گفتمان سازی در روایت
نگاهی به نمایشنامه ”نوشتن در تاریکی” نوشته ”محمد یعقوبی”
رامتین شهبازی:
نمایشنامه "نوشتن در تاریکی" در ادامه کارهای محمد یعقوبی رویهای اجتماعی را دنبال میکند. یعقوبی در آثارش میکوشد نگاهی به روز را دنبال کند.
از منظر تکنیکی نیز یعقوبی ناخودآگاه با توجه به شکل زندگی شخصیتهایش روایتهایی گاه پیچیده و گاه ساده را برای نمایشنامههایش طراحی میکند. این نگاه در کار اخیرش "نوشتن در تاریکی" شکلی جالبتر دارد. او خودآگاه مجبور است شیوه روایتاش را در فصلهای مختلف تغییر دهد. ما با سه فضا رو به رو هستیم که سه گونه روایتپردازی متفاوت را دنبال میکنند و نکته اینجاست که یعقوبی به خوبی میتواند بین این سه شیوه انسجامی نسبی برقرار کرده و متن را از
... دیدن ادامه ››
خطر چندپارگی برهاند.
یعقوبی در نمایشنامه "نوشتن در تاریکی" برای اینکه نمیتواند به دلیل پارهای ملاحظات مستقیم درباره موضوع مطروحهاش سخن بگوید، به سمت بازی با نشانهها میرود. به همین دلیل امر خوانش نشانهها در سطح خرد و کلان در روایتپردازی محمد یعقوبی اهمیتی دو چندان مییابد. این نشانهپردازی روی روایتها نیز تاثیر میگذارد. این خوانش را با بخش اول نمایش شروع میکنیم و کارکرد آن را به بحث مینشینیم. در این فصل که در طول نمایش ادامه مییابد و یک در میان میان روایتهای دیگر توزیع میشود، با گروهی دوست و همکار روزنامهنگار مواجهیم که برای رفتن به شهرستان لنگرود برنامهریزی میکنند. آنها درباره ساعت حرکت رایگیری میکنند که این رایگیری اختلافهایی را میان آنها دامن میزند و بحث بر سر ماهیت واژگانی همچون رای گیری، دموکراسی و.... سوق پیدا میکند. یعقوبی در این قسمت از معنای تلویحی نشانههای کلامی استفاده میکند. نشانههایی که قرار است ماهیت آنها با استفاده از فرایند تکمیل داستان تبیین شوند و مخاطب از میان داستان به معنای مورد نظر نویسنده دست پیدا کند.
آنچه مسلم است در این بخش ما با دالها و مدلولهای صریح مواجه نیستیم. داستان سفر این گروه روندی است که نویسنده در متن خود برای دستیابی به یک گفتمان از آن سود میجوید. گفتمانی که یعقوبی میکوشد نه تنها از داشتههای ذهنی تماشاگر از بیرون نمایشنامه، که از آغاز در دل نمایشنامه آنها را تعریف کند. نویسند نمایشنامه "نوشتن در تاریکی" تمام تلاش خود را صرف میکند که این نشانهها جایگشتی درون متنی داشته باشند و تا آنجا که می تواند از ارجاع به دنیای بیرون متن اجتناب میکند. این نشانههای ضمنی توجه بیشتری را از تماشاگر میگیرد تا بتواند پارههای مختلف متن را از حول و حوش آنها حذف کرده و ستون فقرات معنای نشانهها را از ارتباط یکسری معانی با یکدیگر پیدا کند. البته نویسنده در انتها تماشاگر را تنها نمیگذارد و نشانههای کلامی این قسمت را در انتها با امتزاج آنها با یک صحنه پایانی و تکرار بریده بریده آنها عیان میکند و در یک یادآوری به موقع، تماشاگر را در بزنگاه درک آنها قرار میدهد. همین معناسازی نشانههای مورد نظر یعقوبی، روایت این بخش را از ساحت داستانی و کلامی خارج میکند و از سطح نشانهها نیز فراتر رفته و به گفتمان مورد نظر نویسنده میرسد که در فصل آخر به عنوان گفتوگو که نام روزنامهای هم هست که این گروه در آن کار میکنند به تم اصلی نمایشنامه بدل میشود. در این روایت نشانهای، با فرایندی جزء به کل مواجهیم؛ یعنی باید نشانهها بیان شود و بعد با توزیع آنها در داستان، معانی مورد نظر در ذهن بیننده ایجاد شود و از همه مهمتر در حین این آشکارسازی نشانهها به گونهای با یکدیگر همنشین شوند که شناخت ما را از گفتمان مورد نظر نویسنده کامل کنند و امکان درک ما را نیز از دنیای رئالیستی اثر مخدوش نکنند.
خب فکر میکنم کمی بحث پیچیده شد. در شکلهای دیگر روایتی ممکن است هنرمند از ذهنیت مخاطب خود کمک بگیرد. یعنی واژههایی را به عنوان نشانه در متن بگنجاند که این نشانهها در جایی بیرون از جهان متن معنا شوند. در اینصورت کافیست نویسنده نشانهها را درست با یکدیگر همنشین کند تا معنای مورد نظر حاصل شود که در بخش نخست نمایشنامه "نوشتن در تاریکی" داستان کمی پیچیده میشود. سارا میلز از قول میشل فوکو درباره درک ما از جهان واقعی و برخوردهای گفتمانساز نشانهها مینویسد: "نباید تصور کرد که جهان با چهرهای روشن و خوانا به ما روی مینماید و کار ما تنها این است که آن را رمزگشایی کنیم؛ جهان، در فرآیند شناخت، همدست ما نیست؛ هیچ مشیت پیشا – گفتمانیای در کار نیست که جهان را به سود ما سامان دهد. گفتمان را باید خشونتی دانست که ما در حق چیزها روا میداریم، یا به هر حال، باید آن را روالی تلقی کرد که ما بر آنها تحمیل میکنیم؛ و درست در همین روال است که رخدادهای گفتمان مبنای قانونمندی خود را مییابند."
یعقوبی در روایت بخش نخست داستان خود از تمهیدی ویژه استفاده میکند و زمان روایت را از زمان حال بیرون میبرد. ما با فردی رو به رو هستیم که از داخل یک گوشی تلفن همراه مشغول شنود گفتوگوهای تعدادی دوست است که بعدتر آنچنان که در گفتوگوی میان او و شخصیت صاحب تلفن همراه میآید، در مییابیم که این گفتوگوها ضبط شده بودهاند. بنابراین اگر زمان شنود را زمان حال در نظر بگیریم، فعل گفتوگوها به زمان ماضی باز میگردد. اما همانگونه که آمد، این نکته نیاز به تمهید دارد. تمهید هم این است که ما با یک راوی غیرمستقیم رو به رو هستیم. یعنی شخصی که گفتوگوها را شنود میکند. ما نیز همراه او این گفتوگوها را میشنویم. بنابراین ما جهانی را میبینیم که از منظر ذهن شنونده گفتوگوها تصویر میشود.