سفر این هفته را به مقصد آبشار هریجان واقع در روستایی با همین نام در نزدیکی گردنه هزارچم در جاده تهران - چالوس و خوانش کتاب آس و پاس در لندن و پاریس با همراهی آقای بهمن دارالشفایی آغاز میکنیم. بعد از صرف مهمترین وعده روزانه به سمت مقصد در حرکتیم و اینطور که پیداست بیشتر دوستان سررشته ای در ادبیات دارند و البته دکتر و مهندس صنایع هم رشته آقای دارالشفایی هم کم نیستند. مسیر پیاده روی را در جاده ای ماشین رو که البته کوتاه هم نیست با مه ای غلیظ که تمام روز را به وهمی بی بدیل مانند کرد اغاز میکنیم. نمیدانم بخت با ما یار بود یا نبود! که شرایط خوانش کتاب در طبیعت میسر نشد و بعد از نوشیدن چای ذغالی گل گاو زبان و پونه تعدادی از همسفران همراه آقای سیاوش رامش تورلیدر بی مثالمان به سمت آبشار هریجان عزیمت کردیم. صدای آبشار نزدیک و نزدیکتر میشد و مه غلیظ، آقای رامش با توصیف مناظر اطرافمان که هیچ دیده نمی شدند گستره ی دیدمان را وسعت می بخشیدند.
از انجایی که هنوز کار نیمه تمام بود و کتابمان بی خوانش مانده بود در همان رستوران صرف صبحانه به کتابخوانی نشستیم که با تأکید آقای دارالشفایی به حقیقی بودن وقایع، هیجان گوش جان سپردن بیشتر و بیشتر میشد و میدانید که کتابخوانی، چای و پذیرایی چه لذتی دارد.
حال که سفرنامه را مینویسم سفر وهم آلود به پایان رسیده است!
به روایت سارا تهرانی