امیدوارم حوصله کنید و بخوانید، لطف کنید و پاسخ دهید.
"نگاهمان می کنند" اولین تیاتری بود که به تماشایش نشستم، در نتیجه ابدا آگاه نیستم که بعد از دیدن یک نمایش در ارتباط با آن چه باید گفت و چه باید پرسید. چند برداشت داشتم که ذهنم را به خود مشغول کرده اند، نمی دانم که اصلا چنین برداشت هایی در دنیای تیاتر معقولند یا نه. آیا اصلا باید با چنین دید و ذهنیتی به تماشای یک تیاتر بنشینم یا نه:
1-در هر اپیزود بخشی بود که تکرار می شد. شاید اشتباه کنم اما برای من تداعی کننده ی حالتی شبیه به ناخوشی و سرگیجه بود، درست مثل زمان بیماری و تب که هوش و حواسمان سر جایش نیست. گویی که تکرار می خواست به ما گوشزد کند حالمان خوش نیست، سرگیجه داریم و در تب* داریم می سوزیم. این حس با گذشت زمان و فراموش کردن جزییات نمایش و باقی ماندن کلیات آن تشدید می شود.
2- در اپیزود سوم کاراکتری که آقای "قریبیان" اجرای آن را بر عهده داشت به صدایی اشاره می کنه و کاراکتر مرد مسن تر با بازی آقای "کرامتی" در پاسخ می گوید که احتمالا یکی از همسایه ها کیسه ی زباله اش رو (از بالکن) به بیرون پرت کرده. در اون لحظه یاد حرف کاراکتر "مانیا" در اپیزود دوم افتادم که می گفت اگر مزدک بهش خیانت کنه خودش رو از بالکن پایین می اندازد و ممکن بود صدا، صدای افتادن انسانی با داستانی دیگر بوده باشد.
به نظرم رسید شاید کنایه باشد از بی تفاوتی بخش ویروسی جامعه، بی تفاوتی ای که در نتیجه ی آن انسان و کیسه ای زباله تفاوتی ندارند، بی تفاوتی
... دیدن ادامه ››
ای که مجوز بی رحمی هایشان شده.
3- در پایان نمایش، خانه ی مرد باج گیر، کسی که به تمام زندگی ها سرک کشیده و وارد حریم های خصوصی شده، تبدیل می شود به لابی. اگر این دو مورد را نیز در نظر بگیریم که کاراکتر "صولتی" نیز از ریز زندگی پیرمرد باج گیر خبر دارد و یکی از ویژگی های ویروس ها تکثیر توام با تخریب آن هاست؛ به نظر می رسد که این آخرین نهیب نمایش است آن هم با کمی ایهام تناسب. این که با نادیده گرفتن مرز ها حریم هر دو طرف مرز بی انتها خواهد بود و این ویروسی است که در حال تکثیر است.
با جو اینجا آشنا نیستم، امیدوارم که جواب بگیرم.
* : می خواستم این حال را با عنوان "تب توحش مدرن" نام ببرم که به نظرم گزافه گویی در جمع بزرگان اومد.