در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مرد اول | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:06:18
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
با سلام،

به دلیل استقبال بسیار گرم شما تجربه گران گران قیمت، از تجربه ی کابوس نامه، "گروه تیاتر نقشینه" به همراه کادر مدیریتیِ "تماشاخانه ی ارجمندِ سه نقطه" تصمیم گرفته اند، "بیداری کاذب" را، از تاریخ "ششم مهرماه نود و سه"، برای یک هفته "دوباره" اجرا کنند.
به همین جهت به زودی از عزیزان دست اندرکار در سایت "تیوال" خواهش خواهیم کرد، بلیت های اجرای مجددِ "فصل دوم کابوس نامه" را، برای کاربران محترم قابل پیش خرید کنند.
امیدواریم شما را دوباره ببینیم.
با تشکر
گروه تیاتر نقشینه
آرمان توماج، manimoon و محمد شجاعی این را خواندند
آرتا خسروی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

نقدی بر نمایش کابوس نامه به قلم "شهرام خرازی ها"
منبع: "ابتکار نیوز"

سال گذشته «وحید رهبانی» فصل اول نمایش «کابوس نامه» را به عنوان افتتاحیه تماشاخانه «پارین» اجرا کرد، او چند هفته ای است که فصل دوم این نمایش تحت عنوان «بیداری کاذب» را با ساختاری بدیع روانه صحنه تماشاخانه«سه نقطه» کرده است.
«کابوس نامه» یک تجربه جدید و منحصر به فرد در تئاتر ایران است. مفهوم «تماشا» و «تماشاگر» در این نمایش کاملا دگرگون شده است. تماشای این نمایش با چشمان بسته و با به کارگیری چهار حس شنوایی،بویایی،چشایی و بساوایی(لامسه) صورت می گیرد! که در حقیقت می توان از این فرآیند با عنوان «تماشای بدون چشم» یاد کرد!«کابوس نامه» نه نمایش وِیژه نابینایان تلقی می گردد نه نمایش رادیویی. اگر چه تجربه کردن «کابوس نامه» برای نابینایان می تواند بسیار لذتبخش باشد اما مخاطبان اصلی این نمایش بینایان هستند بالاخص آن دسته از علاقمندان تئاتر که به اجراهای کلیشه ای خو کرده اند و خود را مقید به یک سری عادات و آداب ... دیدن ادامه ›› خاص حضور در سالن نمایش می دانند.«کابوس نامه» یک نمایش صوتی یا شنیداری(شبیه نمایش های صوتی رادیو«نمایش» یا برنامه قدیمی و پر شنونده «قصه شب») نیست، نقش آفرینان این نمایش نیز «صداپیشه» محسوب نمی گردند چون «کابوس نامه»عملا و از اساس بر مشخصات و ویژگی های ساختاری نمایش های رادیویی متکی نیست.
قبل از ورود به سالن نمایش، به تماشاگران محترمانه توضیح داده می شود که در تمام طول اجرا باید «چشم بند» بر چشم داشته باشند و چنانچه چشم بند خود را بر دارند، به بیرون از سالن نمایش هدایت خواهند شد و شانس تماشای ادامه نمایش را از دست خواهند داد همچنین به آن ها هشدار داده می شود که در صورت ابتلا به بیماری قلبی، حساسیت به برخی از بوها، بارداری و...از تماشای نمایش پرهیز کنند؛ اولین تأثیر این هشدار، برانگیختن حس کنجکاوی مخاطبان است و تأثیر بعدی می تواند افزایش تمایل آن ها به تماشای نمایشی باشد که برای برخی از افراد مضر تشخیص داده شده است. تماشاگران تمام وسایل همراه خود را در سالن انتظار می گذارند سپس بر چشمان خود چشم بند می زنند. به زودی بازیگران نمایش از راه می رسند، دست های تماشاگران را می گیرند و آن ها را به داخل سالن نمایش و محل استقرارشان هدایت می کنند. چند دقیقه بعد از آن که «کابوس نامه» با صدای راوی آغاز می گردد، این تصور برای تماشاگران پیش می آید که باید شنونده یک نمایش رادیویی باشند اما خیلی زود آنها متوجه می شود که چقدر پیشفرض هایش اشتباه بوده اند زیرا نمایش تحریک کردن صرف و مطلق حس شنوایی مخاطب را رها کرده و به سراغ حواس دیگر وی(به جز حس بینایی) می رود. تماشاگر به سرعت در می یابد که در حال درک حس و حال و فضای خاص نمایش و تجربه کردن رخدادهای داستان با پوست، بینی حتی زبان خود است! مثلا وقتی راوی یا بازیگران صحبت از بابونه و تأثیر معجزه آسای آن می کنند همزمان عطر بابونه در سالن پخش شده و عطر آن به مشام می رسد یا وقتی در جایی از داستان پرتقال ها و نارنج ها روی زمین می ریزند این حس به تماشاگر دست می دهد که تعداد زیادی پرتقال و نارنج غلتان از کنار پاهایش رد می شوند. تماشاگران وزش باد و بارش باران را حین اجرا بی هیچ واسطه حس می کنند. جذاب ترین تجربه ای که تماشاگران «کابوس نامه» پشت سر می گذارند لحظه ای است که دوازده مار(شاید به نشانه دوازده ماه سال) به سوی کودکی هجوم می برند؛ در این لحظه تماشاگر ضمن شنیدن صدای فش فش مارها، ناگهان حس می کند که ماری از روی گردنش رد می شود و طبعا احساس وحشت شدیدی به وی دست می دهد هر چند می داند که واقعا ماری در کار نیست، درست در همین نقطه از نمایش است که تماشاگران متوجه هشدارهای دست اندرکاران نمایش قبل از ورود به سالن می شوند.