* «کـباب»ِ قصـهگو *
بنظر میرسد که نمایش «کباب»، به عنوان نخستین نمایشنامه و اجرایِ مشخصاً و تماماً «ایرانی» از گروه تئاتر سهگانه،
موفق به کسب رضایت تماشاگر میشود.
***نمایشنامه و کارگردانی:
علت این توفیق را ابتدا میتوان، توجه علی صفری به عناصر نمایشنامه
(اعم از قصه، پلات، شخصیتپردازی، صحنهبندی، دیالوگهایی متناسب و انتخاب واژگانی متعادل با مکان و زمانِ قصه) دانست.
همۀ عناصر درام (پایبند
... دیدن ادامه ››
به ساختار ارسطویی) دستبهدست هم داده و موجب خلق متنی خوب شدهاند؛
متنی که با اینکه "دغدغۀ موقعیت مرکزی" آن، برای تماشاگران امروز آشناست
اما نهایتاً نویسنده به کمک برخی عناصر، مواجههای نسبتاً تازه با چنین موقعیتی را برای مخاطب رقم میزند.
وجهِ دیگر این توفیق را باید به نگاه و شیوۀ تماشاییکردنِ نمایشنامه، بهوسیلۀ رها حاجیزینل مربوط دانست.
به طور کلی اجرا نه تنها دارای کارگردانیِ یکدست (در تمام عناصر اولیۀ خود) بود
بلکه در بخشهایی (خصوصاً بخشهای میانی)،
فضایِ ساخته شده در صحنه میتوانست زمان و مکان را از یادِ مخاطب ببرد
و او را با واقعیتی که روی صحنه در جریان است، مواجه و همراه کند.
همچنین استفاده از وجوه تیپیکال شخصیتهای ایرانی در رفتار، گفتار، باورها و حتی ظاهر آنها
به نحوی با ویژگیهای شخصیتیِ خودِ کاراکترها پیوند خورده
و موجب پذیرش و درک مخاطب ایرانی از این کاراکترها میشود.
***پایان نمایشنامه:
از آنجا که عناصر این درام بر پایۀ ساختار ارسطویی طراحی شدهاند،
میشد که با یک «پایانِ بسته»، قصۀ نمایشنامه را بیشتر در خاطر تماشاگران حک کرد.
***تأمل:
اما آنچه میشود بیشتر به آن فکر کرد، تم و کانسپت اثر و نیز مقصود نویسنده و کارگردان از گزینش و طراحیِ این قصه است.
در این مرتبه، کلیدواژههایی چون
زن، تجاوز، فرهنگ خانوادههای ایرانی، آبرو، شیءبودگیِ زن و نیز
رفتار و کردار حاکمان و فاصلهای که همواره میان مردم و حاکمان وجود داشته است به خاطر میآید؛
در رابطه با هر یک از این واژهها و نسبت آنها با «کباب» میتوان صفحاتی نگاشت.
اما کدامیک را میتوان درونمایۀ غالب و نقطۀ مرکزی این اثر (که اثر اساساً به خاطر آن شکل گرفته است) دانست؟
هر چند میتوان همین تکثّر مضامین را در اثر پذیرفت و با قصه و آمد و رفتهای محتوایی آن همراه شد.
*** یک تحلیل:
اما آنچه در میانۀ نمایش به خاطرم آمد و کوشیدم آنرا در ذهن خود حلّاجی کنم،
پیشبردن قصه از سطح روییِ آن به سطحی بود که در آن بتوان حتی
تجاوز به دختر جوان از سویِ فرادستان جامعه را برابر با تجاوز حاکمان به زمین (سرزمین، خاک، میهن) دانست
(از آنجا که میتوان قدرت «باروری» را نقطۀ اشتراک هر دوی اینها (یعنی دختر و زمین) دانست).
*** آخر:
تولد و حیاتِ «گروه تئاتر سهگانه» و خلق آهسته و پیوستۀ نمایشهای متعدد، قابل ستایش است.
بیشک نگارش چند کلمۀ محدود در این فضا، امکان تحلیل و نقد یک نمایش را فراهم نمیکند.
با اینحال، کوشیدم در این فرصت نظر کلی خودم را در مورد «کباب»ِ به یاد ماندنی بنویسم.