در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ابرشیر | درباره نمایش فهرست
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:46:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
"قسم به ایثار و صدا در تئاتر"
فهرست ،چند قطعه از یک شعربلند نمایشی است که به صورت با شکوهی با زبان موسیقی و حرکت بدن ها ، سروده می شود.
طراحی صحنه، حرکت و نور به همراه طراحی و تنظیم موسیقیایی به مثابه یکی از ارکان اصلی روایتی در ارتباط با بروز اضطراب وجودی و ترس ها و عذابهای و آرزو های قهرمان اصلی نمایشنامه و داستان های مربوط به آدم های مرده یا غایب زندگی اش صورت گرفته است. هماهنگی خیره کننده ای بین اصوات وآواها و حرکت بازیگران صورت گرفته . از ریخت افتادگی های صوتی و بصری در جاهایی برای القای فضای حسی و فکری متن درایجاد حفره های جهان غریب بینابینی نمایش قابل فهم است.
در هم تنیدگی ارتعاش تارهای صوتی آواگران وهماهنگی های جسم بازیگران چه به صورت فردی و چه در کسوت یک کلیت جمعی ، تجربه منحصر به فردی از تماشای این نمایش برای تماشاگر قلمداد می شود و زیبایی شناسی شنیداری-دیداری مختص به جهان این نمایش را می سازد. در برخی از موارد طراحی لباس و حرکات بازیگران ،عروسکی بودن شخصیت های دیزنی لند را به شکل گروتسکی ، مضحکه می کند و رویا شیرین اش را زهرآگین می سازد.
**
قهرمان اصلی توسط چهار بازیگر مختلف بازی می شود که ظاهرا هر یک باید نماینده یک دوره از زندگی روحی و فکری و جسمی نوازنده باشند، اما در این ... دیدن ادامه ›› بین فقط وجود بازیگر خردسال( قهرمان هفت ساله) با بازیگر قهرمان دوران چهل سالگی نوازنده به لحاظ تماتیک معنادار و قابل تفکیک به نظرم آمد و علت وجودی تغییر دو بازیگر دیگر چندان روشن نبود!
حضور دوره های مختلف سنی این آدم بر روی صحنه،امکان وضعیت قضاوت و درک شخصیت از گذشته اش در معنای روانکاوانه اش به دست می دهد..40سالگی، که حتی اجازه نمی داد خاطره ی 7سالگی اش ، مادرش را در آغوش بکشد ...آیا بخشی از خاطرات ما در گذشته به دستور ذهنیت امروز ما ساخته یا دگرگون یا تخریب نمی شود؟ خیس کردن خود در چهل سالگی تاکید بر تداوم اضطراب ها و تشویش ها در طول این سالیان دراز و نیازبه جلب کردن توجه والدین می کند. تکانه هایی که ترس را در مقاطع عمر شخصیت اصلی متکثر می کند و در ارتباط با مسولیتی که در قبال دیگران داشته وی را دچار تشویش و عذاب مداوم می کند.
اگربتوان از لابلای افسون تابلوهای زیبای خلق شده اجرا ، نظری به متن افکند، وجود برخی از تابلوها به لحاظ نظام معنا سازی با تابلوهای دیگر دلالتمندی مشابهی ندارد. به طور مثال تابلوی، سگ و صاحب شکم گنده اش و یا غسل تعمید عمو و ماجراهایش... به نظرم اینطور آمد.
به نظرم رسید شاید به دلایل زیبایی شناسی منحصر به خلق هر تابلوی "فهرست" ،در تابلوی غسل تعمید ، برظرفیتهای زیبایی شناختی و کارکردی از بدن بازیگر(با وجود تمام محدودیت های موجود)، تاکید شده است. بدن دفورمه و لاغر نیمه عریان ، مثل دفورمگی برش های هم آوایی در صحنه ی نازی ها و یا.. ،کارکردی مفهومی دارد. همانند نقش بدن در مجسمه سازی و یا نقاشی های فیگوراتیو... و به طور ویژه مثل کارکرد بدن زشت در نقاشی های کاراواجو یا نقاش معاصرتری مثل لوسین فروید و.....
سراسر زندگی نوازنده و رهبر ارکستر،سرشار از ترس و به نوعی نامهربانی است. ترس از تاریکی، عذاب وجدان از آلارم به آلمانی ها، کشته شدن پدر و مادر، ترک کردن الگا دختری که دوستش داست، کشتن آدم در ارتش در کسوت سروان و.....همه به صورت صدای وجدان رفتگان بر روان تاریخی اش ظاهر می شوند . او مشتاق شنیدن صدای آنطرف دیوار است..صدای وهم آلودی که از دنیای رفتگان انتظار دارد... اما در نهایت او با خویشتن هفت سالگی اش ،دوباره آغاز می کند می گوید که آنطرف دیوار چیزی وجود ندارد وبه نظر از دوباره متولد می شود...
***
"خداحافظ رفیق"
قسم به تئاتر که باعث می شود ، یک آدم با اهلی از تاتر برای سالهای سال دوستی عمیقی برقرار کند بدون اینکه حتی ساعتی را بیرون از صحنه او را ملاقات کرده باشد. بعد از تماشای "سیاها"ی گروه نرگس سیاه در سال 1379 ،، مجید بهرامی ،، برای همیشه دوست خوب من شد و باقی ماند.... اعجاز و ایثاری که او از روی صحنه به من انتقال داد کیفیتی با انرژی بالایی دارد که هرگز تمام نمی شود و ابدی است.طی سالهای بعد او را در "خانه گذشته ما است" و بعدتر در "عجایب المخلوقات" دیدم و چقدر حیف که کمتر دیدیمش و بعد هم که گرفتار خرچنگ شد!!! اما سالها به زندگی لبخند زد.. برای من ایثار در تاتر با مجید مصداقی می شود..او سلامتی جسمانی اش را تقدیم تاتر کرد. من فقط یک بار،چندماه قبل از رفتنش، از نزدیک باهاش حرف زدم ... فرصت نشد بهش بگویم که نقش ویلاژ، سیاهای ژان ژنه را چقدر آفتابی بازی کردی...فقط فرصت شد بهش بگویم چقدر رفیق دوست داشتنی من هستی برای سالهای قبل و سالهای بعد.
شاید بشود هنوز صدای ران هایش را که از لوله های سقف خانه خورشید(موتورخانه تاترشهر)معلق آویزان میشد و آواز می خواند ، درآنجا شنید... یا رد گچی گیلاس و دخترک را که مجید با معصومیت کودکانه ای روی زمین می کشید تا با تصویر گچی آن عشق بازی کند، هنوز بر کف سالن باشد!! مجید ،در معجزه ی تاتر رفیق همیشه ی من شده است.
**
((تبریک ویژه ))
یکی از اتفاقات خوشایند این نمایش برای من ، حضور دوست خوب و خوش قلم تیوالی ام خانم بیتا نجاتی است. ایشان را از روی نوشته های موجز و موشکافانه شان بر بسیاری از نمایش ها و فیلم یا هنرهای تجسمی و ..می شناسم .
از صمیم قلب خوشحالم که یکی از جستجوگران اهل فکر تاتر به طور جدی به دایره تاتر قدم نهاده آن هم با شروع چنین باشکوهی... حتما اهل ایثار هم هست که چنین خوب و قابل پذیرش بر این صحنه و نمایش ظاهر شده اند...به امید سلامتی همیشگی و موفقیت بسیار بیشتر برای ایشان و بقیه گروه عاشق شان.



