1- تئاتر در سالهای اخیر تنها روزنه ای بود که روشنفکران ، دانشجویان ، هنرمندان و علاقمندان به عرصه عمومی کشور قادر بودند در آن دیالوگی حقیقی ببینند و صدایی رسا بشنوند. سانسور شدید این سالها در عرصه های ادبیات داستانی مستقل ایرانی ، سینمای اجتماعی منتقد و نشریات خصوصی آزاد ، همه و همه عامل از نفس افتادن دیالوگ آزاد مابین روشنفکران و جامعه شده بود (هست؟!)
2- در این سترونی سخت ، ما از دیدن کارهای هنرمندانن بزرگانی محروم شدیم . از بهرام بیضایی (که عمرش دراز باد) تا تینوش نظم جو ، از پورآذری تا نریمانی ، از محمد یعقوبی تا محمد رحمانیان ...
سالن اصلی تئاتر شهر و تالار وحدت به کما رفت و سالنهای شهر مملو شد از کارهایی بی درد و بی مناسبت با دنیای ما و دردهای ما ...
تا قبل از آن برای دیدن کارهای قطب الدین صادقی ، محمد رحمانیان ، بهرام بیضایی ، علی رفیعی و دیگران صفهای خرید بلیط طویل بود و رنج خرید بلیط با لذت دیدن کارهای زیبا همراه بود . عشق ما از صبح توی صف تئاترشهر ایستادن بود و دیدن اطلاعیه معروف "فقط نفری 2 بلیط فروخته میشود" پشت گیشه قدیمی تئاترشهر
... دیدن ادامه ››
...
اما اکنون نه از آن صفها خبری بود و نه از آن لذت ها ، سایتهای پیش خرید و شماره های موبایل موقت گروهها روش خرید بلیط را آسان کرده بود و فرم گرایی افراطی بر صحنه درک نمایشها را دشوار ...
3- ابرها که کنار رفت ، امید که ظاهر شد ، چرخ روزگار که چرخید و "روی ماه خداوند که بوسیده شد" ، تئاتر ایران دیگر بار زنده شد . هرچند که هرگز نمرده بود ولی نیمه جان شده بود و بی رمق.
محمد رحمانیان بازگشت و بار دیگر سالنهای تئاتر رنگ صفهای طویل خرید بلیط (هرچند مجازی!) را به خود دید! نام بهرام بیضایی طنین انداز شد و امید دوباره برای دیدن اثری از این پیرمرد پرصلابت در دل ما زنده گشت. اگر بهرام بیضایی با آن دیالوگهای جادویی دست نویس و تخت شاسی توی دستش هنگام کارگردانی به جای تبلت و تایپ کامپیوتری نیست اما محمد رحمانیان هست که حرمت او را زنده کند و تصویر پرحسرتش را بر سالن بیندازد ...
4- بیایید واقع بین باشیم . همه ما ذهنیتی معیوب داریم : هم تماشاگرانی که عادت به مصرف ارزان قیمت اثر میانمایه فرهنگی دارند هم آرتیستهایی که آثارشان را (هر چند درخور) با اقتصاد هنر اروپا قیمت گذاری میکنند . واقعیت اینست که اگر در تئاتر هنوز میتوان عشق را دید ، هنوز میتوان گریست و هنوز میتوان انسانیتی خالص را احساس کرد ، تنها یک دلیل دارد : تماشاگرانی که هنوز آرمانخواهند و از قشر دانشجو و طبقه متوسط جوان ، و هنرمندانی که هنوز عاشقند و آسیمه سر ...
نگاه کنید به فوتبال ما ، نگاه کنید به سینمای ما ، ببینید ادبیات داستانی ما را و نیم نگاهی بیندازید به موسیقی ما. هرکدام که اقتصادی شدند و به خواست هنرمندان و فعالانشان به صرفه اقتصادی رسیدند ناگاه مسیری بازاری یافتند.چند صباحی چند نفری چند باری چند میلیونی کسب کردند و بعد زمینی سوخته برای همنسلانشان و جوانان آن عرصه ها جای گذاشتند . نه خلاقیتی و نه زیبایی ، نه تماشاگرانی و نه اعتمادی بین مخاطبان . فقط روابط معیوب دلال بازی و "صنعت فرهنگ" ماند و مایی که ناباورانه آن عرصه ها را و تولیدکنندگانشان را به فراموشی سپردیم و از آنها دست شستیم .
حال نگاهی بیندازید به کشتی ، به والیبال ، به ورزش معلولان ، به المپیادهای دانشجویی ، به شعر ، به روزنامه نگاری و به تئاتر. چون عشق در آنها هست ، چون آرمان دارند ، زنده اند و خلاق .
5- محمد رحمانیان هنرمند با ریشه ای است . درد فرهنگ دارد و حرمت دار این تئاتر ماست. همین که بیضایی را تقدیس میکند ، همین که نوستالژی را زنده میکند و همین که رونق را به سالنهای خاک گرفته و مجهز وحدت و تئاترشهر بازگردانده نشان میدهد که ردای هنرمندی بر دوشش خوش مینشیند .
به کارش عشق میورزد و به عشقش غیرت دارد. آفرین بر او .
به خاطر صیانت از هنرش قلم برمیدارد و :
-میتازد بر "همتی" ... اورا جوانی جویای نام میداند و شان خود را بالاتر از درگیر شدن با او.
-میتازد بر "صادقی" ... او را هم پیاله سانسورچیان و دلواپسان میداند .
- میتازد بر مخالفان "صدام" .... آنان را فرصت سوز میداند .
- اکنون میتازد بر جوانانی با میانگین سنی زیر 30 سال ، دانشجو ، متوسط الحال و آسیب دیده از دشواریهای اقتصادی به قدمت بیش از همه سالهای زندگیشان ... جوانانی که از میان همه عرصه ها ، تئاتر را فاتحند و سالنهای تئاتر را حق خود میدانند .
6- جناب رحمانیان عزیز ... ای کاش این جا را سکوت میکردی. ای کاش اگر اجراهای گرانتر از معمول داری ، چند اجرای نصف قیمت برای اینان میگذاشتی تا همانطور که به حرمت هنرت ، از کار کم نمیگذاری و کار میانمایه روی صحنه نمیاوری (که مسلما این کار هزینه دارد) ، همانطور که با کمک به خیریه لبخند را در جامعه بسط میدهی ، این جوانان را احترام میگذاشتی و به حرمت اینهمه علاقمندان تئاتر مملکت در سایت معتبر تیوال ، نشان میدادی که تحمل میکنی حرفهای منطقی و غیرمنطقی را . تحمل میکردی ناتحملی قیمت گران بلیط را و وسوسه دیدن کارهای شما را ...
6- آفرین بر این محمد (محمد عمروآبادی) که هم رحمانیان را ستود و هم آزادی بیان را و تاسف برای آن محمد (رحمانیان) که مدیریت افکار عمومی را از دست داده است ...