با تشکر از همه عوامل کار و عرض خسته نباشید.
نظراتمو در بخش های مختلف عرض میکنم. نظرات شخصی هست و لزوما ممکنه درست و دقیق نباشه
کارگردانی و نمایشنامه: متاسفانه بنده سر و صداها و فریادها خصوصا در ابتدای نمایش، نحوه خندیدن و تن صدای خنده های بازیگران رو نپسندیدم. ایده تکرار دیالوگها ایده خوبیه که در واقع سطح ابتذال جامعه رو نشون میده ولی کمی زیاد استفاده شده بود. واقعیتش خیلی سعی کردم از قصه یا ارتباط اپیزودها با هم سر دربیارم که بعضی جاها رو متوجه نشدم. به نظرم کار کمی در بیان روال درام گنگ بود. ضمن اینکه تا اومدیم به کار خو بگیریم دیدیم کار تموم شد و من تعجب کردم وقتی دیدم دارند دست میزنند چون به نظرم پرداخت خوبی روی محوریت داستان صورت نگرفت. ممکنه برخی به شخصیت پردازی در تئاتر اونجور که تو سینما هست اهمیت ندن ولی ما حداقل حق داشتیم شخصیت های اصلی داستان مثل آلبرت و مادرش رو کاملتر بشناسیم. ضمن اینکه آسیبهای روانی وجود آلبرت بر خلاف چیزی که ظاهرا عنوان داستان و خود داستان نشون میده در یک شب اتفاق نمی افته بلکه یک مساله طولانی مدت هست. و به همین جهت بعیده که همچین فردی به صورت ناگهانی مثل شخصیت اصلی فیلم ادیسه فضایی به یک ابر انسان تبدیل بشه و به نیروانا یا اشراق برسه و به قول خودش پرواز کنه .
چهره پردازی و گریم: به نظرم گریم ها ناهماهنگ بود
... دیدن ادامه ››
بعضی چهره ها خیلی کار شده بود بعضیا هم مثل شخصیت اصلی که انگار نه انگار قرار بود برای نقشی آماده بشه نه گریمی نه لباسی. انصافا هیچ جوره نمیشد ایشون رو آلبرت فرض کرد با همه احترام برای دست اندرکارا باید بگم واقعا بیشتر شبیه یک فرد عادی ایرانی بود تا البرت
طراحی صحنه: بجز علائم مسیح که ظاهرا نشان از یک قبرستان داشت و یک ساعتی که متاسفانه عقربه اش با چسب 5 سانتی به صفحه وصل شده بود، عنصر طراحی صحنه دخالت آنچنانی در ارائه کار و تاثیرگذاری بر مخاطب نداشت
طراحی لباس: به نظرم بیشتر انتخاب لباس صورت گرفته بود تا طراحی لباس. متاسفانه به عناصر دیداری که بسیار در تئاتر مهم هست خیلی بها داده نشد. واقعا بیشترین چیزی که منو آزار داد لباس و گریم آلبرت بود
موسیقی: موسیقی خوب بود ولی مثلا میشد از آهنگ شاهکار ساعت 12 ونجلیس که متناسب با محتوای کار هم بود استفاده کرد. چون ظاهرا اسم قبلی کار هم ساعت 12 بوده
نورپردازی: به نظرم خوب بود
بازی ها: بازی آلبرت رو نپسندیدم درسته که قرار بود "شخصیت" آلبرت منفعل باشه ولی متاسفانه "بازی" بازیگر محترم منفعل بود. بازی مادر آلبرت قابل قبول بود سایر بازیگرها هم متوسط بودند ولی من از بازی بازیگر مردی که میزبان مهمانی بود خوشم اومد
مفاهیم و پیام ها: در واقع آلبرت همه ما هستیم. آسیبهای روانی وجود ما ناشی از ژنتیک نا سالم، ناخودآگاه سرکوب شده، کهن الگوهای یونگی پدر بزرگهامون، کنترل و سرکوبهای دوره کودکی، شرطی شدگی ها و کنترل های اجتماعی و محیطی و عوامل مشابه هست. این تمسخرهای اجتماعی که دوستان آلبرت داشتند، کنترل های مادرش، تحقیر فردیت ها و عَلَم کردن اجتماع به جای ارزش گذاری بر فرد، آسیب های دوران کودکی از والدین و آسیبهای دوران بزرگسالی از فرزندان همگی در واقع یک فرد ترسو میسازن که از نظر فردی و رفتاری نا بالغه که نه میتونه با تبعیت از کودک درونش از زندگی لذت ببره و نه میتونه به فرا من فرویدی درونش بها بده بلکه کمی تعالی پیدا کنه و هنر و ارزش ها و عشق و هزارچیز دیگه رو بفهمه.
سالن نمایش: متاسفانه سالن نمایش با هیچ استانداردی سازگار نیست. بعید میدونم در تانزانیا و سیرالئون هم همچین سالنهایی وجود داشته باشه. متاسفانه ورودی سالن از در ورودی، پله ها، صندلی ها، سالن انتظار ( اگه بشه بهش گفت) بسیار تعجب برانگیزه. حضور چندین عدد لوله که معلوم نیست وظیفه اشون چیه در داخل سالن انتظار از عجایب هشتگانه است.
نظم وترتیب: اگرچه چندبار عذرخواهی صورت گرفت ولی متاسفانه کار با نیم ساعت تاخیر شروع شد. میدونم چیزی هست که ممکنه پیش بیاد اما از این جهت ناراحت شدم که یکی از دوستان گفتن اینجا کانادا نیست که همه چی سرجاش باشه. یعنی یک هنرمند نباید یاد بگیره به جای اینطور حرف زدن و آسمون ریسمون بافتن در جایی که نیازه کمی تواضع به خرج بده، حداقل کمی سکوت کنه
در مجموع: کار متوسط یا نسبتا قابل قبولی بود با توجه به اینکه معلوم هست که گروه زحمت کشیده اند و جوان هم هستند. یک بار دیدنش نمیتونه چندان ملالت آور باشه