در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شاهین نصیری | درباره نمایش سیستم گرون هلم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:07:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سیستم گرون هلم . . . (طبیعیه که متن ممکنه بخشی از داستان رو لو بده یا لذت تماشای اون رو از بین ببره)










1. پارسال بود که دوستی من رو ترغیب کرد به دیدن نمایشی به اسم مرد بالشی نوشته ی مارتین مک دونا! اولین بار بود که اسم مک دونا رو ... دیدن ادامه ›› می شنیدم. به دلیل علاقه ی وافر به پیام دهکردی و علی سرابی تصمیم گرفتم کار رو ببینم و نتیجه ی امر فوق العاده بود. همین نمایش باعث شد به دنیای مک دونا علاقه مند بشم. متن اصلی مرد بالشی رو تهیه کنم، خودم ترجمه اش کنم، سه گانه ی لی نین او رو بخونم و در نهایت دو فیلمی که ساخته رو ببینم. یه نمایش خوب باعث میشه یه هنرمند برات کشف بشه. مرد بالشی باعث شد مک دونا رو کشف کنم و چقدر خوشحال بشم از این آشنایی. حالا به نظر میاد باید برای کشف یک نویسنده ی خوش ذوق و خلاق دیگه به نام جوردی گالچران دوباره جشن بگیرم و فریاد بکشم: ممنونم آقای کوشک جلالی!

2. اتفاقا به نظر من متن گالچران در نگاه اول خیلی هم متن خلاقانه ای نیست! یعنی ساختاری مشابه با این متن رو شاید بار ها و بار ها دیده باشیم. آدم هایی وارد یک سیستم میشن و در طول یک بازی شخصیت شون دچار استحاله میشن، در هم شکسته میشن، به خاطر رسیدن به هدف همه چیزشون رو زیر پا می گذارن و در نهایت خسته و شکست خورده بازی رو یک به یک ترک می کنند و تنها یک نفر که به مراحل عالی رذالت رسیده و کثیف تر از اونه که بخواد تسلیم احساسات انسانی بشه تا مرحله ی آخر باقی می مونه. تا این جا همه چیز عادی به نظر میاد اما ورق زمانی برمیگرده که متوجه میشیم دست بر قضا این نفر آخر در واقع آسیب پذیر ترین فرد جمع بوده. یعنی شگفتی ماجرا اصلا در این نیست که بفهمیم همه چیز بازی بوده بلکه شگفتی اصلی اینه که با سمت و سوی ضعیف و شکننده ی مرد متقاضی روبرو میشیم. در این جا می تونم بگم خلاقیتی که گالچران در انتخاب خط روایی داستانش به کار برده منحصر به فرده. ما با یک متن درجه یک و شسته رفته سر و کار داریم که جذابیت و فراز و فرود های به موقعش نمیذاره در بیننده ملال ایجاد بشه. فقط به عنوان یک نظر شخصی فکر می کنم داستان «سیستم گرون هلم» در قاب سینما جذاب تر از صحنه ی تئاتر باشه. جنس کشش و تعلیق داستان بیشتر سینماییه یا تئاتری اما به هر حال در صحنه ی تئاتر هم با یک اثر جذاب روبرو بودیم.

3. نخستین باری که کاری رو از جناب کوشک جلالی دیدم نمایش «خدای کشتار» بود. اون چیزی که در خدای کشتار برام جالب توجه بود این مساله بود که نزدیک به یک ساعت و نیم دیالوگ های پی در پی و طولانی میان دو زن و شوهر برای من نه خسته کننده بود و نه کسالت آور. من اگر چه داستان نمایش رو در اولویت قرار میدم اما بی شک اگه جلوه ی بصری (در درجه ی اول بازی بازیگران و میزانسن و بعد از اون دکور) و صوتی (اول نحوه ی بیان دیالوگ و فن بیان و بعد موسیقی) کار ضعیف باشه خسته خواهم شد. در خدای کشتار دیالوگ ها صرفا به صورت مخاطب پرتاب نمیشد بلکه حرکت بازیگران، خط سیر اون ها در صحنه و قرار گرفتنشون در کنار همدیگه اتحاد های دو نفره و سه نفره ی مستتر در متن و روابط و دیدگاه اون ها نسبت به همدیگه رو نشون می داد به طوری که متن نیمه طنز و تقریبا عامه پسندی مثل خدای کشتار سویه هایی معنا گرا پیدا کرد. این جا هم گرچه خود داستان و خلاقیت اون می تونست به اندازه ی کافی برای تماشاگر جذاب باشه اما جناب کوشک جلالی به این اکتفا نکردند. به طور کلی فکر می کنم نوع بازی پردازی و هدایت بازیگر ایشون برای هر کارگردان جوانی می تونه یک کلاس آموزشی باشه. از ایشون سپاسگزارم که همچنان در ایران به فعالیت خودشون ادامه میدن و لذت دیدن نمایش های خوبشون رو از ما نمی گیرند.
4. اما اگه بخواهیم به اختصار به اون چیز هایی که دوست نداشتم اشاره کنم در درجه ی اول باید به دکور کار اشاره کنم. البته که دکور می تونست واجد معنا باشه و طراحی آبستره و رنگ زرد و روشن اون به خصوص وقتی که موسیقی کودکانه در سالن پخش میشد تاثیر گذاری خودش رو داشت (اینو بگم که به شخصه موسیقی کودکانه در اون لحظه برای من حس ترس رو القا کرد و حس می کنم این بخش از نمایش بسیار هوشمندانه از کار در اومده بود) اما در واقع حس می کنم دکور در این کار به بازی گرفته نشده. به جز کمد (که میتونست جای خودش رو به هر وسیله ی دیگه ای بده) و میوه ها (که در شوخی های فیزیکی کار مورد استفاده قرار گرفتند) به نوعی از بقیه ی اجزای دکور استفاده ی دراماتیک نشد. شاید یک دکور رئال تر می تونست دست کم حس کار رو بهتر انتقال بده گرچه این خطر هم وجود داشت که کار شبیه به فضای سینمایی بشه و از حس تئاتری خودش بیرون بیاد. دومین مساله ای که در این کار دوست نداشتم ترکیب دو موسیقی No Volvere و Ameno در پایان کار بود. حس می کنم با اون داستانی که در پایان در مورد مرد متقاضی مطرح شد موسیقی Ameno به تنهایی بیشتر حس خرد شدن و در هم شکستن مرد رو انتقال می داد. به عنوان نکته ی آخر این نکته ی تکراری رو عرض کنم که: دوستان تئاتری! بی خیال اون عزیز سفرکرده بشید :) یه بنده خدایی یه مدت یه پست سیاسی تو این مملکت داشت و حالا تو این کار شده نماد سیاستمدار. صد البته که این کار به سویه ی طنز احتیاج داشت و دست بر قضا شوخی هاش بسیار هم بامزه و خوب از کار در اومده بود اما این یک سوژه زیاد کار شده.

ممنون از علیرضا کوشک جلالی عزیز، بانو آوا فیاض و بازیگران و سایر عوامل کار که شب خوبی رو برای ما رقم زدند. نمایشی رو دیدیم که در عین ایجاد لحظات شاد، حرف های زیادی برای گفتن داشت. امیدوارم امکان اجرای این کار در یک بازه ی زمانی مناسب تر و در سالن های بهتر فراهم بشه.
بسیار زیبا نوشتی شاهین جان :)
۱۴ تیر ۱۳۹۳
واقعاً همین طوره
۱۷ تیر ۱۳۹۳
خیلی کامل به نمایش پرداختی.مرسی
۱۱ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید