در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال رضا شیرازی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:02:53
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

زیاد نیست . از مهر ماه 90 تا حالا . اون روزا یه نمایش برای جشن واره ی تئاتر استان تهران آماده می کردیم که بر حسب اتفاق جلال تهرانی شد استاد راهنمای کارمون . آخه گروه ما آخرین گروه بود و همه ی گروه ها استاد راهنماشون وانتخاب کرده بودن و فقط یه استاد راهنمای دیگه مونده بود : جلال تهرانی . از همون روزا شیفته اش شدم . شیفته نه ، مجنون . اسیر آرامشش شدم . سکوتش . عمق نگاه نافذش . اون روزا برام مهم نبود چی میگه و اساسا حرف حسابش چیه . فقط برام مهم این بود که باشه کنارمون . هر چی بگه قبول . اصلا کار مال خودشه . من کیم ؟ هر چی هست جلال تهرانیه و بس ...
همه ی مصاحبه هاش و می خوندم . همه ی مطالبی که تو اینترنت راجع بهش بود سرچ می کردم . هر روزنامه ای ، نشریه ای که چیزی ازش می نوشت سریع می خریدم و بار ها و بار ها می خوندم . جلال شده بود خواب و خوراکم .
قبل ترا همیشه با خودم می گفتم خدایا چرا من تو دوره ی برشت یا گروتوفسکی یا پیتر بروک یا ... به دنیا نیومدم که بتونم ببینمشون و ازشون چیز یاد بگیرم ؟! تا اینکه گذشت و گذشت و شد مهر ماه 90 و با جلال تهرانی آشنا شدم ؛ فیلسوفی که حرف نمی زنه و از این بابت تا ابد خدا رو شاکرم .
دوستام این نگاهم و این شیفتگیم به جلال تهرانی رو مسخره می کردن . شاید حق داشتن . شاید . می گفتن چند وقت دیگه که بگذره به این حال و هوات می خندی . شاید این نگاه از روی حسودی بود . شایدم ... کسی چه می دونه .
کاری رو که بلد نیستم انجام نمی دم . کاری رو هم که براش منطق ندارم انجام نمی دم ... دیدن ادامه ›› . این دو تا جمله که تز اصلی نگاه تئاتری جلال تهرانی بود و هست شده بود و شده ورد زبونم .
اولش خیلی ازش سر در نمی آوردم تا مخزن . ناگهان شوکه شدم و شیفته تر . به قول نظامی :
هر روز خنیده نام تر گشت
در شیفتگی تمام تر گشت
به صدای زمین گوش کن رو با دوستی رفتم دیدم که همیشه می گفت در مورد جلال زیاده روی می کنم . اما با دیدن این نمایش کمی موضعش تغییر کرد . البته فقط کمی .
سیندرلا رو با تعداد زیادی از دوستانم دیدم که همه شون دوست داشتن بدونن این جلال تهرانی کیه ؟ دوستانی که بعضا از روی نقد های منتشر شده در مورد سیندرلا قضاوت های دور از انصافی می کردن . چون هنوز سیندرلا رو ندیده بودن . با دیدن سیندرلا نگاهشون به جلال تهرانی که هیچ به تئاتر تغییر کرد . برام جالب بود که بعد از سیندرلا می گفتن اگه این تئاتره پس کاری که ما می کنیم چیه ؟ اگه کارای ما تئاتره این کاری که جلال می کنه چیه ؟ و در نهایت به این نتیجه می رسیدن که تئاتر جلال تهرانی یعنی تئاتر و دیگر هیچ ...
البته هنوز بودند و هستند دوستانی که غرض و مرض از مباحث مطروحه شون در مورد تئاتر جلال تهرانی مثل روز روشن بود و هست . کسایی که به قول جلال تهرانی از اون دسته تماشاگرایین که اگر از روی چهره شون قابل شناسایی بودن دم در نمی ذاشتم بیان تو سالن و کار و ببینن .
سیندرلا گذشت و نوبت رسید به دو دلقک و نصفی . یه نمایش شیک با همون تئوری های همیشگی جلال و صد البته تجربه ای جدید در کارنامه ی این هنرمند فیلسوف که حرف نمی زنه . می زنه . البته با کاراش . پاسخ منتقدا رو می ده . بازم با کاراش . کارایی که هر چی بیشتر می گذره المان های شخصی و تئوری های منحصر به فرد تئاتر جلال تهرانی توشون جلوه ی بیشتری پیدا می کنه .
با آرزوی موفقیت برای تجربه های بعدی
مصطفی بیگ محمدی این را خواند
سارا حدادی و علیرضا طاهری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید