زن نشست
و چشم هایش سرشار از ترس
نگاهش به فنجان واژگونه ام افتاد
گفت : پسرم نترس
عشق از آن تو و سرنوشت توست
پسرم
هرکس به راه محبوبش بمیرد
در شمار شهیدان است .
و فنجان تو
دنیایی ست سرشار از وحشت
و زندگی ات ، سفرها و جنگ ها ست .
چه بسیار عاشق
... دیدن ادامه ››
می شوی
و بسیار می میری
بر تمام زنان زمین دل می بازی
و برمی گردی چون پادشاهی شکست خورده
پسرم طالع بسیار دیده ام
فال بسیار گرفته ام
هرگز ندیده و نخوانده ام
فنجانی چون فنجان تو
و اندوهی شبیه اندوه تو
سرنوشت تو
بی بادبانی در دریای عشق
که هزاران بار
عاشق می شوی
و هزاران بار برمی گردی
چون پادشاهی مخلوع
-قسمتی از شعری از نزار قبانی
حیف این تئاتر که سالنش پر نمیره.
حیفه.