سفر ما از ساعت ۷ و نیم غروب آغاز شد و وقتی همه ی همسفران حاضر در میدان آرژانتین سوار شدند به سمت فلکه ی دوم صادقیه رفتیم تا دوستان غرب تهران هم به ما بپیوندند. در اتوبوس با همدیگر بیشتر آشنا شدیم و فضا گرم تر شد. استراحتی کردیم و موسیقی گوشنوازی شنیدیم و به رستوران مارال رسیدیم. هر کسی هر چه برای شام برای خودش تدارک دیده بود را در کنار بقیه صرف کرد و باز در اتوبوس جمع شدیم تا کمی استراحت کنیم و برای هیجانی که پیش رو داشتیم سر حال تر شویم. ساعت ۲ بالاخره در دل کویر اتوبوس توقف کرد و ما قدم بر خاک نرم کویر گذاشتیم. سرمای بهمن ماه را به عشق تماشای ستاره ها و گرمی دوستان همسفر تاب آوردیم و هنگامی که آتش شعله کشید، محو تماشای زیبایی اش شدیم. گپ و گفتگو و مراسم تولد دو تن از دوستان وجودمان را گرم تر کرد و سیب زمینی ذغالی بزم مان را کامل کرد. تا طلوع خورشید بیدار ماندیم و شفق کویر دلمان را ربود. حالا وقت صرف صبحانه ای مفصل و خوش آب و رنگ بود که برایمان تدارک دیده بودند و انرژی را به تن های کمی خسته مان برگرداند. پس از صرف و صبحانه و استراحت در کاروانسرا به سمت کویر رفتیم تا قدم بزنیم و لذت ببریم. آنجا بر خاک نرم و خوش رنگ کویر قدم گذاشتیم و پس از زمانی که برای خودمان گشت و گذار کردیم دور هم جمع شدیم و گپ چالش برانگیز و جذاب موسیقی با حضور استاد علی شمس جنبه ی جدیدی به سفرمان بخشید. نغمه های ساز که چند نفر از همسفرانمان همراه داشتند هم دیگر نور علی نور شد. عکس های زیبا اندکی از لذت مان را ثبت کرد و سپس به کاروانسرا گشتیم. ناهار هم مانند صبحانه خوش آب و رنگ و سالم و با سلقیه تدارک دیده شده بود و ما پس از صرف ناهار کمی استراحت کردیم و به سمت دریاچه نمک حرکت کردیم. دریاچه که از معدود دوران های پرآبی اش را می گذراند و بسیار زیبا و دل انگیز به چشم مان آمد. غروب خورشید کویر هم به اندازه ی طلوعش زیبا و آرامش بخش بود. در ادامه ی سفر به شهر زیرزمینی نوش آباد رفتیم و با راهنمایانی که منتظرمان بودند به یکی از عجیب ترین شهرها در دل زمین سرک کشیدیم و چند دقیقه ای از تمدن و تاریخ دور شدیم و باز هم از هوش و ذکاوت گذشتگان مان شگفت زده شدیم در برگشت، شادتر، رهاتر، آرام تر و در اتوبوس استراحت کردیم و شگفتی ها و لذت ها سفر را مزمزه کردیم تا حوالی نیمه شب به تهران رسیدیم و امید سفری دوباره در دلمان باقی ماند.