آآ: حالا تو مگس میخوای چکار کنی؟
ی ی: هیچی. همینجوری واسه وقت گذرونی. میتونی بگیریشون، یا بهشون نگاه کنی. (مکث) ما تو
مملکتمون چقدر مگس داشتیم. تابستونا به خصوص. یه عالمه مگس. کاغذ مگس کش هم بود. ما اونا رو
به لامپ اتاق وصل میکردیم. یه چیزی مث عسل بهشون چسبیده بود. ولی عسل نبود. مگسا بهشون
میچسبیدن. بعدم انقدر وزوز میکردن تا بمیرن. بعد از چند روز یه عالمه مگس بهشون میچسبید که
دیگه اصن جا نداشت. اونوقت وزوزشون میشد مث دسته ی موزیک. بعضیاشون زیر، بعضیاشون بم. یه
وقتا زنبور و خرمگس هم گیر میافتاد. ولی اونا قوی بودن. خودشونو زود میکندن و میرفتن. یادت
میآد؟
آآ: (عصبانی) یادت میآد یادت میآد! من هیچی یادم نمیآد!