با اجازه ابر شیر دوست عزیزم دو نکته صوتی هم من اضافه کنم :)

طراحی صدا و مهندسی و چینش بلندگو ها بخصوص بخش پایینی در عریض ترین حد امکان و دکور صحنه شنیدن و لذت بردن از افکت های صوتی این اثر فاخر را صد چندان کرده بود و من شاهد این بودم که تماشاگران به صداها واکنش خوبی نشان میدادند و همچنین از موسیقی آن لذت می ... دیدن ادامه ›› بردند..

نکته دوم صدای خانم نجاتی بود :) که بعد از نمایش خدمت خودشان هم گفتم .. * ایشون به غیر از تبحر در بازیگری صدای زیبایی هم روی صحنه دارند * و خصوصا خنده های ایشون .. خب من و دوستان دیگر مدتها قبل به اتفاق خانم نجاتی به دیدن نمایش ها می رفتیم و با طنین صدا عادی ایشون آشنا بودیم :) , و با آرزوی موفقیت بیشتر براشون ...

۳۱ خرداد ۱۳۹۴
بسیار عالی نوشتید
خصوصا در مورد طراحی لباس و حرکت ها، شخصیت فرشته من رو یاد شخصیت های دیزنی و انیمیشن هاش انداخت
۳۱ تیر ۱۳۹۴
ممنونم از لطف تان و زمانی که برای خواندن گذاشتید..
۳۱ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید