هیولا خوانی . . .
1. دو روش معمول در بررسی یک اثر قابل ذکر خواهد بود. اول بررسی اثر به طور مجرد و فارغ از سابقه و دیدگاه کارگردان و دوم بررسی با توجه به شناسنامه و ویژگی های ذهنی کارگردان. به نظرم هیچ کدام از این روش ها به تنهایی و به خودی خود معتبر نیستند. البته که بهتر است اول از همه از پیش داوری دوری کنیم و اثر نمایشی را فارغ از کارنامه ی کارگردان و نویسنده ی اثر ببینیم، اما وقتی که در همان ابتدای کار، امضای نویسنده و یا کارگردان به شدت و بسیار پررنگ جلوی چشمان ما ظاهر می شود آیا باز هم می توان اثر پیش رو را بدون در نظر گرفتن پیشینه ی کارگردان نقد کرد؟
2. هیولا خوانی اثری است که بیشتر از آن که از نغمه ثمینی تاثیر گرفته باشد رنگ و بوی محمد یعقوبی را دارد. محمد یعقوبی اثری ساخته در مورد سانسور. تا این جای کار چیز عجیب و راز پنهانی نیست اما اتفاق زمانی می افتد که جناب یعقوبی به سبک خود تصمیم می گیرند تا تک تک پیچیدگی ها و ابهامات داستان
... دیدن ادامه ››
را برای تماشاگر باز کنند. در واقع اتفاقات سورئال در بستر رئال که مشخصه ی سبک موسوم به رئالیسم جادویی است و اغلب کار های خانم ثمینی هم در همین حال و هوا هستند اما شاید دیالوگ ها و این فضا تنها چیز هایی است که این متن از نغمه ثمینی به ارث برده است. آقای یعقوبی از تمام توان خود در دراماتورژی استفاده کردند تا نمایشنامه را مال خود کنند و ذهنیت خود در این زمینه را به روی صحنه ببرند. این بی شک امر پسندیده ای است اما وقتی نمایش پیچش های داستانی خود را در سریع ترین زمان ممکن باز می کند آیا جذابیتی برای بیننده خواهد ماند؟ وجود راوی به عنوان نویسنده، توری پیش روی بیننده که تصویر بازیگر را در چشم تماشاچی وهم آلود و همانند فردی در زهدان مادر می کند و علاوه بر این ها اشاره به فیلم «دیگران» به حدی واضح و شفاف است که امکان کشف را از بیننده می گیرد. حتی زمانی که خانم کیخایی آیه ای از قرآن می خواند و کارگردان از ترس آن که مبادا مفهوم آیه برای بیننده گنگ و نامفهوم باشد ترجمه ی آن را در پشت صحنه به نمایش در می آورد. جناب یعقوبی عزیز! شاید لزوما توضیح بیشتر و باز کردن تمامی گره ها و مفاهیم موجب خوشحالی تماشاگر نشود.
3. نقطه ی قوت کار بی شک بازی های این نمایش هستند. علی سرابی و احمد ساعتچیان هر دو تبدیل به استاندارد های بازیگری مرد در تئاتر کشور شده اند. دیالوگ گویی میخکوب کننده ی علی سرابی در مقابل نویسنده، تغییر لحن و صدای احمد ساعتچیان و بازی های قوی این دو در کنار بازی دلنشین خانم کیخایی و آقای عاشوری سبب جذاب شدن «هیولا خوانی» می شود. از این عزیزان ممنونم که لذت تماشای بازی زیبای خود را به ما می بخشند.
کلام آخر این که هیولا خوانی زیبا است و چشم نواز و دارای بازی هایی دوست داشتنی و دلنشین اما اصرار کارگردان بر رک گویی و فاش نمودن تمام پیچیدگی ها و تعلیق های داستانی جذابیت آن را کم تر کرده است. به نوعی که در عین حال که از لحظاتی از کار لذت بردم اما کلیت کار آن چنان برایم دوست داشتنی نبود و به ذکر دیدن این کار اکتفا کردم. به امید کار های درخشان تر جناب یعقوبی به ویژه نمایش دل سگ که به زودی به دیدارش خواهیم رفت.