رکسانا نمایشنامهای در ده سرود و یک پرولوگ با درونمایۀ عشـق و بنمایۀ مرگ.
پارازیت، مادر، همسرایان، کاپیتان، نوجوان، رکسانا و دکترشخصیت های نمایش هستند. اسامی همه عاماند، و به شکلی نمادین مخاطب را با یک جامعۀ ملتهب روبهرو میکند؛ اما با به میان آمدن نام "رکسانا" همگی تبدیل به کاراکتر میشوند و نه تنها قهرمان داستان (نوجوان) بلکه تمام شخصیتها به نوعی روانپریش بهنظر میرسند. این اثر، شرح جامعهای تبدار است که با هذیانگوییِ آگاهانه مخاطب را با خود پیش می برد.
"چنین به نظر می رسه که در هر حال انسان برای سریع بلعیده شدن آفریده شده."
چنان که از جملۀ پایانی پارازیت پیداست "ما انتظار می کشیم" پایان نیز قطعی نیست و شاید این نزدیکترین روایت است به حقیقتِ زندگی و هستی.
چیزی که خلق شده، به هر حال تولید شده!.
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کاری قابل تامل و دیدنی. باید با حوصله دید، باید چشمانی بازتر داشت و قلبی ناآرام تر.
شاید متن یه جاهایی باید به مخاطب تنفس میداد چرا که هجوم اینهمه «حقیقت فقط سیاه تر میکنه این تاریکی رو». شایدم نویسنده میخواسته مث رژه ی نظامی حرفهاشو بکوبه توی مغزت. اما چه فرقی میکنه؟ چه بکوبه توی مغزت چه با مهربانی برات زمزمه کنه، حقیقت حقیقته. فقط بازی هامون فرق میکنه.
من کارگردانی این اثر رو دوست داشتم. شاعرانگی داشت، نور و رنگ داشت، موسیقی داشت. ولی میخوام بگم حتی اگر موسیقی هم نمیداشت یا کمتر میداشت هم نمایش اثر خودش رو به درستی میذاشت ولی خوب چاره چیه که این متن با موسیقی بهتر پایین میره. مث لیوان آبی روی قرص...
نمایش زیبا و بسیار مفهومی و عجیبی بود. بازی و کارگردانی فوق العاده ای داشت. تبریک به تک تک هنرمندان پرقدرت این اجرا.
نمی دونستم ستاره دادن به چه صورت بود و بزرگ ترین ستاره رو کلیک کردم امیدوارم درست نمره داده باشم. عالی بود تشکر