در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش چشم بر هم زدن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:40:28
امکان خرید پایان یافته
۲۰ خرداد تا ۱۷ تیر ۱۳۹۷
۱۸:۳۰  |  ۱ ساعت و ۲۰ دقیقه
بها: ۳۵,۰۰۰ تومان

برگه اجرای پیشین این نمایش
- بر اساس رمان «بزرگ بابای آنتن دار» نوشته فرهاد بابایی

شماره تماس جهت هماهنگی: ۰۹۳۵۵۶۲۹۸۲۲

 

گزارش تصویری تیوال از نمایش چشم بر هم زدن / عکاس: پریچهر ژیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› پوستر نمایش «چشم بر هم زدن» رونمایى شد

مکان

خیابان حافظ، خیابان استاد شهریار، روبروی تالار وحدت، سالن حافظ
تلفن:  ۶۶۷۵۶۰۴۳

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این روزا دست به دست کردن نوستالژی‌های دهه‌ی شصت با نشون دادن عکس جلد کتاب فارسی یا کارتون‌های اون زمونا دیگه یه کار تکراری به نظر میاد. ولی «چشم ... دیدن ادامه ›› بر هم زدن» آدم رو غافل‌گیر می‌کنه! نوستالژی‌بازی‌های زیکساری توی نشون دادن یه عکس، لباس یا صدا خلاصه نمی‌شه. تماشاگر رو پرت می‌کنه به ۲۰ سال پیش، وسط زندگی‌های زیر بمبارون، به دلخوشی‌های بچگی‌هامون وقتی سفره رو چسبیده به تلوزیون پهن می‌کردیم تا اوشین شروع بشه، به عروسی‌هایی که با دوتا ریسه‌ی چراغ رنگی و ۴تا آهنگ لس‌آنجلسی تکراری کلی رنگ‌وآب پیدا می‌کرد. به زور شنیدن از هم‌بازیا و گوش دادن صدای قلب دختر همسایه موقع دکتربازی. به حرفا و بحثایی که از آدم بزرگا توی مهمونیا می‌شنیدیم. نوستالژی توی این نمایش آدما رو به هم نزدیک می‌کنه. یادمون میاره که چقدر شبیه به هم بزرگ شدیم.

فضای دیداری نمایش بی‌نقصه. طراحی صحنه و لباس، موسیقی و صداها همه کمک کردن به پَروَروندن خاطره‌های گرم و روشن وسط سیاهی و درد. با وجود فضای غیرخطی و گروتسکی که این نمایش داره، بازی‌های روون و پخته از بازیگرای نه چندان شناخته شده و دیالوگای بی‌اندازه واقعی، باعث می‌شه آدم خودشو وسط این خیال ببینه و یادش بره داره یه نمایشو نگاه می‌کنه. تک‌تک شخصیت‌ها جوری واقعین که انگار سال‌هاست می‌شناسیشون. دور از ظاهرسازی‌های متداولی که برای نقش‌های بچه انجام می‌دن؛ به ویژه علی پویا قاسمی با بازی بی‌نقصش توی نقش کلیدی پسر بچه؛ جوری رفتار، حرکات و افکار یه پسر ۷-۸ ساله رو به بازی میاره که همدلی عمیق هر تماشگری رو برانگیخته می‌کنه.

با همه‌ی اینا «چشم بر هم زدن» نوستالژی‌بازی نیست. یه درام تمام عیاره از آدمایی که خیلی زندگی می‌کردن، حتی بعد از سال‌ها جون دادن و مردن زیر آوار اون دوران سیاه. نمایش پسر بچه‌ایه که سی ساله توی خودمون گمش کردیم. خاطره‌ای که دوس داره برگرده عقب و دوباره اون روزای سختو زندگی کنه. شاید این بار تونست از لابلای تصمیم بزرگترا چیزی که خودش می‌خواست رو پیش بیاره... قرصای مامانشو پیدا کنه... باباشو بغل کنه... با اوشین حرف بزنه... یا خونواده‌شو از بمبارون نجات بده.
این برای بار سومیه که «چشم بر هم زدن» روی صحنه می‌ره. ولی این‌بار با تماشاگرایی که دورنمایی از دوران سیاه جنگ جلوی روشون می‌بینن. برای ۳۰-۴۰ ساله‌هایی که با ترس و ناامنی به آینده‌شون نگاه می‌کنن، دیدن این نمایش ترس‌ها و ناامنی‌های بچگی‌هاشونو یادشون میاره با چاشنی نوستالژی‌های دوست‌داشتنی.
ممنون که مارو دیدین و برامون نوشتین دوست عزیز
۲۲ تیر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از پنجشنبه که نمایش رو دیدم هر وقت خواستم چیزی بنویسم یاد دهه شوم و منحوس و نفرین شده 60 افتادم. بغض گلوم رو گرفت یاد پناهگاه های نم کشیده و ... دیدن ادامه ›› تاریک و بد بو اون سال ها افتادم. سال هایی که از بخت بد، من تو همون شروعش به دنیا اومدم و حالا هیچ کس پاسخی براش نداره که چرا ما باید تو اون سال های بی ثبات به این ناکجا آباد میومدیم . جامعه ای اسیر عفریت جنگ، قحطی، نکبت، جیره بندی، کالاهای کوپنی صف های طولانی برای همه چیز حتی برای مردن. حالا این جامعه چرا زاد و ولد داشت رو هم ما دهه شصتی ها نمی فهمیم پدر مادرهای اون نسل چرا فرزندآوری داشتن به چی فکر می کردن که به صورت انبوه بچه می آوردن. بگذریم فقط خواستم بگم از روز پنجشنبه چی تو این ذهن مشوش با دیدن این تاتر گذشته و میگذره
یه نمایش دیدیم که اگه چاشنی شوخی و خنده پیوستش نبود ما دهه شصتی ها رو می تونست به جنون بکشونه. چرا که ما با گوشت خون و روحمون اون ترس و وحشت و نکبت رو تجربه کردیم چند بار که آژیر وضعیت قرمز تو سالن میومد من می خواستم از ترس گریه کنم همون کاری که اون وقتا می کردم. وقتی یه آبگرم کن که تهش آتیش میده رو تو نمایش دیدن من میخواست قلبم از تو دهنم بزنه بیرون که چند بار این آبگرمکن منحوس رو تو هوا دیدیم و با صدای مهیبش صدای بزرگترا رو میشنیدیم که می گفتن خدا رو شکر به ما نخورد و با یه یه مکث چند ثانیه ای به این نتیجه می رسیدن از لحاظ اخلاقی بگن که یعنی به کدوم بدبختی خورد
و با خلاصه ای که این نمایش از دهه منحوس شصت به نمایش گذاشت فهمیدیم که بی اخلاقی و به معنای بهتر سقوط اخلاقی ما حاصل همون جنگ منحوسه
این یه درد دل بود بعد از دیدن نمایش که شاید خالی شم، که شاید آروم شم
لعنت به دهه شصت و لعنت به جنگ
کار رو خیلی دوست داشتم. پرداخت شخصیت ها عالی بود طراحی لباس درست و طراحی صحنه مینیمال.
تنها ایراد بنظرم این بود که قضیه سفر در زمان کمی یهویی ... دیدن ادامه ›› اتفاق افتاد و خیلی نفهمیدم چیشد که اونجوری شد! متن یکم در اون قسمت جای کار بیشتری داشت ولی شاید فقط من از اون صحنه جا موندم.
اجرا شباهت هایی به سانتمیتر سالن انتظامی هم داشت که خاطره شیرین اون کار رو هم زنده کرد.
موفق تر باشید.