«فردا»... نه، من دوسش نداشتم، عاشقش شدم!
از سوژههای مورد علاقه و مرتبط به من.
اول فکرم رفت سمت کانسپت «فالس مموری»؛ اما با پیش رفتن نمایش
... دیدن ادامه ››
متوجه شدم موضوع فراتر از این حرفاس (حول محوریت تست یک روش غیرتهاجمی برای درمان «اختلال تنشزای پس از رویداد» مثلاً و...).
البته نظرات بقیهی دوستان تیوالی در قسمت «نقد کاربران» به قشنگی پیشنهاد میده/روشن میکنه که این نمایش حتی ابعاد دیگهای هم داره.
تعلیق و پیرنگ این نمایشنامه (تازه با این تعریف آشنا شدم?) میخکوبم کرد.
طراحی صحنه درست، بهاندازه و کاربردی.
بازیها؟ کلمهی مناسبی براش پیدا نمیکنم: عالی، فراتر از عالی، بیشفراتر از عالی.
و نقطهی اوج نمایش در پایان، با مطرح کردن دوبارهی این پرسش جذاب که در طول تاریخ همیشه از بعد فلسفی-دینی مطرح میشد و مدتهاست که در زیر سایهی علوم شناختی، دیگه تقریباً جوابای خوبی براش وجود داره:
آیا واقعاً این «من» هستم که انتخاب میکنم یا فقط فکر میکنم که حق انتخاب دارم؟ منی که حتی گاهی خاطراتم هم واقعی نیست. منی که بدون حافظهم، من نیستم. این سلولها، نورونها، سیناپسها، هورمونها و... که منم، حق انتخابی برای من گذاشتن اصلاً یا درعینحالی که فکر میکنم انتخاب کردم، اصلاً انتخابی در کار نبوده...
از تئاترهاییه که از نزدیک ندیدنش جز حسرتهام خواهد موند.