در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سحرناز شکری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:16:47
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
پس از تماشای  اجرای  تحسین شده ناصدا به کارگردانی مهدی برومند نازنین،این صدای درون من بود که مرا برآن داشت نقد شخصی خود را بر این اثر تامل برانگیز  بنویسم ‌
صدایی که در همهمه بازار مکاره ی بزرگسالی و دروغ های دلآویز آن به پستوی حجره ی ذهن پناه برده و این ناصدا بود که صدای این کودک در حاشیه را به متن این نوشته فراخواند.
نخست طراحی صحنه مکعبی شکل به همراه استقاده از عنصر فلز توامان با اجرای  ویدئو مپینگی حرفه ای شما را به دنیای ماتریکس ذهنی شخصیت های نمایش  میبرد .ماتریکسی که  با  ایجاد اختلاف سطح در صحنه ی نمایش و بالا و پایین رفتن های  بی هدف  و بدون مقصد شخصیت ها بیانگر  تسلسل معیوب و تکاپوی نافرجام زوجی است که در زندان مخوف ناخودآگاه خود محبوس شده اند
نمایش ناصدا آن چنان با مفاهیم روان شناختی،سایه ها و زبان رمزی روان انسان آمیخته شده که هر اندیشه ای بی مختصات مکان و زمان یارای آن را دارد تا با آن همراه شود .
نمایشنامه ناصدا به قلم :عباس جمالی به درستی به  مفهوم سایه از منظر  کارل گوستاو یونگ پرداخته به  تاریک ترین بخش روان انسان آنجا که هسته ی مرکزی کشمکش انسان پدیدار می شود میان آنچه که هست و آنچه که می  خواهد باشد ،میان مرگ یا زندگی میان ترس یا شجاعت میان سکوت یا سخن ...
در نمایشنامه  ناصدا ... دیدن ادامه ›› شخصیت مرد نمایش مردی روان رنجور و نوروتیسیزم با انبار باروتی از ناگفته ها و  قربانی تروماهایی است که جا مانده از  توهین های  کلامی پدر  در کودکی است،پدری که دست بر قضا  دبیر ادبیات و دستور زبان فارسی بوده  به ابزار واژگان و زبان مسلط و با همین سترگ ترین ابزار انسان خردمند یعنی کلام سعی در تخریب شخصیت فرزند خود داشته ، تحقیر کلامی که بیش از تنبیه فیزیکی بر ناخودآگاه فرزند خود تاثیر گذاشته ،ماحصل این تخریب شخصیت ،مردی است که از سخن گفتن بیزار است ،ارزش کلام را در ردیف بیهودگی می داند   به صداها بیش از کلمات مومن است ،آواها را گویاتر از واژگان می پندارد و حرف زدن را دون ترین کنش انسانی به مصائب و رنج ها می پندارد، در مقابل شخصیت زن نمایش تشنه ی شنیدن است سخن گفتن را چشمه ی حیات رابطه می داند و در تمام طول نمایش سعی در شکستن  قفل سکوت زبان مرد را دارد.
اینجاست  که با مفعوم  irony و وارونه گویی مواجه می شویم ،پارادوکسی میان سکوت یا سخن، صدا یا ناصدا ، نمایشنامه ای گفتگو محور در مواجه با تلاش مرد برای فرار از گفتگو .
نمایش ناصدا سفری شبانه روزی است میان خودآگاه و ناخودآگاه انسان ،آنجا که خودآگاه مرد از مواجهه با سایه های خود میترسد و این ناخودآگاه است که در نامحتمل ترین حالت ممکن در خواب مجال قدرت نمایی و بروز  می یابد .
از سوی دیگر خانه ی این زوج  به مثابه زندانی است که من را به یاد نگرش میشل فوکو در کتاب (مراقبه و تنبیه :تولد زندان) انداخت.
زندانی که از منظر فوکو با منظومه ی نظارت فراگیر برای ما از خانواده ،مدارس و جامعه شروع میشود.
میکروسکوپ قدرتی که مدام در حال تهیه ی گزارش های تفضیلی ؛ پرونده سازی  و ارایه ی باید و نباید هایی است  بر زندگی ما تا   هرگونه تخطی را با  آماج خشونت تطهیر کند.

آری ؛ گویی تولد زندان با تولد ما  آغاز می شود .
و گاها پدران  و مادران نخستین زندانبانان جهان  کودکان خویش اند و دیگرانی  چون  حکومت و  جامعه در صف تنفیذ این مقام  ایستاده اند؛ برای باقی راه...
شخصیت زن نمایش  تنها دوبار از زندان خانه ی خود بیرون می آید  دوباری که قرار است در بردگی به شیوه ای  مدرن با خنده هایی تصنعی و صورتکی  تبلیغاتی  ،گریه ها و رنج های خود را مخفی نگه دارد  تا شاید راهی بیابد برای رسیدن به مفهوم نسبی و ناشناخته ی خوشبختی و هر دوباری که مجدد به درون سلول ماتریکس خود پناهی میبرد از  جنس بی پناهی.
در نمایش ناصدا تشبیه و صنعت استعاره  metaphor مضامین بسیاری دارد ،خصوصا در نقطه ی اوج و بزنگاه داستان ،شورانگیز ترین و تنش زا ترین بخش نمایش آنجا که زن داستان با پارچه ای کیسه مانند همچون زهدان مادر به سراغ جسم بی جان  مرد میرود  پارچه را به دور او می کشد ، آنگاه مرد چون ققنوسی از خاکستر خود برمی خیزد با بیان بی پرده دردهای کودکی خود از پس پرده ی که بر روی  او پوشیده شده ،شکواییه فرزند با روح پدر خود که  بیش از مویه برای مرگ اوست و اینچنین است که او دوباره زاده می شود ،مرگی که به نوزایی و تولدی  دیگر می انجامد.آغازی که از پس  یک پایان می آید.و شروعی از مبدا رنجش تا مقصد بخشش.
و در  آخر ممنون از مهدی برومند عزیز کارگردان دغدغه مندی  که بار دیگر نشان  داد امضای خود را در تئاترنوین ایران دارد و  بانو سارا بهرامی برای تهیه کنندگی این نمایش روانکاوانه و با سپاس از اجرای تاثیرگزار نازنین جان کیوانی و مرتضی تقی زاده  که با ابزارهای قدرتمند بیان و بدن خود توانستند خشم و هیستریک را تا اوج فواره ی وجودشان تصویر کنند و آرام آرام ته نشین شوند در ذهن مخاطب .
با آرزوی موفقیت های روز افزون برای شما
با سلام. به‌نظرم شاید بهتر بود گزینه‌ی اسپویل رو فعال می‌کردید یا هشداری در این رابطه می‌دادید.
ممنون.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید