به بهانه ی تئاتر محبوبه ها
دکور عالی بود،بازیها روان،بازی خانم صامتی عزیز مثل همیشه دلنشین...
اما تمام مدت دیدن تئاتر به خصوص نیمه ی دوم
... دیدن ادامه ››
اجرا به دوستم فکر میکردم.دوستی که سر کار میره،دستش تو جیب خودش هست،خانواده ی خوبی داره و متاسفانه میدونه همسرش داره بهش خیانت میکنه،یه مشاور بهش پیشنهاد داد به اطمینان برس و بعد تصمیم بگیر اما اون حتی نمیخواد مطمئن بشه،حتی شاید با اون همسر قصد رفتن به استرالیا داشته باشه،نه مردی که اتفاقی عاشق یک زن شده باشه ها،مردی که ارتباطات مجازی عمیقی با چند نفر داره و با همه هم قرار دیدار گذاشته،تمام تلگرام و اینستاگرامش پر شده از دوستت دارم ها و کی دوباره ببینمت ها،باقی ماجرا رو خدا میدونه و اتفاقا علت اینکه باید به اطمینان برسه همینه.مرد زن باره قابل درمان نیست و این خیانت و عاشق شدن ناگهانی هم حساب نمیشه،زندگی با چنین مردی خطرناکه اما دوست من میترسه که بدونه میترسه که جدا بشه میترسه که تنها بشه میترسه و حتی به من گفت شاید روزی به بچه دار شدن هم فکر کنه پس ندونه بهتره...این ترس از کجا منشا میگیره؟از خانواده،از اجتماع،از ما.
بله به قول جملات پایانی نمایش زنها میترسند از همه چیز.اما چرا باید بترسن؟چرا نباید یک روز تصمیم بگیرن از طریق کتاب،تئاتر، تلویزیون این ترس رو از زن بگیرن؟چرا باید تمام شخصیتهای داستان محبوبه ها چه زن پولدار چه زن فقیر چه زن مطلقه چه زن مجرد چه زن خانه دار چه زن کارمند،همه و همه نیاز داشته باشن به یک مرد،چرا نیاز زن به مرد رو از حالت تکیه گاه داشتن خارج نمیکنیم؟
زن و مرد مکمل هم هستن،زن و مرد یار هم هستن،زن و مرد همراه هم هستن،نه یکی نیازمند تکیه گاه دیگری.این رو باید به دختران خودمون یاد بدیم.
من از اشکان،مرد زن باره ی داستان بدم نیومد،خیانتهای داستان هم اذیتم نکرد،مشکل من زنها بودن که اعتماد به نفس نداشتن،که نیازمند بودن،که میترسیدن.
کاش با تئاتر با رمان با فیلم با شعر به دختران خودمون جرات زندگی کردن بدیم نه اینکه تایید کنیم زن میترسه.در اینکه مرد باید هوای زن رو داشته باشه شکی نیست،در اینکه زن باید عاشق باشه و عشق بورزه شکی نیست اما به دخترم یاد میدم مرد زندگیش رو عاشقانه دوست داشته باشه و اگر روزی مرد به هرعلتی که قابل حل کردن نبود، دیگه دوست نداشت تو نیستی که نابود میشی،اونه که نابود میشه.