به تماشای زیبا شدنم بیا!
حال که روحم پیر شده است
وجود گندیده ام را
در باغچه ی کوچک قلبم می کارم!
من به معجزه ی دانه های درونم ایمان دارم!!!
روزی جوانه خواهم زد
می دانم...
اما
تو بیا...!
تا آن روز
... دیدن ادامه ››
رهایم نکن
اگر باران نبارد...اگر ابرها خورشید را از من بگیرند...
تو بیایی مطمئن تر است.
میدانم هنوز هم صبوری...و عاشق...
برای سبزشدنم
آب هدیه بیاور و نور چشمانت را
و وقتی جوانه ی دست هایم از خاک بیرون زد
بگیرشان و بلندم کن
و نزدیک بمان
تا شکوفه هایم را ببینی
اما دستم را رها نکن!!!
تو که می دانی انسان ها بی ریشه اند
پایشان به جایی بند نیست
می ترسم باد مرا ببرد
به نا کجا آباد درونم
ودوباره پر از هیچ شوم...
تو بیایی به تماشایم مطمئن تر است.
"سماء"