌کشد و در خانه پرسش می‌گذارد.
"امروز روز خوبی‌است برای مردن" نوشته کمال هاشمی، جمال هاشمی و سارا سجادی است و تهیه کننده آن محمد منقا است. نمایشی که با بازی شیوا فلاحی و سارا سجادی بر صحنه اجرا است. نمایشی که می‌توان به مشتاقان مواجهه‌ای تازه پیشنهادش کرد.
ملیسا برسام این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

◽️یادداشت جناب آقای مسعود میری(مولف،روزنامه نگار و شاعر) بر نمایش:

امروز روز خوبی ست برای مردن تئاتر نو را به نمایش می گذارد . در آغاز عنصر غافلگیری ما را در بر می گیرد . ما با نمایش فیلم روبرو هستیم یا با تیاتر - سینما؟ راستش در باب این نمایش حرف های زیادی دارم که با کارگردان موفق - کمال هاشمی - و یکی از دو بازیگر - سارا سجادی - این نمایش عالی در میان گذاشتم . توصیه می کنم تئاتر دوستان این کار موفق را از نظر بگذرانند و تماشایش را از دست ندهند. "امروز روز خوبی ست برای مردن" نشانی از ژرفای فهم زوال و فروپاشی ست که در چشم انداز مرگ اجتماعی خود را بازگویی می کند . ما تمام نمایش را در پرده ای حایل می بینیم : پرده ای که تاریخ و زمان را نمایندگی می کند . و این اولا موجب رقیق شدن رنج واقعیت می شود و ثانیا کاری درخشان را در اثر به انجام می رساند: واقعیت به واقعه ارتقاء می یابد . اثر از این پس در مفهوم مواجهه بازگویی را آغاز می کند . مواجهه به مثابه امری اجتماعی که مسئله ها یا پرابلم های نفسانی ما را عریان می کند . مواجهه از نعمت صُدفه و اتفاقی بودن رخدادها بهره می برد ، و این یعنی اثر در بطن واقعیت ، طبیعت واقعه را تولید خواهد کرد. امروز روز خوبی ست نمونه ای مثالی از فاجعه است ، فاجعه ای که در سطح انسانی و اجتماعی خود را پهن کرده و نوعی زوال عمومی را پیش چشم می آورد . این فاجعه البته رنج و محنت عمومی شده را از امری واقعی فراتر می راند به پرتوهایی فلسفی سوق می دهد . با این همه هر گاه پرده برافتد نه توی اجتماع مانی و نه تصویری که به "منِ" منشق و چند پاره متصل است ، بلکه رنجی ... دیدن ادامه ›› سر بر می آورد که یک یا چند نسل رو به زوال و گرفتار فاجعه آن را از سر گذرانده اند . داستان این نمایش مدرن از دست دادن مادر است ، مادری که از آغوش مادر جسمانی آغاز می شود و در مادر نمادین ، به وطن و خانه خود را به پیش می راند . اما وقتی کودک از پستان مادر گسسته می شود ، تازه خود را در می یابد و رشد می کند اما در مادر نمادین خود را گسترش می بخشد . زوال اما کاری باژگونه می کند : مادر نمادین به قدر کفایت آغوشی رشد یابنده و توسعه بخش ندارد تا فقدان مادر نخستین را التیام بخشد . داستان نمایش این فقدان ها را برجسته می سازد و از آن چشم نمی پوشد . امروز روز خوبی ست فرصتی ست تا این مواجهه خود را در ما تُنُک کند و رنج از یاد نرود ، رنج تهیدستی و فقری که به انهدام خواهد انجامید . سخن بسیار است اما بهتر است نمایش را ببینید ، آنوقت می توان بسیار از آن سخن گفت . نمایشی با متن خوب ، بازی خوب و شیوه ای نو در عرضه و بیان .
امیر مسعود و میترا این را خواندند
mahaya این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید