اصلا دوست نداشتم.به نظرم این قدر دیالوگ محور بود که کلا از داستان منحرف شده بود.
تموم داستان این بود که بفهمیم کی کشته سرهنگ رو؟خب اگه نمیفهمیدیم چی میشد؟
یا اصلا،دلیلشون برا استفاده نمادین از سیندرلا چی بود؟کل سیندرلا با لنگ کفشش خلاصه میشه؟چرا باید همه جا اونو جا میذاشت؟
تنها رکن مهم این نمایش بودن خانوم گلاب آدینه بود.
من از سالن که اومدم بیرون تا دو روز داشتم فکر میکردم چی دیدم و چی شد و چی بود؟
از اون همه دیالوگ طولانی و فلسفی و سوالای بی جوابی که انگار بیشتر به قصد پیچوندن بود تا بالا بردن سطح کار ،چیزی یادم نموند که بخوام بگم خوب بود.
دوستان عزیزی که کار رو دوست داشتن،نوشته های بالا تنها نظر شخصی این جانب هست و قصد توهین نیست.ناراحت نشین:)
سلام
این نمایش رو دیشب (5 شنبه - 14 / شهریور / 92) دیدم و لذت بردم .
قلباً و با کمال احترام، از زحمات نویسنده و کارگردان فکور این اثر و بازیهای روان و تأثیرگذار ارائه شده، بخصوص نقش آفرینیهای باورپذیر خانم آدینه و آقای آقاکریمی متشکرم .
البته نحوه بیان دیالوگها توسط آقای عبدی، کمی خشک و بیروح بود (بخصوص در اوایل اجرا)؛ بازی خانم طباطبایی هم در حد متوسطی بود؛ با اینحال از این دو هنرمند ارزشمند هم ممنونم .
جای من صندلی دو از ردیف یک بود. همه دیالوگهایی که تیمسار و سروان روی صندلی یا پشت پیانو می گفتند رو نشنیدم.
بنظرم تماشاگرانی که گوشه دیگه سالن نشسته بودند هم دیالوگ سرهنگ رو از دست دادن. اون فضای بزرگ صحنه سالن اصلی باضافه نحوه چیدمان دو صندلی که بازیگرها روش میشستن و حتما پشتشون به تماشاگرآن گوشه ها بود، بنظرم نمره منفی این اجراست.
سروان یه حرفهایی به سیندرلا میزد و من نمیفهمیدم و مردم یهو میخندیدن
تازه بعضی وقتا تصویر سروان یا تیمسار هم از دست میرفت!!!!