فریادی در چاه در فصل سکوت
(مروری بر نمایش چاه به کارگردانی عباس ابوالحسنی)
«_ هیچ کس به خاطر خودش نمی خواد بمیره.
_ ولی همه بخاطر خودشون زندگی می کنند.
_ تو زندگی من بودی.
_ من بخاطر زندگی تو مردم.»
نمایش «چاه» پس از نه ماه تلاش بازیگران و گروه پشت صحنه ی عباس ابوالحسنی اینک متولد شده و بر صحنه ی تماشاخانه ی ابوالحسنی واقع در شهر
... دیدن ادامه ››
بابل در حال اجراست. متن این نمایش توسط علیرضا توانا نوشته شده و مدتی پیش تر به کارگردانی سعید زین العابدینی بر صحنه رفته بود. اما اینک، به همت و ایده ی تازه تر آقای ابوالحسنی، و با بازی فوق العاده ی بازیگرانی جوان چون افسون نامداری، محسن خسروی پور، و اهورا گل عموپور مجددن بر صحنه رفته است. ویژگی خاص و بکر این اجرای مجدد، اجرای دو زبانه و همزمان این نمایش به انگلیسی و فارسی است. این نمایش هر روز در دو سانس، نخست به زبان انگلیسی، و سپس فارسی، به مدت یک ماه اجرا می شود. اجرای یک نمایش به دو زبان، آن هم همزمان، اتفاقی نادر در کشور ماست. این نکته نشان دهنده ی برنامه ریزی آقای ابوالحسنی برای بردن این نمایش به صحنه های بزرگ تر و بین المللی است.
چاه روایتگر زندگی محکوم به ویرانی دو عاشق است. شخصیت های این نمایش، خلیل و مریم زوجی جوان از قشر روشنفکر جامعه اند. خلیل نویسنده، شاعر، و معلمی است که بخاطر فعالیت های اجتماعی، و مبارزه برای آزادی و برابری همه ی مردم، درگیر قضایایی می شود که نتیجه اش حبس، شکنجه، و نابودی او به دست حاکمانی ست که هیچ سهمی جز سکوت و بزدلی به «رعایایشان» نمی دهند. مریم، همسر، عشق زندگی، و الهام بخش آثار خلیل در تمام مراحل زندگی او پا به پایش درد می کشد، مکافات فعالیت های اجتماعی او را به دوش می کشد، و چون ستونی محکم تعادل زندگی پرآشوبشان را حفظ می کند. او تنها زمانی می شکند و در هم فرو می ریزد که خبر دروغین اعدام خلیل را از رسانه های «اربابان» می شنود. سقوط این دو معشوق در مغاک با سفر و حبس خلیل آغاز می شود، و با غرق شدن مریم در چاه پس از شنیدن خبر اعدام پایان می یابد. خلیل که پس از آزادی موقت و پی بردن به خودکشی مریم تبدیل به پوسته یی تهی و خالی از میل به زندگی می شود، بر لبه ی همان چاهی که قتلگاه مریم بوده، زندگی خودش را پایان می دهد. چاهی که زمانی ابزار تمثیل های خلیل بود، چاهی که در آن خلیل درد قشر مظلوم را می دید، و در ورایش همچنین بهشت آرمانی اش را. همان جایی که حالا در انتهایش در حیاطی پوشیده از برگ های پاییز، با دو نیمکت و یک تاب، مریم و خلیل را در حال مرور ابدی خاطرات تلخ و شیرینشان می بینیم.
چاه شاید افسوسی باشد برای عشق از دست رفته _تنها چیزی که به زندگی پوچ انسان معنا می دهد_ وقتی خلیل می گوید «هیچی غیر از تو، غیر از عشق تو مهم نبود ... افسوس می خوردم که چرا همه ی شعرام عاشقانه نبود.» و همچنین مرثیه یی برای آرزوی ها و شوق های سوخته و تلف شده. ولی همچنین فریادی است در ستایش همه ی آزادی خواهانی که در برابر ظلم سکوت نکرده اند. عنصر چاه در این نمایش نمادی است برای تنهایی؛ تنهایی یوسف در قعر چاه برادران خائنش، یا تنهایی علی وقتی از نبود گوش شنوا در چاه فریاد می زد، و یا مظلومیت و تنهایی مریم و خلیل با غرق شدنشان در ژرفای چاهی که در آن رویای آزادی، عدالت، عشق، و زندگی را می دیدند.
چاه قطعن یک اثر موفق است. در فصل سکوت، نمایشی به صحنه رفته که از درد های قشر تحصیل کرده و فرهنگی جامعه سخن می گوید. در روزگاری که درد را تنها درد فقر مادی، گرسنگی، و سفره ی خالی می بینند (که حتا در همان یکی به نعل می زنند و یکی به میخ) نمایشی برپا شده که از درد فقر فرهنگی، نابرابری، و عدم آزادی سخن می گوید. تماشای این اثر برای من، مرهمی خنک بود بر همه ی درد ها و زخم های کهنه. دیدن چاه را پیشنهاد نمی کنم، بلکه آن را برای «کسانی که می اندیشند» ضروری می دانم.