در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم‌تئاتر زندگی در تئاتر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:22:18
بها: ۴۵,۰۰۰ تومان
+ ۱۰% مالیات ارزش‌افزوده

 برگزیده بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری مرد و کاندید طراحی صحنه از شانزدهمین جشنواره تاتر دانشگاهی ایران

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خواب میبینم توو یه مکعب شیشه ایه معلق تو فضا زندانی ام،
آدمهای زیادی دور این مکعب جمع شدن تا منو تماشا کنن
مادرا منو با انگشت به بچه های کوچیکشون نشون میدن، چون درس عبرت بگیرن ...
خواب میبینم ...
آخ که منو از جا کندید و بردید توی فضای نمایش زندگی در تئاتر. چقدر دوست‌داشتنی بود برای من...
۰۵ فروردین
همیشه درس عبرت بودمو و دریغ از یکبار الگو شدن
۰۷ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اون لحظه که love is blindness پخش شد

تو تئاتر مستقل

ردیف ۲، وسط
.
.
.
.
تانیا و مهرنوش این را خواندند
مرتضی سوری، بامداد، امیر مسعود، سپهر امیدوار و نفیسه نوری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جانی میدونستی اون قدیما وقتی یه نفر خوشتیپ میکرد میگفتن یارو خودشو عین هنرپیشه ها سه تیغ کرده ... یعنی عین ما جان ... درست فهمیدی جان؟ یعنی عین من و تو ....
آینه ها دروغ نمیگن جان

تمام روحمو توی این صحنه جا گذاشتم...
تمام زندگیمو ...
تمام سالهای دانشگاه هنر رو ...
تمام تمرین ها و پلاتو های بین ... دیدن ادامه ›› کلاس ها رو
تمام فیلمبرداری های شب کاری رو
تمام روز های بی سرپناهی و بی پولی رو
تمام اشک های زندگیمو برای این صحنه ریختم و میریزم
زندگی در تئاتر ...گذر از جوونی تو تئاتر و حالا ... هیچ
کاش الان توی اون سالن کوچیک شهرزاد بودم...داشتم این‌نمایش رو می‌دیدم? همون لحظه همون ساعت?
۲۷ آذر ۱۴۰۰
خداروشکر ادمایی هستن که میشه باهاشون درباره ی زندگی در تئاتر حرف زد ... درباره ی تئاترهایی که مردم عام ندیدن و نمیشه باهاشون حرف زد... درباره ی سقراط... درباره ی شکار روباه... درباره ی فنز... درباره ی سینماهای من... درباره ی هملت اوستر مایر ... درباره ی صحنه ی گریه ی رابرت تو بغل جان با زانو های خمیده ... وقتی که میگه ما حق داریم استراحنت کنیم جان ... کار ما خیلی سخته... ببینم تو میخوای تا صبح وایسی اینجا و به من دستور بدی استراحت کنم ؟ برو بیرون جان ... تو شکستن منو دیدی جان ... بست نیست ؟ بیشتر ازین میخوای ؟
۲۹ آذر ۱۴۰۰
میثم هنزکی
کاش خدا قدیما رو برگردونه …
کاش اون روزا برگردن که با 5تومن میرفتم تو سایه اجرا میدیدم ... بعد با 15 تومن ولی رو زمین با 7 و پونصد ... بعد ایرانشهر 25 تومن ... کاش برگردم به اون روزی که برای اولین بار بعنوان دانشجو رفتیم سر تمرین خاطرات و کابوس ها... کاش برگردم به بهمن 92 تالار وحدت سقراط اون لحظه ای که قوطی ها ریختن کف زمین ... کاش دوباره بریم تو حافظ ردیف کناری بشینیم... کاش نور سالن خاموش بشه و ما 10 ثانیه ی کامل تو خاموشی منتظر نور صحنه باشیم ... کاش یکی وسط اجرا سیگار بکشه و بوش توی سالن پخش شه ... کاش...
۲۹ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید