خسته از شبهای بیداری،خسته از روزای تکراری
ظرف چند ساعت پر میشه،تن خالیه زیر سیگاری
مثل اون قهوه تلخم،که نخورده موند توی کافی شاپ
همه سهم من از آرامش،ختم میشه به چند ساعت، خواب
کاغذای خط خطی شده و،جوهر خودکار روی انگشتم
فنجون شکسته چای و ،خرده شیشه هاش روی مشتم
رنگ ابرای بارونیه پاییز،دنیای این روزام این رنگه
پشت آرامش چشمام،مارش سومین جهانیه جنگه
ذهن من خالی از رویاس،قلب من خالی از احساس
حق بده که حالم این باشه،خیلی وقته این مرد تنهاست...