حواس تماشاگر در «کابوس نامه» به بازی گرفته نمی شوند بلکه به کار گرفته می شوند. تحریک حواس صرفا یک سرگرمی لحظه ای و گذرا نیست بلکه هوشمندانه و هدایت شده با تأثیری دیرپا است. مخاطب «کابوس نامه» که بیشتر یک «تجربه گر» است تا یک «تماشاگر»، ناخواسته به تیم بازیگری نمایش می پیوندد، او هم بازیگر است و هم نیست؛ هست به خاطر آن که شانه به شانه تیم بازیگری با ماجراها پیش می رود و با در اختیار قرار دادن و رها کردن چهار حس خود عملا جزئی از وجود راوی شده و با چشم دل داستان را دیده و در ذهن خود پردازش می کند، نیست زیرا فراز و نشیب ها را نه او که نویسنده و تیم بازیگری تدارک دیده و رقم می زنند.
فرآیند «نمایش» و جوهره هنر«تئاتر» چیزی غیر از شبیه سازی رخدادهای زندگی با پردازشی متفاوت و البته جذاب نیست؛ این شبیه سازی در «کابوس نامه» فراتر از چهره پردازی، طراحی لباس و نورپردازی است و البته هر آن چه که برای در معرض دید مخاطبان قرار گرفتن و تحریک قوه باصره آن ها تدارک می شود، به دیگر بیان شبیه سازی در این نمایش به دشواری و البته با درایت از طریق هر آن چه که به چشم نمی آید صورت می پذیرد مثلا در فصل جبهه، فضای جنگ بدون دکور و اکسسوار آن چنان بازسازی می شود که عملا مخاطب خود را در صحنه نبرد حس می کند یا در فصل به خاکسپاری شهدا و مراسم ختم به تماشاگران خرما تعارف می شود و آن ها با خوردن خرما و گوش سپردن به دیالوگ های بازیگران و اصوات صحنه، خود را در محل رخدادها حاضر می یابند. بی تردید اگر دست اندرکاران نمایش «کابوس نامه» از امکانات بیشتری برخوردار بودند، اجرای موفق تر و باورپذیرتری داشتند استفاده از صندلی های متحرک در جهات مختلف و دستگاه های لرزاننده کف صحنه می توانست به ارتقای نمایش بالاخص در فصل جبهه جنگ کمک کند. اگر دست اندرکاران نمایش در ورسیون های بعدی خود به جای صندلی ثابت از صندلی های گردان استفاده کنند، مسلما با صرف اندکی هزینه بیشتر، اجرای بهتری خواهند داشت. در «کابوس نامه» مفهوم «صحنه (سن) نمایش» دگرگون شده است ؛ نه تنها «دیوار چهارم» بلکه همه دیوارها در این تجربه بدیع حذف شده اند. صحنه(سن) نمایش دایره ای است حسی که تماشاگر در مرکزش قرار گرفته است ؛ «کابوس نامه» به جای یک سن نمایش، چند سن دارد و تعداد سن ها در هر اجرا به تعداد تماشاگران حاضر در سالن است.
بازیگران «کابوس نامه» کار دشواری پیش رو داشته اند ؛ آنها باید مدام نه در یک صحنه واحد بلکه در صحنه های چندگانه پیشگفت، تردد کرده و نقش خود را ایفا نمایند. بازیگران این نمایش بر خلاف همکاران شان در دیگر نمایش های صحنه ای، نمی توانند از لباس، میمیک و حرکاتی که در کانون دید بیننده قرار می گیرند به منظور ایفای نقش بهره مند گردد ضمن آن که وظایف شان به واسطه تحریک کردن مکرر حس لامسه، شنوایی و بویایی تماشاگران و لزوم برخورداری از تحرک زیاد و جابجا شدن های سریع با شرح وظایف تعریف شده و مدون صداپیشگان و بازیگران نمایش های رادیویی و صوتی نیز همسان نیست. هنرپیشه تئاتر آموخته است که از چشم، عضلات صورت، لباس، چهره پردازی و دکور به عنوان ابزار کار استفاده کند حال تصور کنید اگر قرار بر این باشد که او از همه این ابزارها محروم شود چقدر ایفای نقش برایش دشوار خواهد شد! اکسسوار صحنه، بدن نقش آفرینان(از جمله بدن خود تماشاگر بمثابه بازیگر) و اشیائی است که تیم بازیگری به اقتضای سوژه در حال روایت با بدن مخاطبان تماس می دهند به این ها اضافه کنید افه های صوتی را که به عنوان یک ابزار جای خالی دکور و اکسسوار را در فصل جبهه و دیگر فصول پر می کنند.
مخاطبان این نمایش در می یابند که در غیاب حس بینایی، می توانند به مدد چهار حس دیگر خود با جهان اطراف مواجه شده و تعامل برقرار کنند؛ این تجربه ذیقیمتی است که شاید هرگز فرصت آشنایی و درک آن را به دست نیاورده باشند از این رو از تماشای «کابوس نامه» لذت می برند، چنین فرصتی را غنیمت می شمرند و حتی برخی از آن ها بیش از یک بار مشتاقانه به تماشای این نمایش می نشینند. در مقابل درب خروجی تماشاخانه «سه نقطه» تقریبا هرشب می توان تماشاگرانی را دید که پس از اتمام نمایش با حالی دگرگون کنار خیابان نشسته و در خود فرورفته اند؛ این همان تآثیر جادویی و ماندگار تئاتر است که متأسفانه در مملکت ما کیمیا است.